کلمات ِ بینوا غرقه ی ِ اشک و خيس ِ مرارت تعميد ِ دوباره می يابند
پرندگانی که بال های ِ خود را باز می آفرينند به پرواز در می آيند به نغمه سرايی می پردازند و کلماتی که نهان می کنند ، کلمات ِ آزادی است
بال های ِ آنان شمشيرهايی است که باد را از هم می درد !
يانيس ريتسوس (ترجمه ی ِ شاملو)
* * *
" دار و دسته ی ِ سرهنگان که حکومت ِ استبدادی ِ خود را بر ملت ِ يونان تحميل کرده است ، به هيچ روی نماينده ی ِ ارتش ِ يونان و کمتر از آن نماينده ی ِ تمامی ِ نيروهای ِ نظامی ِ کشور نيست . افسران ِ نيروهای ِ سه گانه ی ِ ارتش همان سان قربانی ِ کودتا و نتايج ِ حاصل از آن شدند که کارگران ، دهقانان و روشنفکران . بيش از 2500 نفر از افسران ِ ارتش سر به نيست شده و تعدادی نيز به قتل رسيده اند . عده ای ديگر بر اثر ِ ابراز ِ مقاومت و خودداری از اجرای ِ دستورات ( به ويژه عده ای از افسران ِ نيروی ِ هوايی ) شهيد گشته اند . و هم اکنون ، در لحظه ای که اين سطور نوشته می شود (ژوييه و اوت 1969 ) بار ِ ديگر موج ِ تصفيه ارتش ِ يونان را فراگرفته و چرخ ِ تغيير ِ پُست ها با سرعت ِ بيشتری به گردش درآمده است . کار بدانجا کشيده که بسياری از افسران از خانه به دوشی به عذاب آمده اند و ترجيح می دهند به طور موقت در هتل زندگی کنند ، تا کی دوباره به واحد ِ ديگری منتقل گردند . " ...
" در واقع چنين به نظر میرسد که حکومت ِ سرهنگان به قدرت ِ ارتشش اطمينانی ندارد . از هنگام ِ کودتای ِ 21 آوريل در ميان ِ نيروهای ِ ارتش ، سلسله مراتب ِ ديگری پديد آمده است . ماهيت ِ اين دستگاه ِ ثانوی بيشتر سياسی (مانند ِ کميسر های ِ سياسی ) و پليسی است . "
" سرهنگان تنها مانده اند و رژيم شان از حمايت ِ مردم برخوردار نيست . حکومت ِ سرهنگان نيز بر اين امر به خوبی واقف است و هم از اين روست که با اعمال ِ ترور و وحشت حکومت می کند . البته گهگاه موفق شده اند به کمک ِ دروغبافی و تبليغات ِ چند ماهی، عده ای هوادار به دور ِ خود گرد آورند . بی ترديد عده ای از روستاييان پس از آن که سرهنگان در بهار ِ 1968 از بدهکاری هايشان به بانک ِ کشاورزی چشم پوشيدند يا به آنان کمک های ِ اعتباری نمودند به جانبداری از رژيم برخاستند . به همين ترتيب نيز عده ای از ارتشی ها و شخصی های ِ طرفدار ِ نظم که عادتاً دموکراسی را با پارتی بازی ، عدم ِ کفايت و رشوه خواری اشتباه می گيرند در بدو ِ امر تصور می کردند که يک دوره سخت گيری و تصفيه به حال ِ کشور و ملت نافع خواهد بود . ولی روز به روز کمر ِ کشاورزان بيشتر زير ِ بار ِ قرض خم می شود چون حکومت ِ سرهنگان نتوانسته است علت ِ مشکلات ِ کشاورزی ِ يونان را برطرف سازد . ماليات ِِ سنگين بر دوش ِ همگان فشار می آورد چون بالاخره يکی بايد جور ِ ولخرجی های ِ سرهنگان را برای ِ دستگاه ِ پليس ، سخن چين ها و مزدوران بکشد . اربابان ِ صنايع دو برابر ِ آنچه را که با منع ِ اعتصاب به چنگ آورده اند ، در نتيجه ی ِ بحران ِ بازارهای ِ فروش و اقدامات ِ خطرناک ِ ناگهانی ِ حکومت ، از دست داده اند . هواخواهان ِ متعصب ِ نظم و امنيت با نگرانی ِ تمام انفجارهايی را که آتن و ديگر شهرهای ِ بزرگ را می لرزاند شمارش می کنند . و دادستان هايی که به نقايص ِ نظام ِ قديم داغ ِ ننگ می زدند ، بدين نتيجه رسيده اند که رژيم ِ سرهنگان دست ِ هر داغ ِ ننگ خورده ای را از پشت بسته است . کليه ی ِ خويشاوندان ِ دار و دسته ی ِ سرهنگان به پست های ِ مهم ِ مملکتی گمارده شده اند ... تا کنون تمامی ِ قراردادهای ِ بزرگ ِ حکومت ِ سرهنگان بدون ِ رقابت و مناقصه و به شکلی مخفيانه ، به مقاطعه کاران ِ خاصی سپرده شده است . اين امر حتا مطبوعات ِ سانسور شده ی ِ آتن را به صدا درآورده که به نحوی غير ِ مستقيم آن را افتضاح آميز ناميده اند ."
به فضل ِ الاهی آنچه به فتنه ی ِ 88 موسوم شد ، به پايان رسيد و ملت ِ انقلابی و بصيرِ ايران با حضورِ به هنگامِ خود در پشتيبانی از ولايت ِ فقيه و آرمان های ِ امام ، بدخواهان ِ نظام ِ اسلامی را در گوری که به دست ِ خود کنده بودند ، مدفون کردند .
صدا و سيما (ديشب) :
فتنه گران ِ به اصطلاح سبز خوب می دانند که کارِ آنها از هر حيث تمام شده است و اربابان ِ غربی ِ شان به شکست ِ اين توطئه ی ِ نرم اعتراف کرده و آنها را به حال ِ خود رها کرده اند . اينان در نزد ِ ملت ِ مومن و حق مدارِ ايران که انقلاب ِ اسلامی را با تقديمِ خون ِ صدها هزار شهيد به دست آوردند ، مطرود و منفورند .
صدا و سيما (امشب) :
رسيده بود بلايی ، ولی به خير گذشت ... امروز خوشبختانه پس از يک سال ، مجموعه ی ِ کارهای ِ کارشناسی و نمودارهای ِ پژوهشی و علمی ، و همچنين ارزيابی ها و تحليل های ِ اطلاعاتی، نشان می دهد که فريب خوردگان ِ سبز ، مدت هاست که از خط ِپايان گذشته اند و ديگر محل ِ هيچ گونه اعتنايی نيستند .
صدا و سيما (فردا )
ديگر همگان ، چه دوست چه دشمن ، معترفند که خيمه شب بازی ِ فتنه گران ِ سبز ، ديری ست با رسوايی به پايان آمده و قصه ی ِ آنان به سر رسيده است . البته اگر نبود رهبری ِ داهيانه ی ِ مقامِ معظمِ رهبری و ايستادگی ِ ايشان در دفاع از حقوق و آرای ِ ملت ، معلوم نبود عوامل ِ دشمن چه بر سر مردم سالاری ِ دينی می آوردند .
صدا و سيما (پس فردا)
امروز ديگر قاطبه ی ِ ملت ِ سرافرازِ ايران ، هيچ شکی ندارند که فتنه ی ِ پس از انتخابات به تاريخ ِ پر فراز و فرودِ انقلاب ِ اسلامی پيوسته و ثبات بر همه ی ِ ارکان ِ کشور حاکم شده است . افزايش ِ سرمايه گذاری های ِ خارجی ، پايين آمدن ِ تورم ، موفقيت های ِ روز افزون ِ نظام در عرصه های ِ گوناگون و عزت يافتن ِ ملت ِ ايران در نگاه ِ جهانيان ، همه و همه حاکی از برقراری ِ امنيت و شکست ِ توطئه های ِ داخلی و خارجی است .
ميان ِ کرم و ماهی و قلاب ، حق با ماهيگير است (البته مرغ ِ ماهيخوار هم کمی حق دارد !) * انتظار ، ابلهانه ترين ترديدی است که کفه ی ِ مثبت اش بر آن يکی می چربد . * توضيح ِ واقعی ِ مسايل ِ روزمره ، هميشه خنده دارترين ِ چيزها است . * در دوست داشتن ِ مردم نبايد افراط کرد ؛ اين کاری است که از روز ِ ازل به عهده ی ِ سياستمداران ِ حرفه ای واگذار شده است . * اولين بار که او را ديدم اسفند ِ سال ِ 1318 بود . بعدها به ترتيب 1314 دوبار و 1310 سه بار او را ملاقات کردم . و درست سال ِ 1300 بود که يک دوستی ِ 18 ساله به هم زده بوديم . سال های ِ درازی را با هم از سر وا کرديم تا به زمانی رسيديم که نه نان گران بود و نه مردم اينطور درمانده . حتا هرکس می توانست به راحتی با دوست ِ خود درد ِ دل کند . * هر جرمی که رخ می دهد ، دليلی ديگر بر خشک مغزی ِ اخلاق بنويس ها است . * به اين دليل که خوانندگان ِ روزنامه ، عامی هستند ، نويسندگان ِ روزنامه را هم از ميان ِ عاميان انتخاب می کنند . * جدی باشيد ! جدی باشيد ! و ما دل ِ مان می خواهد واقعاً جدی باشيم ، اما يک عنصر ِ خائن ، در درون ِ آدم ، پکی می زند زير ِ خنده . تحقيقات برای ِ شناختن ِ اين عامل ِ مخرب و ناسازگار ادامه دارد . * اگر گربه را در قفس می کردند و قناری را آزاد می گذاشتند بهتر نبود ؟ * گربه به قناری می انديشد . قناری هم به گربه می انديشد . اما هيچ کدام به توافق نمی رسند . * جغدی را ديدم روی ِ کله ی ِ بازنشسته ای نشسته بود ؛ ناقلا عجب ويرانه ای پيدا کرده است ! * کسی که مغز ِ خر خورده باشد ، چهار نعل هم می دود . * بعضی دوستان مثل ِ گل ِ مصنوعی هستند ؛ نازنين اما عوضی . * به ابرها نمی شود مطمئن بود و به لبخند ِ کارفرما . * من آنچه دارم از خويشتن دارم و آنچه را که ندارم به معلمان ِ خويش مديونم . * اتوبوس پر است از قيافه های ِ ناشناس ، فکرهای ِ ناشناس و غصه های ِ آشنا . * قاضی يی که بر پوست ِ کنده ی ِ پدرش نشسته بود و حکم می راند ، معنی ِ عدالت را خوب فهميده بود . * آيا عدالتی خارج از جنين وجود دارد ؟ * مرد ِ عاقبت انديشی بود ؛ قبل از آن که به ازدواج با آن زن تن در دهد ، چهار بار به طور آزمايشی در بيمارستان ِ روانی بستری شد . * يکدفعه زد به سرم که برخيزم و فرياد بزنم . اين همه بيداد را نمی توانستم تحمل کنم . همين که برخاستم ، يک آدم ِ ريشوی ِ خوش مشرب توی ِ کله ام حاضر شد . گفت از شما قبيح است ؛ شما که آدم ِ عاقل و سر به راهی بوديد . می خواستم بيندازمش بيرون . اشاره به بالای ِ سرش کرد . بالای ِ سرش دو تا مرغ ِ سرخ نشسته بودند و مرتب می گفتند : حق ، حق ، حق . نشستم و قانع شدم .
( از کتاب ِ يادداشت های ِ آدم ِ پر مدعا / جواد ِ مجابی / انتشارات ِ رز / 1350 )
به ياد ِ عليرضا داوودی ، جعفرِ بروايه و حسن ِ كاظمينی
جواد ِ مجابی ،نويسنده و روزنامه نگار ، بيش از چهل سال است که در پهنه های ِ گوناگونی چون نقد ، پژوهش ِ ادبی ، شعر ، نمايشنامه ، فيلم نامه ، رمان و ... قلم می زند اما به عقيده ی ِ بسياری ، در دو عرصه کامياب تر بوده : طنز و نقد ِ نقاشی . " آقای ِ ذوزنقه " (1350) از طنزهای ِ خواندنی ِ دوران ِ خود تا امروز است . مجابی علاوه بر آن كتاب ، سه مجموعه ی ِ طنز ديگر هم نوشته که در کتاب ِ "نيشخند ِ ايرانی" جمع آوری شده است .
·* * *
برای ِ نويسنده نبوغ لازم نيست ، خواننده لازم است .
*
کلاغ ِ خبرچين ، روی ِ آنتن می نشيند ؛ به اين می گويند تحمل ِ جورِ رقيب .
*
از دو کلمه ی ِ " انسان " و " انسانيت " ، اولی در فضا سرگردان است و دومی در کتاب ها .
*
من راست می گويم ، تو راست می گويی ، اما هميشه "او" ست که دروغ می گويد .
*
تنبل آنقدر خوابش طول کشيد که خواب ديد بيدار شده ؛ دوباره خسته شد و خوابيد .
*
سيبی که آدم در بهشت خورد ، هنوز هم از گلويش پايين نرفته .
*
تازه به دوران رسيده کسی است که برای ِ ديدن ِ ماه کبريت می کشد .
*
هرکس سعی می کند حرفه ی ِ خود را به نحوی به انسان و انسانيت ربط دهد ، برای ِ همين است که امروزه روز ، جلادان هم ادعای ِ انسان دوستی می کنند .
*
فقط کسی که از واقعيت بهره ای ندارد ، می تواند بی ترس و بيم از آن سخن بگويد .
*
قديمی ترين کلکسيون دنيا ، کلکسيون ِ آرزوها است و گران ترين ِ آنها هم .
*
وقتی به زادگاهم برگشتم ، هيچ کس را نشناختم مگر درخت ها را .
*
معتقد شدن ِ يک آدمِ منطقی به دنيای ِ غيرِ منطقی ، شگفت انگيزتر از سوراخ شدن ِ صخره به وسيله ی ِ چکه های ِ مداومِ آب نيست .
*
حتا ديکتاتورها هم سکوت ِ مردم را حمل بر تسليمِ آنها نمی کنند .
*
همشهريان ِ شوخی داريم ؛ وقتی نمی خواهند کاری برای ِ مان انجام دهند می گويند : حتماً ! حتماً ! همين فردا !
*
از گرسنگی حتا استعدادهايمان را هم بلعيديم .
*
مرد منتظرِ معشوقه می ماند . " او " نمی آيد . مرد می رود . معشوقه می آيد و منتظرِ " او " می ماند .
*
توی ِ کافه همه سرگرمِ کارِ خودشانند . فکر می کردم که من توی ِ نخ ِ اين و آنم ، اما تا کاغذم تمام می شود ، گارسن برايم کاغذ می آورد . پدرسوخته ها !
*
رای دادن مثل ِ خواب می ماند ؛ ندرتاً تعبير می شود .
*
يکی از رای دهندگان که نسبت به صحت ِ انتخابات مشکوک بود ، برای ِ اين که رايش را عوض نکنند ، شخصاً خود را در صندوق ِ انتخابات انداخت ! خيال می کنيد در آمد ؟
*
بعضی آدم ها مثل ِ " آی ِ با کلاه " بدون ِ آقابالاسر معنايی ندارند .
*
فرق ِ بين ِ انتصاب و انتخاب اين است که در انتخابات مردم هم رای می دهند .
*
بايد قبول کرد آزادی وجود دارد وگرنه آزادی ِ تو به خطر می افتد .
*
گاهی ديدن ِ يک نفر ، انسان را از ديدن ِ موزه های ِ بسيار بی نياز می کند .
*
آدم عليه السلام تنها مردی بود که در همه ی ِ عمر به زنان ِ ديگر نينديشيد .
( از کتاب ِ " يادداشت های ِ آدمِ پر مدعا " / انتشارات ِ رز / 1350 )
يکی بود ، يکی نبود . زير ِ گنبد ِ کبود ، يه شهاب سنگ ِ کوچولويی بود که از ننه اش قهر کرده بود . آمد و آمد و آمد تا خورد به قلب ِ يه دختره . اسم ِ اون دختره ، ندا بود !
هجرت
تقديم به کبک هايی که سرشان را زير ِ برف کرده اند .
سروش : مراجع ِ تقليد، هجرت کنند . (نقل به مضمون)
در روزگار ِ قديم ، يک روز کرکس ها دور ِ هم جمع شدند و گفتند "چرا ما نبايد مثل ِ چلچله ها مهاجرت کنيم . دلمان پوسيد از بس اين سو و آن سو نگاه کرديم و بيابان و خرابه ديديم ." اين شد که تصميم گرفتند مهاجرت کنند . مقصدشان را هم معلوم کردند ، اما چون تجربه نداشتند ،احتياج بود يک نفر باشد که آنها را هماهنگ کند . گشتند و گشتند تا بالاخره دخترکی پيدا کردند . دختر از بس گرسنگی کشيده بود و از اين و آن کتک خورده بود ، زار و نزار شده بود . کرکس ها يک سوت سوتک به دست ِ او دادند و قرار شد با فرمان ِ دختر ، سفر ِ جمعی ِشان را آغاز کنند .
روز ِ موعود فرا رسيد . کرکس ها سر ِ قرار حاضر شدند و روی ِ ديوارها و دکل ها نشستند . نگاه ِ بی نورشان به افق های ِ دور بود . منتظر بودند تا دختر بيايد و برايشان سوت بزند . دختر آمد . سوت را به دهان گذاشت و توی ِ آن فوت کرد . صدای ِ سوت بلند شد ، ولی دختر از بس رنجور و ضعيف بود، روی ِ زمين افتاد و درجا مرد . کرکس ها با هم به پرواز در آمدند . در آسمان چرخی زدند و به سوی ِ جنازه ی ِ دخترک هجوم آوردند .
ميدان ِ صبح ِ چهارشنبه
اين هم بخشی از " ميدان ِ صبح ِ چهارشنبه " سروده ی ِ زيبای ِ احمدرضا احمدی و از مجموعه ی ِ " من فقط سفيدی ِ اسب را گريستم " .
نيلوفر کنار ِ چوبه ی ِ اعدام گل نداد
شب ، در سخن ِ برادران پايان پذيرفت
پس چراغ را روشن بگذار
کسی در صبحگاه ِ ميدان
با چشمی از رنگ های ِ دور
عبور می کند ...
اكنون همه ی ِ راه آهن ها به شب می ريزد .
(از كتاب ِ تاريخ ِ تحليلی ِ شعر ِ نو ، جلد ِ چهارم / نويسنده : شمس ِ لنگرودی / صص 211و 210 )
لارنس كنن ، وزير امور ِ خارجه ی كانادا گفته است : جمهوری اسلامی ، مشغول ِ " نقض ِ روش مند ِ حقوق ِ بشر " است .
نقض ِ روش مند ! چه تعبير ِ دقيق و درستی !
نتيجه
استاد ِ كهنسال به رديف ِ كتاب های ِ منتشر شده اش در كتابخانه نگاه می كرد و در سالن ِ پذيرايی ، خانم ـ بچه ها در معيت ِ نوه ـ نتيجه ، فارسی وان تماشا می كردند .