۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

حریم ِ خصوصی

... مخلوق جان ! کاش می شد آنچه درباره ی ِ حفظ ِ حریم ِ خصوصی نوشتی تحقق می پذیرفت . اما من با عرض ِ معذرت باید بگویم که فکر نمی کنم چنین چیزی لااقل از طرف ِ اکثر ِ زنان رعایت شود . البته این را بگویم که من با زن ها دشمنی ندارم و برعکس ِ خیلی از مردهای ِ ایرانی، تحقیرشان نمی کنم . با این همه باتوجه به شناختی که دارم و پژوهش هایی که کردم بعید می دانم زنان حاضرشوند در پیوند ِ با مرد ، دست از این احساس ِ مالکیت ِ خصوصی ِ وحشتناکشان بردارند ؛ دست از کاوش و حفاری ِ بی وقفه در پنهان ترین و عمیق ترین زاویه های ِ مرد ِ مفتوح ِ شان !
فکر کن من زن بگیرم و روزی دو ـ سه ساعت پای ِ کامپیوتر بنشینم و چیزهایی تایپ کنم که نخواهم زنم بخواند . چون اگر بخواند ممکن است اعتراض ِ اخلاقی کند یا مذهبی . چون اگر بخواند پا به حریم ِ خصوصی ام گذاشته و امنیت ِ خاطرم را در مملکت ِ ایدئولوژِی زده مخدوش کرده . چه اتفاقی می افتد ؟ نخست این که عیال ِ مربوطه به بنده ی ِ اکبیری شک می کند . خیال می کند در این قایمکی نوشتن ها ، دارم با دختری ، زنی ، مرغی ، حلزون ِ ماده ای، چیزی ، دل می دهم و قلوه می گیرم ؛ لاو می ترکانم و راندوو می گذارم .بعد از آنجا که احتیاج ، مادر ِ اختراع است راهش را پیدا می کند تا نوشته های ِ آقای ِ قراضه را بخواند . نوشته ها را می خواند و می بیند از عشق و عاشقی خبری نیست اما شوهر ِ مفنگی اش تا جایی که توانسته لنگ ِ مذهب را هوا کرده و ماتحت ِ حکومت را قلقلک داده . آنوقت اگر همفکرت باشد و ضمناً خوش ذات هم باشد ، خیالش راحت می شود و دست می کشد، اما اگر نباشد گافت را گروکشی می کند . همین برایش می شود آتو و برگ ِ برنده که حتا اگر حساسیت ِ مذهبی نداشته باشد، دست از پا خطا کنی و وفق ِ مرادش نباشی ، از دستاویزش علیه ِ تو استفاده ی ِ سیاسی کند . ( فرقی نمی کند آخوندها باشند یا نباشند ؛ چون در حکومت ِ بعدی هم احتمالاً من و تو از دسته ی ِ منتقدانیم !) کافی است کمتر از حد ِ انتظار (یعنی کمتر از تراکتور) کار کنی و پول دربیاوری ؛ کافی است برای ِ حضرت ِ علّیه پالتوی ِ نشان کرده اش را نخری ؛ می دانی چه می کند ؟ دستش را به کمر می زند و می گوید : عوض ِ این که روزی چهار ـ پنج ساعت مثل ِ جغد نشسته ای و علیه ِ مقدسات بد و بیراه می گویی، فکر ِ دو قران پول باش. تا کی می خواهی عمرت را تلف کنی بدبخت ؟!بزرگتر از تو چه گهی خورده که حالا تو نوش ِجان کنی ؟ اینها همه بازی ست ؛ حالیت نیست . شما را سر ِ چوب کرده اند خودشان کیف ِ دنیا می کنند . مخلص ِ کلام ! من آبرو دارم ، یا فهرستی که خواستم می خری یا به داداش اسدالله می گویم امروز بیاید تکلیفم را با تو روشن کند ! من که چیزی نفهمیدم ، شاید او از خرچنگ قورباغه هایت سر در آورد ! ...
خُب ، با احترام به نظر ِ تو دوست ِ نازنین من می پرسم مگر چقدر می توان فعالیت های ِ حیاتی را از شریک ِ زندگی پنهان کرد ؟ چیزهایی را که به "انسانیت" ِ تو گره خورده و بدون ِ به جنبش درآمدن ِ آن فروزه ها "چه میان ِ نقش ِ دیوار و میان ِ آدمیت ؟" . با این همه امیدوارم دیدگاه ِ من اشتباه باشد و حرف ِ تو درست از آب دربیاید . هرچند در جامعه ی ِ ما به نظر شمار ِ زنان ِ مصرف زده و باج خواهی که بالاتر گفتم بسیار است اما امیدوارم علاوه بر زنان ِ پیشرو و مبارزی که در ایران فعالند ، در عالم ِ زناشویی بانوانی چون همسر ِ بولگاکف بیش از پیش پا به عرصه ی ِ وجود بگذارند که بیست پنج سال پس از مرگ ِ نویسنده " مرشد و مارگریتا " را در پناه ِ خود گرفت و جاودانه کرد ... ( از مجموعه ی ِ نامه ها به مخلوق )


سرانگشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر