۱۳۸۵ خرداد ۵, جمعه

جنگ خندستانی 8

جُــنـــگ خـنــــدســـــتــــــــانـی 8 ؛


فرود آمدن ِ ابرام [ ابراهیم ] به مصر

نویسنده : خدای ِ متعال !


و قحطی در آن زمین شد و ابرام به مصر فرود آمد تا در آنجا به سر بَرد ، زیرا که قحط در زمین شدت می کرد . و واقع شد که چون نزدیک به ورود ِ مصر شد ، به زن ِ خود سارای گفت : « اینک می دانم که تو نیکومنظر هستی . همانا چون اهل ِ مصر تو را ببینند ، گویند : " این زوجه ی ِ اوست. " پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند . پس بگو که تو خواهر ِ من هستی تا به خاطر ِ تو برای ِ من خیریت شود و جانم به سبب ِ تو زنده ماند . »
و به مجرد ِ ورود ِ ابرام به مصر ، اهل ِ مصر آن زن را دیدند که بسیار خوش منظر است . و امرای ِ فرعون او را دیدند و او را در حضور ِ فرعون ستودند . پس وی را به خانه ی ِ فرعون در آوردند . و به خاطر ِ وی با ابرام احسان نمود ، و او صاحب ِ میش ها و گاوان و حماران و غلامان و کنیزان و ماده الاغان و شتران شد . و خداوند فرعون و اهل ِ خانه ی ِ او را به سبب ِ سارای ، زوجه ی ِ ابرام به بلایای ِ سخت مبتلا ساخت . و فرعون ابرام را خوانده ، گفت : « این چیست که به من کردی ؟ چرا مرا خبر ندادی که او زوجه ی ِ توست ؟ چرا گفتی : " او خواهر ِ من است" ، که او را به زنی گرفتم ؟ و الان اینک زوجه ی ِ تو ! او را برداشته ، روانه شو ! »

آنگاه فرعون در خصوص ِ وی ، کسان ِ خود را امر فرمود تا او را با زوجه اش و با تمام ِ مایملکش روانه نمودند .


َ( کتاب ِ مقدس / کتاب ِ پیدایش / ص 12 ) َ