۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه

آنچه قالیباف نفهمید

در همین چند روز که از پیروزی ِ روحانی و انتخابش به عنوان ِ رئیس جمهور می گذرد، کسانی را می بینم که از انتخاب نشدن ِ قالیباف غصه دار هستند چرا که او را لایق ِ ریاست ِ جمهوری می دانند(این را بگویم که من در انتخابات ِ ریاست جمهوری شرکت نکردم و این چند خط را فقط به خاطر ِ جمعیتی می‌نویسم که به قالیباف رأی دادند و از شکست ِ او حیران و اندوهگینند). طرفداران ِ قالیباف چند نکته را درست می گویند.
یکی اینکه معتقدند وی از چهار سال ِ پیش برای ِ رئیس جمهور شدن آماده بود و با کمک گرفتن از کارگروه های ِ مختلف، برنامه ی ِ مفصلی برای ِ اداره ی ِ کشور فراهم کرده بود در حالی که رقیب ِ پیروز، برنامه ی ِ مدونی نداشته است.
دوم اینکه می‌گویند اصول گرایان پشتِ قالیباف را خالی کردند و آرای ِ او را شکستند. شش ملیون رأی ِ قالیباف، حاصل ِ کار ِ خودش بود در حالی که بخش ِ مهمی از آرای ِ روحانی، قرضی و عاریتی بود.
می‌گویند قالیباف در تهران بی‌وقفه سازندگی کرد و پل ها و اتوبان های ِ زیادی ساخت(نمی خواهم روی ِ تلاش های ِ شهردار سرپوش بگذارم اما نمی‌دانم چرا بیشتر ِ مسوولان دنبال ِ انجام ِ کارهایی هستند که چشم نواز(!) و پز دادنی است، مثلاً کسی به طور ِ جدی به دنبال ِ حل ِ آلودگی ِ هوای ِ تهران نیست یا به دنبال ِ ریشه‌کن کردن ِ موش های ِ این شهر که قطعاً نمی‌توان به اندازه ی ِ برج ِ میلاد با آن‌ها پز داد).
دیگر آنکه معتقدند انتخاب ِ قالیباف می‌تواند به تضعیف ِ بیشتر ِ نهاد ِ روحانیت بینجامد. روندی که با انتخاب ِ احمدی نژاد (انتصاب ِ احمدی نژاد) آغاز شده بود.

اگر این نکات را درست بگیریم باید اضافه کنیم بعد از اینکه خامنه ای از تقلب ِ هشتاد و هشت طرفی به جز خسران و بدبختی نبست، انتخابات ِ 92 با ضعیف شدن ِ زمینه‌های ِ تقلب بهترین فرصت برای ِ پیروزی ِ قالیباف بود (در سال ِ 88 قالیباف قربانی ِ تمایل ِ رهبر به احمدی نژاد شد). با این توضیحات باید پرسید علت ِ شکست ِ قالیباف در این مسابقه چه بود؟ او کدام نکته را نفهمید که رقیبش فهمید؟
به نظر ِ من مهم‌ترین علت ِ شکست ِ قالیباف عقب‌ماندگی ِ او در مقوله ی ِ بلوغ ِ سیاسی و به ویژه برخوردش با موضوع ِ «آزادی» بود. او با بی تدبیری ِ محض خودش را از کسوت ِ یک تکنوکرات ِ اتوکشیده بیرون آورد و به یک چماق دار ِ عربده جو تبدیل کرد(به یاد بیاورید قضیه ی ِ گاز انبر ِ معروف را که الحق حیثیت ِ قالیباف را از وسط قیچی کرد). درست موقعی که رفسنجانی اندکی اقبال ِ عمومی یافته بود، قالیباف در هواداری از ولی ِ فقیه به او حمله کرد(جالب اینکه هیچ نقدی به عمل‌کرد ِ هاشمی نداشت جز اینکه چرا در مقطعی جلو ِ رهبر ایستاده!). قالیباف از فیلترینگ و سانسور دفاع کرد و این یعنی مخالفت با آزادی ِ بیان و در نتیجه از دست دادن ِ پشتیبانی ِ طبقه ی ِ متوسط. در مناظره ها و مبارزه های ِ اتنخاباتی از ادبیاتی مندرس و کهنه استفاده کرد (مفاهیمی مثل ِ جهاد، شهادت، رزمندگی و عدالت که دیگر در بسیاری از مردم شوقی ایجاد نمی کند). او و مشاورانش نشان دادند که توان ِ گشودن ِ پرسپکتیوهای ِ نو و ساختن ِ مفهوم های ِ جدید را ندارند.
خلاصه آنکه قالیباف به لحاظ ِ بلوغ ِ سیاسی، فکری و فرهنگی یک فاز عقب تر از جامعه ی ِ ایران است. جامعه ی ِ ایران در این سال ها فقیرتر شده اما هنوز به ویژه برای ِ طبقه ی ِ متوسطش، فرهنگ و سیاست جذاب‌تر از اقتصاد و آبادانی است. قالیباف بارها از مدیریت ِ بسته و خسته و دست و پا شکسته گفت اما یکبار با خودش خلوت نکرد و نپرسید چرا هفتاد و چند درصد از شرکت کنندگان در انتخابات ِ 76 به خاتمی رأی دادند؟ آیا به جز این بود که فکر می‌کردند با حضور ِ اصلاح طلبان وضع ِ «آزادی» اندکی بهتر می شود؟ در سال ِ 76 دلیل ِ دلخوری ِ عموم از هاشمی چه بود، مگر نام ِ دولت ِ او «دولت ِ سازندگی» نبود؟ قالیباف هرچه هم ادعای ِ سازندگی داشته باشد آیا بیشتر از رفسنجانی مدعی است و هرچقدر تهران را ساخته باشد آیا بیشتر از کرباسچی ساخته که چهره ی ِ شهر را به کل عوض کرد؟
واقعیت این است که تا وقتی که جمهوری ِ اسلامی سر ِ پا است و انتخابات در چهارچوب ِ همین نظام برگزار می شود،« اصلاح طلبی» مهم‌ترین گرایش ِ سیاسی ِ مردم ِ ایران است؛ گرایشی با 20 تا 30 ملیون هوادار! ـاین را کسانی بیشتر توجه کنند که پس از سی سال هنوز نتوانستند آلترناتیوی برای ِ این رژیم تدارک ببینند. چه با اصلاح طلبان موافق باشیم، چه مخالف(که من مخالفم و خواهان ِ استقرار ِ نظامی سکولار در ایران) باید قبول کنیم اطلاح طلبان در ایران اصالت و پایگاه ِ اجتماعی دارند؛ خاتمی پدر ِ معنوی ِ آنهاست و می‌تواند عنداللزوم با یک بیانیه ملیونها نفر را بسیج کند و هر معادله ی ِ درون حکومتی را به هم بزند.
موج ِ اصلاح طلبی در چهارچوب ِ جمهوری ِ اسلامی قابل ِ برگشت نیست؛ این نکته‌ای بود که قالیباف نفهمید و روحانی فهمید.


سرانگشت


۱۳۹۲ خرداد ۱۸, شنبه

دکتر


(1)
اووووووووووه! از این همه دکتر! دکتررضایی، دکتر روحانی، دکتر قالیباف، دکتر ولایتی، دکتر حداد، دکتر جلیلی، دکتر… دکتر! تو این مملکت هرکی از مامانش قهر می کنه، دکتر میشه. باباجون، ما یه آگهی دادیم واسه جذبِ یدونه آبدارچی. ببین چن تا دکتر صف کشیدن! تازه پارتی هم دارن؛ تو مملکت بیکاریه دیگه.

(2)
« کوهو میذارم رو دوشم... رخت ِ هر جنگو می پوشم... موجو از دریا می گیرم... شیره ی ِ سنگو می نوشم...
به خدا قسم اگه مشایی تأیید ِ صلاحیت نشه، اینا که چیزی نیست، خورشیدو به صلیب می کشم، روی ِ صورت ِ کهکشان ِ راه شیری اسید می پاشم...»

اینا شاخ و شونه های ِ احمدی نژاد بود، اما چی شد؟! فیس! بادش خوابید. به قول ِ امامشون هیچ غلطی نتونست بکنه. مشکل ِ بعضی از ما اینه که بعضیا رو زیادی دست ِ بالا می گیریم. اون «خس و خاشاکی» هم که می‌گفت واقعاً خودش و دار و دسته اش بودن. به قول ِ عرب ها: حشیش! حشیش!
ولی ِ فقیه حشیش رو کشید و دودشو فرستاد هوا.


دکتر سرانگشت


موش کشی

گردانندگان ِ جمهوری ِ اسلامی ِ ایران اگر در همه کار بی‌عرضه و لیاقت باشند، در نسل کشی و ریشه‌کنی استادند.
فقط کافیست به عاقبت ِ مخالفان ِ سیاسی و مذهبی شان نگاه کنیم تا ببینیم چطور یورت ِ شان را صاف کردند و طومارشان را در هم پیچیدند. با اینهمه اساتیدِ نسل کشی علی‌رغم ِ بیش از بیست سال مبارزه، هنوز نتوانستند نسل ِ موش را از شهر ِ تهران براندازند. واقعاً یادم نیست در زمان ِ کدام شهردار بود که نهضت ِ موش کشی در تهران به راه افتاد، فکر می‌کنم عهد ِ کرباسچی بود. از آن روز تا امروز سال‌ها می گذرد؛ انواع ِ تله گذاری ها، سمپاشی ها و مسموم سازی ها صورت گرفته اما کماکان موش‌ها در راه آب‌ها و جوی های ِ تهران قدم رو می‌روند، گنده می‌شوند و زاد و ولد می کنند. کرباسچی آمد، با موش‌ها مبارزه کرد، به زندان رفت، بیرون آمد، موش‌ها همچنان برقرار بودند؛ الویری آمد، به جان ِ موش‌ها افتاد، کنار رفت، ناپدید شد، موش‌ها همچنان برجا ماندند؛ احمدی نژاد آمد، کاهو را از سفره ی ِ موش‌ها برداشت، سقاخانه ساخت، رئیس جمهور شد، موش‌ها از بین نرفتند؛ قالیباف آمد، موش کشی کرد، پل و بزرگراه ساخت، کاندیدایِ ریاست ِ جمهوری شد، موش‌ها رو به تزاید گذاشتند. آیا عزم و همت ِ اینان ضعیف بود یا آنکه برای ِ نابود ساختن ِ حاملان ِ طاعون، به چیزی بیشتر از آمدن و رفتن ِ آدم‌ها نیازمندیم؟

پی نوشت: بهتر بود از همان روز ِ اول چند پلاکارد ِ اعتراضی به دست ِ موش‌ها می دادیم یا از آن‌ها می‌خواستیم مثلاً در یک تجمع ِ آرام علیه ِ گران شدن ِ کاهو شرکت می کردند یا اینکه یک تشکل ِ صنفی تشکیل می دادند و خواهان ِ حق ِ تاباندن ِ سبیل ِ شان می شدند. اینجوری قوای ِ قهریه ی ِ نظام به جنبش در می‌آمد و در یک چشم به هم زدن ریشه ی ِ موش را در خاور ِ میانه می خشکاند!


سرانگشت



۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

چرنوبیل ِ اسلامی!

(1)
ای کسانی که این روزها موقتاً «ملتِ شریف و نجیب و قهرمان و بصیر  ِ ایران» نامیده می شوید، یادتان باشد که فقط تا  24 خرداد شما را کرایه کرده اند؛ روز ِ بیست و چهارم  وقتی رأی دادید، سرتان را بیندازید پایین و مثل ِ بز ِ اخفش برگردید به خانه هایتان وگرنه درصورتی که بخواهید بدانید رایتان چه شد و به حساب ِ کی و کجا رفت، حسابتان با شلاق و گلوله و چماق و کهریزک و بطری ِ نوشابه است؛ آیا تدبر نمی کنید؟!

(2)
سعید ِ جلیلی:

من سعیدم، گر امامی یا جلیلی نامی ام!
چفیه بستم تا بگویم:اهل ِ صورم، شامی ام

هسته های ِ رهبری را خوب مالش می دهم
چرنوبیلم، چرنوبیل ِ امّت ِ اسلامی ام!


سرانگشت

۱۳۹۲ خرداد ۱۳, دوشنبه

کاندیدای ِ فدایی ِ ملت!


یکی گوید که دزدی با چراغم
یکی لافد که ملّای ِ نراقم
ولی بنده بمیرم پیش ِ ملت
اگر محکم بیفشارد دماغم!


سرانگشت