۱۳۹۴ فروردین ۲۶, چهارشنبه
۱۳۹۴ فروردین ۲۳, یکشنبه
چرا باید جمهوری اسلامی به تعطیل هایدپارکش رضایت دهد؟!
جمهوری
اسلامی سال هاست زنها را به ورزشگاه ها
(به
ویژه استادیوم های فوتبال)
راه
نمی دهد.
اخیراً
و پس از مدت ها فشار ِ کنشگران داخلی و
خلرجی، حکومت خبر داده در فکر برداشتن
این ممنوعیت است، بعد خبر را تکذیب کرده
و حالا میگوید پس از بررسی های مقدماتی
و پس از تدوین و تصویب یک آیین نامه، اجازه
میدهد زنها به برخی از ورزشگاه ها (مثل
سالن های والیبال که مدتی ورود زنان به
آنها آزاد بود)
بروند
اما ممنوعیت رفتن آنها به استادیوم های
فوتبال و چند ورزش دیگر همچنان برقرار
خواهد بود.
حکومت
اسلامی برای این راه ندادن، یک بهانه ی
اخلاقی خندهدار آورده است؛ میگوید در
استادیوم های فوتبال، مردها فحش ناموسی
میدهند و شنیدن این حرفها برای حرمت
و عزت و کرامت زنان خوب نیست!
جالب
است که حکومت اسلامی ایران از طرفی با
تکیه بر احکام زن ستیز و عقبمانده ی
اسلام، زنها را از حقوق شان محروم میکند
و از سوی دیگر با سلب حقی دیگر از زنان،
سنگ احترامشان را به سینه می زند!
اینکه
زنها نمیتوانند آواز بخوانند، باید
حجاب اجباری داشته باشند، حضانت فرزند
به آنها داده نمی شود، شهادتشان نصف مرد
حساب میشود، یک دوم مردان ارث می برند
و … شکستن حرمت و عزت زنها نیست اما اگر
بروند توی ورزشگاه و فوتبالیست هایی را
که از جایگاه تماشاگران به اندازه ی مورچه
دیده میشوند ببینند هم اسلام به خطر
میافتد هم حرمت انسانی شان مخدوش می
شود.
حکومت
اسلامی ایران برای انسان ها به ویژه برای
زنان احترامی قائل نیست؛ کمتر از آن ناموس
پرستی و غیرتمندی هم وصلهای نیست که به
اهل سیاست بچسبد؛ اگر می چسبید، ترافیک
سکس به راه نمی انداختند و زنان را به
صورت شبکه ای از همه جای عالم از جمله
ایران برای تن فروشی قاچاق نمی کردند.
این
را گفتم که روشن شود ادعاهای انسان دوستانه
و اخلاق گرایانه ی رژیم تا چه حد بیپایه
است.
برویم
سراغ استادیوم ها.
همه
میدانند که فضای استادیوم های فوتبال
در ایران اصلاً پاستوریزه نیست.
بسیاری
از ما با شعارهایی که در آن از «شیر
سماور»
و
«توپ،
تانک، فشفشه»
استفاده
می شود، آشنا هستیم.
اما
اولاً این خشونت، نشأت گرفته از حال و
هوای جامعه ی امروز ماست و ثانیاً حضور
زنها در استادیوم باعث تلطیف این فضای
خشن خواهد شد.
پس
از مدتی نه چندان زیاد شعارهای آنچنانی
از استادیوم های فوتبال رخت بر خواهد بست؛
اما به نظر من جمهوری اسلامی به فحش احتیاج
دارد!
لااقل
به این زودیها امکانش کم است که حکومت
با حضور زنان در مسابقههای فوتبال موافقت
کند.
اول
به این دلیل که میخواهد جلوی معترضان
کم نیاورد.
عقب
نشینی نکند و تفوق مردانه اش را از دست
ندهد.
دوم
برای اینکه اصولاً دارای یک ایدئولوژی
زن ستیز است و جمهوری اسلامی ایران، حکومتی
ایدئولوژیک است و سوم به این دلیل که
استادیوم های فوتبال در نگاه حکومت، سوپاپ
اطمینان است.
جامعه
ی عصبانی و پرخاشگر به جای آنکه در حزب و
خیابان و روزنامه و سینما و اعتصاب و …
فریاد بزند و علیه مظاهر ظلم و عقبماندگی
از جمله ولایت فقیه اقدام کند، چه بهتر
که در ورزشگاه ها هوار بکشد، و خواهر و
مادر ِ داور و بازیکن و مربی فلان تیم را
آباد کند.
مضافا
که نبض خواستههای سرکوب شده ی مردم در
استادیوم های ورزشی میزند و بررسی آن
ها بهترین منبع برای نیروهای اطلاعاتی و
امنیتی است.
استادیوم
ها ذائقه سنج و دماسنج جامعه اند.
اگر
غربیها هایدپارک دارند که در آن هرکه،
هرچه دل تنگش میخواهد می گوید، ما هم
استادیوم های فوتبال داریم که اتفاقاً
اسم یکیشان آزادی است!
در
استادیوم های ما از عقدههای جنسی تا
نارضایی های سیاسی و شوونیسم قومی پیدا
می شود.
چرا
باید جمهوری اسلامی به تعطیل هایدپارکش
رضایت دهد؟!
سرانگشت
۱۳۹۴ فروردین ۱۴, جمعه
به راست، راست!
برخی
از تحلیل گران (به
ویژه پادشاهی خواهان و متفکران راست)
شورش
مردم ایران را در سال 57
نشان
دهنده ی درک غلط ملت می دانند؛ من تا این
جای قضیه با آنان موافقم و معتقدم اتقلاب
57،
آنتی تز اتقلاب مشروطه و ضدّ، و روی دیگر
سکه ی انقلاب مشروطه بود.
اگر
انقلاب مشروطه روبه غرب داشت و برای
استقرار ارزشهای جهان مدرن می کوشید،
انقلاب اسلامی، ضد غرب، سکولاریسم و
خواهان نابودی آموزه های مدرن و استقرار
ارزشهای دینی و کهن ِ استبدادی بود (بنا
بر این با قصه ی دزدیده شدن انقلاب موافق
نیستم).
گفتم
که تا این جای کار من با تحلیل گران راست
موافقم، اما با تتیجه ی اخلاقی یی که آنان
می گیرند سر سازگاری ندارم.
عموم
سخنوران پادشاهی خواه پس از آن که به فریب
خوردن و عدم شناخت درست مردم از ماهیت
حکومت اسلامی اشاره می کنند، سیل صفات
مذموم را نثار ملت ایران می کنند و آن حرکت
ناصحیح را به حیطه ی اخلاق میکشند و از
جنبه ی اخلاقی داوری می کنند؛ مثلاً می
گویند که مردم ایران، ناسپاس و بی شعور
هستند.
نمک
می خورند و نمکدان می شکنند؛ آماده اند
تا فریب بخورند.
سطحی
و ساده لوح هستند و از درک عمق وقایع
عاجزند.
همه
ی اینها را میگویند و بعد جالب است که
از مردم میخواهند که به خیابانها
بریزند، انقلاب کنند و جمهوری اسلامی را
سرنگون کنند!
خب
اگر چنین است یعنی اگر بنا را بر این پایه
بگذاریم که ملت ایران ذاتاً
احمق و گمراه و فریب خورده و ناسپاس هستند
از کجا معلوم است که انقلاب آینده ی آنها
اقدامی غلط و تشخیصی نادرست نباشد؟!
ـ
بگذریم که انتساب صفت «ناسپاس»
به
مردمی که مالکان حقیقی کشور هستند و حاکمان
باید حقوق بگیر و خادم آنها باشند، به
هیچ وجه آزادی خواهانه و لیبرالیستی نیست
و گویای ذهنیتی قیم مآبانه، رعیت پرور و
ارباب مدار است.
کسانی
که حس گناه را به مردم القاء می کنند متوجه
ویرانگری اثر کار خود نیستند؛ اینکه
اصولاً اگر خطای انسانی را که امری طبیعی
است به حوزه ی عمل اخلاقی ببریم تا با
ایجاد حس گناه و شرمندگی و هیجان به خواسته
ی خود نزدیک شویم، در نتیجه عقلانیت و جسارت دست
زدن تجربههای نو را که لازمه ی پرورش عقل
است کمرنگ می کنیم. ضمن اینکه در موضوع
مورد بحث اشکال منطقی هم وجود دارد.
اشکال
منطقی عبارت است از اینکه اگر ملت ایران
ذاتاً از تشخیص درست و نادرست عاجز است
چگونه میتوان از او انتظار داشت که در
آینده تصمیمی درست و رهایی بخش بگیرد؟
ممکن
است کسی بگوید که این سرزنش فقط مقطع
انقلاب را شامل میشود یعنی پادشاهی
خواهان، مردم ایران را فقط در آن مقطع از
تاریخ ایران گناهکار می دانند.
آن
وقت است که باید آنان را به مسوولیت ناپذیری
متهم کرد و پرسید آیا هر تقصیر فقط یک مقصر
دارد؟!
اینگونه
نیست.
در
یک اشتباه بزرگ به بزرگی انقلاب 57
طرفهای
متعدد وجود دارد؛ نمیتوان از زیر بار
مسوولیت و لغزش های دیروز خود شانه خالی
کرد؛ هیچ چیز را به گردن نگرفت و همه ی
دیوارها را بر سر یکی از طرفها (که
اتفاقاً دیوارش از بقیه کوتاهتر است)
خراب
کرد.
وقت
آن است که پادشاهی خواهان، مسوولیت پذیری
را یاد بگیرند و از عالم و آدم طلبکاری نکنند.
سرانگشت
۱۳۹۴ فروردین ۱۲, چهارشنبه
کاغذپاره ها، پاره می کنند!
«دست
نوشتهها نمی سوزند»
نام
کتابی است که شامل مجموعه یادداشتهای
میخاییل بولگاکف در دوره ی دیکتاتوری
استالین می شود.
به
همین سیاق میتوان نامی هم پیدا کرد برای
زنجیره ی فعالیتهای جمهوری اسلامی در
عصر خامنه ای (کاریکاتور
استالین یا استالین اسلامی یا استالین
ختنه شده)
که
قرار بود به ساخت بمب اتم بینجامید و
نگذاشتند و به قیمت فقیرتر شدن ملت ایران
تمام شد:
عنوانی
برای کتاب «پروژه
ی هسته ای ایران»:
کاغذ
پاره ها، پاره می کنند.
سر
انگشت
اشتراک در:
پستها (Atom)