۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

ترقی ِ معكوس



سالها باش و بدين عيش بناز
تو و مُردار ِ تو و عمر ِ دراز (1)

هومان ِ مجد : "... جیمی کارتر پیش از این [ پيش از سفر ِ خاتمی به نيويورک در دوران ِ رياست جمهوری اش ] فکسی به دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل فرستاده بود و خطاب به ‌آقای خاتمی نوشته بود اگر امکان دارد مایل است در این سفر با وی دیدار داشته باشد. آقای خاتمی هم از طریق همین دفتر پاسخ داد که سپاسگزارم اما این امکان وجود ندارد و هیچ تماس دیگری صورت نگرفت... " (نشريه ی ِ الكترونيكی ِ راديو فردا 10 / 10 / 2009 )

برش ِ اول : (سال ِ 1357) تلفن ِ دفتر ِ جيمی كارتر به صدا درمی آيد . منشی ِ رييس جمهور كه مردی است جوانسال گوشی را برمی دارد . آنطرف ِ سيم پادشاه ِ ايران است با صدايی لرزان .
محمدرضا شاه : عذر می خوام جناب ِ آقا ... پرزيدنت كارتر تشريف دارند ؟
منشی خيلی آرام اسم ِ تماس گيرنده را به كارتر كه در همان اتاق است می فهماند . كارتر با عصبانيت اشاره می كند كه حرف نمی زند .
منشی : بازم شما؟ مگه نگفتم ايشون تمايل ندارن با شما صحبت كنن ؟!
محمدرضا شاه : آقای ِ محترم ، من از دوستان ِ ايشون هستم . الان در وضعيت ِ بدی گرفتار شدم . تقاضا می كنم اجازه بدن باهاشون مشورت كنم .
منشی : ايشون شما رو نمی پذيرن ... ديگه مزاحم نشيد !
منشی گوشی را می گذارد . كارتر از كار او راضی است .
كارتر : هه ! مرتيكه ی ِ فناتيک !

برش ِ دوم : (دوره ی ِ رياست جمهوری ِ خاتمی ) در دفتر ِ نمايندگی ِ ايران در سازمان ملل دستگاه ِ فكس به صدا در می آيد . مسوول ِ دفتر فكس را بر می دارد و نگاه می كند . از طرف ِ كارتر است ؛ نوشته :

"جناب ِ آقای ِ خاتمی رييس جمهور ِ محترم ِ ايران
اگر امکان دارد مایلم در این سفر با شما دیدار كنم . "

مسوول ، مراتب را به خاتمی گزارش می كند .
خاتمی (به مسوول): سپاسگزاری كنيد ، بگيد امكانش نيست .

برش ِ سوم : (دفتر ِ سيدعلی گدا ) زنگ ِ تلفن به صدا در می آيد . سيدعلی گوشی را برمی دارد .
سيدعلی : الو ... كيه ؟!
كارتر : سلام عرض كردم آقا . من جيمی كارتر هستم ، رييس جمهور ِ اسبق ِ آمريكا . اگه اجازه بفرمايين می خواستم ازتون وقت ِ ملاقات بگيرم تا درباره ی ِ برخی مشكلات ِ فی مابين صحبت كنيم . اميدوارم كه بتونم به حلش كمكی ...
سيدعلی (عصبانی) : چی ؟! ... دشمن ؟! .... برو گمشو ! ... گستاخ !

برش ِ چهارم : تلفن ِ حسن نصرالله زنگ می خورد . خالد مشعل هم با اوست .
نصرالله : ها .... چيه ؟ ... تويی دوباره جيمی ؟! ... ما را نمودی ... باشه بابا ، پاشو بيا حرف بزنيم ... جمعه بعد از نماز بيا .
مشعل (به نصرالله): بگو آبجيتم با خودت بيار !

برش ِ پنجم : كوه های ِ افغانستان . درون ِ يک غار ِ تاريک . يک نفر در گوشه ی ِ غار مشغول ِ قضای ِ حاجت است . تلفن ِ دستی زنگ می زند . مرد ِ غارنشين هنوز كارش تمام نشده و اهن اهن می كند . تلفن روی ِ انسرينگ می رود . صدايی در غار می پيچد :
صدا : الو ! جناب ِ آقای ِ بن لادن سلام عليكم ... بنده جيمی كارتر هستم ، كوچيک ِ شما ... می خواستم تقاضا كنم ...

برش ِ ششم :
از دست بوس ميل به پابوس كرده ای
خاكت به سر ، ترقی ِ معكوس كرده ای


سرانگشت

1 ـ از مثنوی ِ " عقاب " سروده ی ِ پرويز ِ ناتل ِ خانلری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر