۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

گل، پشت و رو دارد!



(1)

توی ِ تهران هیچ چیز به اندازه ی ِ پیاده روی در خیابان آدم را با اوضاع و احوال ِ مردم آشنا نمی کند. خیابانگردی نوعی سیر و سلوکِ مدنی و عالم شدن به علم الاجتماع است! در همین پرسه هاست که می‌توانی ببینی یک نفر مفتولی فلزی را توی ِ صندوق ِ صدقات می‌کند تا اسکناس هایِ آن را بیرون بکشد، یکی موقع ِ راه رفتن بی دلیل به خودش، به تو و به زمین و زمان فحش می دهد، چندتایی جلویت را می‌گیرند و به بهانه هایِ مختلف ازت پول طلب می کنند، یکی درست وسطِ خیابانی شلوغ از روبرو پیدا می‌شود و همانجا نگهت می‌دارد و ازت آدرس می‌پرسد و … به نظر ِ من امروزه شهرهای ِ بزرگ ِ ایران پر از روان هایِ خسته و رنجور است. پر از آدم هایِ ناهنجار و پر از کسانی است که کارهای ِ عجیب و غریب می‌کنند و خودشان نمی‌دانند چرا. شهروندانی که احتیاج ِ مبرم به روانپزشک دارند و زنان و مردانی که با هیچ معیاری به لحاظ روانی، «سالم» به حساب نمی آیند. پیشنهاد ِ من به حکومت ِ بعدی این است (نه به جمهوریِ اسلامی که مسببِ این وضع و خواهان ِ ادامه و تشدید ِ آن است) که پس از استقرار، بلافاصله و به صورت ِ اورژانس مراکز ِ متعدد ِ خدمات ِ روانپزشکی در کشور ایجاد کند و به این مردم ِ  بدبخت کمک و آن‌ها را معالجه کند؛ هرچند باید گفت متأسفانه «آن روز» هرقدر هم نزدیک باشد، باز خیلی دیر است.

(2)

یکی از کارهای ِ مسخره ای که مردان ِ جامعه ی ِ ما غالباً انجام می‌دهند این است که اگر در پیاده رو زنی که احیاناً مانتوی ِ کوتاه یا شلوار و جوراب ِ چسبان پوشیده از جلوشان عبور کند، اول از روبرو خوب نگاهش می کنند، بعد، وقتی چند قدم جلوتر رفتند، می ایستند، کاملاً برمی‌گردند و یکبار ِ دیگر او را (این بار از پشت) تا جایی که می توانند برانداز می کنند! انگار که دید زدن ِ زن‌ها آش ِ دو ذوقه ای است که هربار مزه و طعمی تازه دارد، از جلو یک‌جور و از عقب یک‌جور ِ دیگر! یا انگار این آقایان ِ محترم، کارگردان های ِ سینِما هستند که میزانسن و زاویه ی ِ نگاه ِ دوربین برایشان حیاتی است.
اشتباه نکنید! جانماز آب نمی‌کشم و نمی‌گویم به زن‌ها نگاه نمی‌کنم یا سرم را مثل ِ مؤمن و مقدس ها پایین می اندازم. حاشا و کلّا! اما اینجوری توی ِ خیابان میخ شدن، 360 درجه چرخیدن، و با یک نگاه تمام ِ وجود ِ طرف را در منظر ِ عموم هورت کشیدن، نه کاری است که از عهده ی ِ بنده ساخته باشد.
ضرب‌المثلی هست که می گوید: « گل، پشت و رو ندارهولی با توصیفاتی که عرض شد مشاهدات ِ بنده به ضرس ِ قاطع به من می‌گوید که اتفاقاً گل، پشت و رو دارد!


سرانگشت

۱ نظر:

  1. عمق و سطح و زوایای آشکار و پنهان یه جامعه ی درب و داغون را از رفتارهای روزمره ی آدماش، میشه فهمید و شناخت. اتّفاقا اگه روزی روزگاری، یا آخوندها و سپاهشون آدم شدن یا بخت خفته بیدار شد و با این ملّت ذلیل شده، یار بود و یا شاید هم چنگیزی دژم پیدا شد که دمار از روزگار آخوند و اعوان و انصارش در بیاره، برای اون مردم روانپریش، موسیقی، بهترین دوا و درمانه؛ البته به قوه ی همون گلهایی که پشت و رو دارن.

    پاسخحذف