۱۳۸۵ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

آنتن

آنتن ؛


فی الواقع اوائل ِ کار ، دکتر " آشفته کلام " برای ما ناراضی ها لنگه کفشی بود غنیمت گرفته از بیابان . هرچه بود در مملکتی که آدم ها را به جای ِ خرهای ِ قبرسی روی ِ مین می فرستادند ، جناب ِ دکتر کتابی نوشته بود با این وسواس که نشان دهد " ما چگونه خر شدیم ؟ " ما هم که گوش های ِ درازمان دیگر در آینه جا نمی شد و از بیچارگی چاره ای نداشتیم ، دکتر و پالانش را روی ِ سرمان گذاشتیم و حسابی حلوا حلوا کردیم ... خب تا این جای ِ کار، دکتر آشفته کلام به ما خدمت کرده بود . سرنخی به دست ِ ما داده بود و تلنگری به ما زده بود . در جمع ِ دوستان زبانمان دراز بود و در میان ِ دشمنان دندانمان گراز .
اما رسوایی از جایی شروع شد که دکتر آشفته کلام ، شهوت ِ آنتن پیدا کرد و چهارنعل به طرف ِ صدا و سیما رفت . چسبید به صفحه ی ِ تلویزیون تا به نمایندگی از ما با مخالفان ِ روشنفکری و دموکراسی و غیره بحث های ِ مثلاً منطقی کند . با شلوار ِ بندی جلویشان می نشست و استدلال های ِ بندتنبانی می کرد . سوال را درست نمی فهمید ، فی الواقع از دهانش نمی افتاد ، آشفته فکر می کرد و آشفته تر حرف می زد . گذشته از آن میمیک ِ صورت و غالب ِ ژست هایش لکه ی ِ ننگی بر دامان ِ کمدی دلارته بود . مرتب جلز و ولز می کرد ؛ تا می توانست از این شاخه به آن شاخه می پرید ، جملاتش را ناتمام می گذاشت و از مواضع ِ خودش بد دفاع می کرد . چرا که شنیده بود دفاع ِ بد از حمله ی ِ خوب موثر تر است . یادتان نرود که او نماینده ی ِ ما بود .
در مقابل مخالفان ِ دکتر یعنی نماینده ی ِ ما ، نماد ِ متانت و عقلانیت بودند . مقدمات شان را خوب می چیدند و نتیجه گیری شان درست بود . داد و بیداد هم نمی کردند . آن ها به حمله ی ِ خوب معتقد بودند .
دکتر آشفته کلام در مناظراتش هیچ مبنای ِ معینی نداشت . گاه ارتودکس بود گاه لیبرال ؛ دقیقه ای مسلمان بود و لحظه ای کافر . خلاصه آن که آدم می ماند که دکتر آشفته کلام ، راستی ست که چپ کرده یا چپی ست که راست کرده !
البته زحمات ِ دکتر آشفته کلام کاملاً هم بی تاثیر نبود . " فی الواقع " او توانست نقشی را از ما در ذهن ِ جامعه ترسیم کند . از آن به بعد خواص ِ جامعه به ما می گفتند : هالو و عوام جامعه هم صدایمان می کردند : کُس خُل !

* * * * *

یک بار یکی از ما تعریف می کرد که در یک ظهر ِ عاشورا تعزیه ای دیده که در آن شمر پس از کشتن ِ امام حسین خاک بر سر می ریخته و زار زار گریه می کرده است . بعد هم پیشاپیش ِ جمعیت ِ سوگوار ، نعش ِ امام را بلند کرده و به سوی ِ امامزاده روانه شده ... تعزیه هنر ِ ملی ماست !


سرانگشت

۵ نظر:

  1. دوستِ عزیز! انصافا در باب ِ این استاد "آشفته کلام" حق ِ مطلب را ادا کردی. اگر حضورش در سیما جز به مضحکه شدن ِ طیفی که ادعای سخنگویی از جانبشان را دارد، منجر می شد باید تعجب می کردیم. آدم سرگیجه می گیره وقتی بحثهای این پدیده ی یگانه را با طرفِ مقابل نظاره می کنه.

    پاسخحذف
  2. انگشت جان:

    همه ی متن یه طرف، اون پاراگراف شمر و امام حسین نیز یه طرف. من که از خنده، روده بر شدم. حالا بذار یه مطلبیم من در باره اون زیبا کلام بگم. آقا این دوستان من، اصرار عجیبی داشتند که یه نقدی بر اون کتاب ما چگونه ...؟ بنویسم( بخوان: ما چگونه دلقک کُس خُل شدیم؟ ). من بعد از اینکه کتاب به دستم رسید، در همون سطرهای اولش در حاشیه نوشتم برای دوستم که: بیا و جان مادرت، مرا از شرّ نقد این لجن کلام، معاف کن.» اصلا نتونستم ده صفحه ی کتابش را هم بخونم. خلاصه زکی به این دانشمندان بزرگ!.

    پاسخحذف
  3. من آشفته کلام را بیشتر پسندیدم. اما در راستای هم آوایی با اصل، بی جا کلام هم بدک نیست.هرچند به پای مفهومی آشفته کلام نمیرسد

    پاسخحذف
  4. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  5. باید بحث اش رو وی بی‌بی‌سی هفته‌ی پیش می‌دیدی. شاید بتونی توی قسمت بحث‌های دوحه پیدا کنی! با خانم نازنین انصاری چه بحثی می‌کرد!

    پاسخحذف