۱۳۸۵ فروردین ۲۷, یکشنبه

آخر تعزیه

۳ نظر:

  1. انگشت جان.

    خوش و سرشاد باشی. مهشید امیر شاهی را با داستانهای « به صیغه ی اول شخص مفرد » شناختم. بخصوص اون قصه ی معروف: « سار بی بی خانم ». طنز بسیار گزنده ای داره که در متن داستانهایش، پنهان هست و خیلی شایان تفکّر می باشه. با استعداد و زیرک و هوشیاره. تنها زنی بود که فاجعه ی خمینی را در همان اوائل انقلاب به تمام مدعیان روشنفکری، هشدار داد. ترجمه ی کتاب زنده یاد بختیار نیز، تاکیدی بود بر همان حرف بسیار پخته و عمیق اندیشیده ی بختیار که من خودم از زبانش شنیدم در تلویزیون گفت: « ملّت عزیز ایران. آیا شما کتاب حکومت اسلامی خمینی را خوانده اید؟. آیا می دانید که ایشان چه برنامه ای برای شما در نظر دارد که اینگونه در خیابانها نعره می کشید؟. » فردای همان روز دیدیم که ملّت مجنون چه شعارهایی بر علیه بختیار دادند. بگذریم. قصه ی ما ملّت،نگفتنش بهتره.// محمد نمیدونم چرا نوشته پایان. دخو نیز کرکره ها را کشیده پایین. نمی فهمم. عجبا!.

    پاسخحذف
  2. آریای ِ بسیار عزیزم !

    به قول ِ سعدی :

    گر هنرمند از اوباش جفایی بیند
    تا دل ِ خویش نیازارد و درهم نشود

    سنگ بد گوهر اگر کاسه ی زرین بشکست
    قیمت ِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود

    پاسخحذف