۱۳۸۶ آذر ۲۱, چهارشنبه

لطیفه ها

شاعری غزلی گفت . نزد ِ مولانا جامی آمد و بعد از خواندن گفت : می خواهم این غزل را در دروازه ی ِ ملک بیاویزم تا مشهور گردد .
مولانا گفت: چه کسی داند که شعر ِ توست مگر تو را نیز در پهلوی ِ آن بیاویزند ؟! ( زینت المجالس )

* * * * * * *

آن یکی می گفت اشتر را که: هی!
از کجا می آیی ای فرخنده پی ؟

گفت: از حمام ِ گرم ِ کوی ِ تو
گفت: این پیداست از زانوی ِ تو ! ( جلال الدین مولوی )

* * * * * * *

روزی شاه عباس به وزیر ِ خود که حاتم خان ِ اردوبادی بود گفت : اهل ِ قیافه گفته اند و به تجربه رسیده که صوت ِ درشت و آواز ِ بلند ، علامت ِ شجاعت است . وزیر با صوت ِ بلند گفت : بلی تصدقت شوم چنین است .
شاه گفت: تو آن نیستی ... آهسته بگو که پرده ی ِ گوش ِ مرا دریدی !

* * * * * * *

روزی ناصرالدین شاه به مازندران می رفت . در میان ِ راه سر از کالسکه بیرون کرد و دریا را دید و از صدر ِ اعظم پرسید : آن چیست ؟
صدر ِ اعظم گفت : قربان، بحر ِ خزر است شرفیاب شده !

* * * * * * *

قلمی از قلمدان ِ قاضی افتاد . شخصی گفت: جناب ِ قاضی، کلنگ ِ خود را بردارید!
قاضی گفت: مردک ، این قلم است نه کلنگ . تو هنوز قلم و کلنگ از هم بازنشناسی ؟
گفت : هرچه هست خانه ی ِ مرا تو با آن ویران کردی .

* * * * * * *

وقتی سلطان محمود ِ غزنوی به باغی که در خارج ِ شهر داشت رفت . چون به باغ رسید سوال نمود که: از شعرا که همراه است ؟ جمعی را نام بردند . آن ها را احضار نمود و گفت : از این عمارت که وسط ِ باغ است می خواهم بالا روم و باید در پله ی ِ اول که پا گذارم یک مصراع گفته شود که هجو باشد و مستوجب ِ قتل و در پله ی ِ دوم که پا نهم مصراع ِ دیگری گفته آید که مدح باشد به قسمی که مصراع ِ اول را هم مدح کند و اگر درماند حکم به قتل ِ او خواهم داد .
هیچکس قبول نکرد مگر اسدی ِ توسی که به روی ِ هر پله شعری چنین گفت :

خواهم اندر تو کنم ای شه ِ پاکیزه خصال
نظر از منظر ِ خوبی، شب و روز و مه و سال

خفته باشی تو و من می زده باشم همه شب
بوسه ها بر کف ِ پای ِ تو ولیکن به خیال

غرق شد تا به پر القصه که نتوان بکشید
تیر ِ مژگان که زدی بر دل ِ ریشم فی الحال

وه که بر پشت ِ تو افتادن و جنبش چه خوش است
کاکل ِ مشک فشان از طرف ِ باد ِ شمال

یاد داری که تو را شب به سحر می کردم
صد دعا از دل ِ مجروح و پریشان احوال ؟

توسی ِ خسته اگر در تو نهد منع مکن
نام ِ معشوقی و عاشق کشی و حـُسن و دلال

* *

از کتاب ِ مجموعه ی ِ لطایف / گردآورنده : احمد ِ سروش





۲ نظر:

  1. جانم به عرض ناقابلتان برساند که اینجانبه پیر زنه ضعیفه
    یک عدد عکس ناقابل از پای نکبتی بو گندوی شما محض
    خنده در وبلاگم نهادم که رفته دیده کمی خوشحالی مایل
    به غم و غصه تخماتیک بی دلیل کنید

    ولی جانم برایتان بگوید سئوالی راجع به این پست شما
    دارم که اگر پاسخی دهید شاید فهم همه مان برود بالا

    سئوال من این است که چرا در فرهنگ قدیمی کیری - اسلامی
    ما توهین قابل سر بریدن حتما باید بازی با سوراخ کون شاه
    باشد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    آیا این سکسوال کردن مفاهیمی مثل میام
    تو کونت میذارم آبرویت برود !!!!!!! کمی خنده دار و دور از
    ذهن نیست که مردی بدون هیچ گرایش جنسی برود آلت
    ناقابل خود را داخل کون گهی مرد دیگری بکند تا مثلنی
    آبروی اون مرد دیگر برود

    خوب راه های آسان تری هست تو میتوانی مرد دیگر را افشا
    کنی مگر نه ؟

    اگر به کسی بگويی مادرقحبه جانی بهش اینقده بر نمیخوره
    که بگی میام توکونت میکنم !!!!!!!! مگه نه ؟

    پس نتیجه امروز ما و درس امروز ما سکسی و اورتیک کردن
    همه مفاهیم در زبان فارسی است

    کم کمک خواهیم گفت این سیاست بد مصب عجب کس و کونی
    داره

    اگه شنیدی یه وخ نکنه تعجب کنی ما ایرانیانیم و خیلی خاص
    و خاک بر سر و عقب مانده ولی دوست داشتنی مگه نه ؟ کیل بیل فرمانده

    پاسخحذف
  2. خوب .....مثل اینکه باز یه کثافت کاری دیگه باهات کردند !!!!

    ولی مهم نیست

    کاری را که من به عنوان روانشناس تو میگویم انجام بده

    اولا هر چه توان داری جمع کن و به خود بگوی : امکان ندارد
    که دیگر با او حتی یک کلمه سخن بگویم

    در کیس های استاک کردن مردم اف بی ای و پلیس ایالات
    به فرد خاطی دستور میدهند که بر طبق قانون حق نزدیک شدن
    به محل های کار و زندگی قربانی را از شعاع نمیدانم چند ده مایلی
    ندارد
    و اگر برود در آن محله ها دستگیر و زندانی میشود والسلام



    بنابراین عدم دست رسی فردی که ترا استاک میکند و آزار میدهد
    یک اصل اولیه است که زیر پا نذار


    ولی اما گیرم که یک الاغی با مشتی الاغ در قبرستانی دارند از کون
    تو میخورند

    بذار بخورند کار و زندگی ندارند ...تو که داری سرتو بنداز سر کار خودت

    ولشون کن

    تو تنها کار مفیدت تغییر لایف استایلت است

    روش های قبلی فقط حیف و میل استعداد و توانت بوده جمعش کن
    اساسا به نظر من به سن تو قبیح است که سخن داف بزنی
    سخنش را چرا میزنی ؟
    برو خیابان هر دافی برات کرم ریخت عملیش کن والسلام
    سخن گفتن از داف مال کسانی است که در مضیقه هستند ماشاالله
    تو که از هر مویت یک دختر گویا آویزان است !!!!!!!!



    بابا تو عمری گذرانده ای این حرفها مال این میخ طویله های پای خروس
    است که تازه پشت لبشون سبز شده

    ترا چه به این بازی ها ولمان کن

    برو سر کار جدی خودت مانند دسته خرهائی در اطرافمان که هستند
    فقط نگاهشان
    کن
    خودشان چونان علف پوسیده و خواهند ریخت ..................کیل بیل فرمانده

    پاسخحذف