۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه

عفیفه


هشت سال پیش موقعی که من و دوستانم در نقد ِ اسلام مطلب می نوشتیم و از لزوم  ِ نقد ِ این آیین ِ اهریمنی سخن می گفتیم، در فضای ِ مجازی در اقلیت بودیم؛ خیلی از وبلاگ نویسان (به ویژه اصلاح طلبان ِ شان) ما را سرزنش می کردند که تندرو و نامتعادل و هنجار شکنیم.
امروز بسیاری از سرزنشگران ِ قدیم یا دست از نوشتن کشیده اند یا با تابوهای ِ قدیمشان دست به یقه شده اند. عده ی ِ پر شمار  ِ دیگری نیز به تازگی آمده اند که بیشتر شبیه ِ ما هستند تا آنها. متوهم نمی شوم و نمی گویم این به دلیل ِ حضور و تاثیر  ِ نوشته های ِ ما بوده... نه ... این تغییر بیش از هر چیز به نحوه ی ِ زندگانی ِ اجتماعی ِ ما و آوار  ِ تجربه های ِ سیاسی ِ چند سال ِ اخیر برمی گردد. به جمهوری ِ جنایتکاری برمی گردد که در ظاهر محترم و مقتدر ولی در باطن بازیچه ای درهم شکسته است. پیش ِ مردم، خودش را قدرتمند نشان می دهد، در حالی که در نگاه ِ جهانیان خوار و ذلیل است. درست مثل ِ آن عفیفه که در "عارف نامه" ی ِ ایرج میرزا «رویش» را سفت گرفته بود تا از «زیر» ترتیبش را بدهند.


سرانگشت

۱ نظر: