۱۳۸۴ آذر ۲۶, شنبه

تصویرهایی از نقش ابله در تئاتر پیراندللو

تصویرهایی از نقش ابله در تئاتر پیراندللو

نویسنده : جیمز فیشر
ترجمه : خجسته کیهان


"تنها چیزی که برایم باقی مانده احساس دلسوزی ِ عمیقی برای بشر است . بشری که ناچار است زمان ِ محدود زندگی اش را روی این زمین ظالم به سر برد "
لوییجی پیراندللو

" دلقک ها به طرز مضحکی همه ی رفتار های ِ زاهدانه ی ِ ما را به باد کفر گویی می گیرند . به همین خاطر به آن ها نیازمندیم . آن ها شخصیت ِ پنهان ما هستند . "
داریو فو

تئاتر قرن بیستم ایتالیا با آثار دو نمایشنامه نویس و برنده ی ِ جایزه ی نوبل شکل گرفته است : لوییجی پیراندللو (1936 ـ 1897) و داریو فو ( ـ 1926 ) تفاوت های این دو آشکار و ژرف است و در سبک و تم آثارشان به چشم می خورد ، با این حال شباهت های ِ جالب نیز به ویژه در آفرینش شخصیت ها ، تمایل به فراتر رفتن از مرحله ی ناتورالیستی و در عین حال از دست ندادن تماس با واقعیت های زندگی ، تجربیات ِ غنی ِ سنت ِ تئاتری ِ ایتالیا که الهام بخش ِ آثارشان بوده است به چشم می خورد . پیراندللو و فو هردو به شخصیت کهن و ابدی ِ ابله در آثار کمدی ـ به ویژه بازنمایی ِ سنتی ِ آن در قرون وسطا ـ و بعضی از شخصیت های عادی در کمدیا دلارته چشم دوخته اند . ابله در قیافه ها و قالب های ِ مختلف در سراسر ِ تاریخ ِ صحنه در ایتالیا به طور زنده ای حضور دارد و از دوران رم باستان تا آخر قرن بیستم بر سنت های ادبی و تئاتر معطوف به بازیگر در این کشور تاثیر عمیقی نهاده است . شخصیت ابله به ندرت غنی تر از شخصیت های درخشان یا منطق پرداز ِ پیراندللو یا طنز های سیاسی و تند ِ داریو فو در قالب ِ احمق های مضحک و آنارشیست ها به نمایش درآمده است . به طور کلی ابلهان ، دلقک ها ، مضحک ها و دیوانه ها در تئاتر همه ی ِ کشور ها حضور دارند اما تردیدی نیست که این شخصیت های نمادین بارزترین جایگاه ِ خود را در صحنه ی تئاتر ایتالیا یافته اند . کمدی ِ رمی که ابتدا از شوخی های ِ مردمی ِ ماقبل ِ ادبی و کمدی های کلاسیک ِ " آریستوفان " و " مِنندر " تشکیل شده دارای نقش های گوناگونی است که همگی در طبقه بندی ِ کلی ِ ابله جای می گیرد . خدمتکار زرنگ ، آدم خنگ ، شخصیت ِ پرخور یا لاف زن در اکثر نمایشنامه ها حضور دارند ، اما این نقش های ِ قالبی در دوران ِ رنسانس ِ ایتالیا ، هم در کمدیا اردویتا ( کمدی ِ فرهیختگان ) و بیشتر در کمدیا دلارته ـ یا نمایش فی البداهه با بازیگرانی که ماسک بر چهره دارند کامل تر و آشکارتر شد . به طوری که میان سال های 1500 تا 1800 بر نمایش نویسان آن دوران از شکسپیر و مولیر گرفته تا بومارشه ، گولدونی و گوتزی تاثیر نهاد . تاریخ شخصیت ابله در ادبیات و نمایش را بسیاری از پژوهش گران از جمله ویلیام ویلفورد به رشته ی تحریر درآورده اند . مثلاً کتاب " ابله و چوب دستی اش ، پژوهشی درباره ی دلقک ها ، مضحک ها و تماشاگران آن ها " . در این کتاب ویلفورد ایده ی ِ کهن ِ ابله را از قرون وسطا و رنسانس تا عصر مدرن دنبال می کند و به فیلم های ِ کمدی ِ اوایل ِ قرن ِ بیستم می رسد . سایر پژوهش گران ، این شخصیت را در آثار نویسندگان مختلف ( از جمله دلقک های شکسپیر ) بررسی کرده اند ، اما توجه آن ها بیشتر به جنبه ی ِ ادبی و غیر تئاتری ِ آن معطوف بوده است . علی رغم گسترش ِ فرهنگی و طنین ِ جهانی ِ شخصیت ِ ابله ، پیراندللو و داریو فو ، هریک به شیوه ی خود دریافتند که زادگاه و خانه ی ِ اصلی ِ ابله صحنه ی ِ نمایش است .
یکی از ویژگی های ِ نادر و چشمگیر شخصیت ِ ابله ، توانایی در زیستن در جهان ِ نمایش نامه ، شعر یا داستان است . در حالی که در هر لحظه به اراده ی ِ خود از آن بیرون می آید و آنرا مستقیماً به نقد می کشد . این ترفند موثر ، دراماتیک و ادبی ، جاذبه ی ِ ابله را برای ِ نویسندگان توجیه می کند ، اما از این مهم تر آن است که ابله فوراً برای تماشاگران در همه جا ، علیرغم محدودیت های زبانی ، فرهنگی و دوره ای ، قابل شناسایی است . تصاویر ابله تقریباً در همه ی فرهنگ ها و در تاریخ به چشم می خورد . شخصیتی با ویژگی ِ نادر ِ حضور و غیبت از جامعه ای که آن را به تمسخر می گیرد . ابله نماد تلاش برای غلبه بر اشکال ِ مختلف سرکوب است و راهبرد هایی به دست می دهد ـ که علیرغم مضحک بودن ـ ادامه ی زندگی و رویارویی با واقعیت های گریز ناپذیر ِ آن را میسر می سازد .
در ایتالیا از دوران ِ امپراتوری ِ رم ، پلوتوس و ترنس ، نمایش نامه نویسان ِ آن دوران ، به پیروی از آریستوفان ، همواره پرسوناژ ابله را در نمایش های خود به کار می گرفتند و پس از افول ِ این امپراتوری تا دوره ی ِ رنسانس ، انواع پرسوناژهای مضحک و میم که بر اساس الگوی کلاسیک ایفای نقش می کردند ، در سراسر اروپا حضور داشتند . در دوره ی رنسانس با بازگشت ِ تئاتر رسمی ، شخصیت ِ تاریخی ِ ابله نیز به ویژه در کمدیا دلارته که از انواع گوناگون آن برخوردار بود ، اهمیت بیشتری یافت . آشنا ترین شخصیت ِ ابله در این کمدی ( آرلکینو ) یا دلقکی با لباس ِ چهل تکه است که بعد ها به سایر تئاتر های ِ اروپایی نیز راه یافت . شخصیت ِ آرلکینو ، بسیاری از ویژگی های ِ اساسی ِ انسانی را در بر می گیرد : مخلوطی از جهل و ساده دلی که در عین ِ حال با تیزهوشی و شوخ طبعی همراه است . بی دست و پایی در عین زرنگی ، مهربانی و وفاداری همراه با خودخواهی و حالت ِ عامیانه . او همیشه عاشق است و اشتها و اشتیاق های ِ سیراب نشده یِ انسان را باز می نمایاند . همچنین نماد شورش ِ سرکوب شده علیه ِ اقتدار و اراده و پی گیری برای ِ مقابله با دردناک ترین تجربه های ِ زندگی است . شخصیت آرلکینو در پرسوناژهای ِ ابله ِ نمایش نامه های ِ شکسپیر ، اسکاپین ِ مولیر و فیگورهای ِ محوری ِ کمدی های ِ گولدونی و گوتزی نمایان می شود . بعد ها در قرن بیستم همین شخصیت را در فیلم های صامت کمدی باز می یابیم و بازی ِ چارلی چاپلین در نقش ِ ولگرد به آن جان ِ تازه ای می بخشد . شخصیت های ِ ابله ِ سینمای ِ صامت بر هنرمندان ِ تئاتر ، از جمله تئاتر پوچی ( ابزورد ) تاثیر قابل توجهی بر جای نهادند . به نظر پوچ گرایان ، ابله نماد انسان معاصر است که در جهانی بی خدا رها شده و می کوشد تا مفهوم ِ درک نشدنی ِ این جهان را کشف کند . ساموئل بکت در نمایش نامه ی ِ در انتظار گودو که شاهکار اگزیستانسیالیسم است ، به ولگرد ِ امیدواری می پردازد که بیهوده در انتظار نجات است . نمایش نامه نویسان ِ فرانسوی ِ نیمه ی ِ اول قرن بیستم نیز از پرسوناژ ولگرد ابله چارلی چاپلین بسیار تاثیر پذیرفته بودند و نقاشانی چون پابلو پیکاسو و روئو ، فیگور ِ ابله را نماینده ی ِ ایده آل ِ اشتیاق ِ انسان به معنویت و عوالم درونی می دانستند . نشانه های ِ تاثیر شخصیت ِ ابله بر فرهنگ ِ ما فراوان است ، اما نکته این جاست که این نقش در ایتالیا مانند سایر کشورها دچار افت و خیز نشد و همچنان پرسوناژی محوری باقی ماند . بری بعضی از هنرمندان ِ مدرن ِ ایتالیا ، کمدیا دلارته و نقش ِ ابله ، فنون ِ بازیگری را با تاکید بر کاربرد ِ ماسک ، بداهه سازی و مرکزیت بازیگر در اختیار می گذاشت . پیراندللو نیز مانند سایر هنرمندان ِ تئاتر ، از شخصیت ِ ابله و کیفیت ِ فی البداهه ی ِ کمدیا دلارته تاثیر پذیرفت و چنان که در سال 1908 در مقاله ی " طنز " توضیح داد ، احساسات و درگیری های ِ درونی ِ شخصیت ها را در تضاد با وضع ِ ظاهری ِ آن ها جذاب می یافت . نکته ای که در مورد پرسوناژ ِ سنتی ِ ابله صدق می کند .
پیراندللو بر این باور بود که تئاتر ایتالیا با میراث ِ کمدیادلارته و نقش های ِ آن " جهانی بکر از حالات ِ انسانی را " دوباره کشف کرده است . شخصیت هایی عاری از فریب ِ رفتارهای ِ متمدنانه و تظاهرات ِ اجتماعی . به نظر او هنر نمایش در دوران رنسانس در سراسر اروپا در نتیجه ی ِ تاثیر تئاتر ایتالیا ، به ویژه کمدیا دلارته به پیروزی رسیده بود . به طوری که نمایش نامه های شکسپیر ، مولیر ، لوپه دِبگا و معاصران ِ آن ها از رشد هنر ِ نمایشی حکایت می کند که تئاتر سنتی ِ ایتالیا پیشینه ی ِ آن بود . با این حال تاریخ هنر ، نقش ِ تئاتر رنسانس ایتالیا را نادیده گرفته است .
پیراندللو همچنین آثار گولدونی را از این رو ستایش می کرد که گولدونی ، پرسوناژهای ِ ابله ِ جدیدی آفریده بود . او بر آن بود که تئاتر باید دارای ِ فرمی همواره تجدید شونده و نو باشد و " هر لحظه بر روی ِ صحنه با مشارکت ِ تماشاگران ساخته شود " . نمایش نامه های ِ اولیه ی ِ پیراندللو تاثیر کمدیادلارته ، پرسوناژ ابله و سایر سنت های ِ تئاتر مردمی ِ ایتالیا را نشان می داد . مثلاً " لیولا " (1916) ، " فکرش را بکن جاکومینو " (1916) و به ویژه " کلاه ِ زنگوله دار " (1917) آدم های ساده را در وضعیت های مضحک به نحوی به نمایش می گذارد که یادآور ِ کمدیادلارته است .
ظاهراً نخستین نمایش نامه ی بلند و مهم پیراندللو " این گونه است اگر تو این گونه می اندیشی " (1917) به طور کلی بر اساس ِ سناریوی ِ کمدیادلارته ساخته شده و بدین سان توهم بداهه سازی را ایجاد می کند ، در حالی که پیراندللو مایل به کاربرد بداهه سازی ِ واقعی نبود . در این نمایش نامه ، شخصیت اصلی ، لامبرتو لائو دیزی ، یک آرلکینوی ِ مدرن است ، دلقکی که به حوزه ی ِ فلسفه راه یافته است . سایر ِ پرسوناژهای ِ این نمایش را نیز می توان همچون تیپ های ِ کمدیادلارته بازشناسی کرد . شخصیت هایی که توسط پیراندللو بازآفرینی شده اند .
نمایش " شش شخصیت در جست و جوی ِ نویسنده " که پیراندللو را به شهرت ِ جهانی رساند ، همراهی ِ توهم با واقعیت را در تئاتر و زندگی نمایان می سازد . در این نمایش ، یک خانواده ی ِ شش نفری خود را پرسوناژهای ِ یک نمایش نامه ی ِ ناتمام معرفی می کنند و می خواهند در صحنه ی پایانی ، یکی از وقایع مهم زندگی خود را بازسازی کنند .
دو نمایش نامه ی مهم دیگر پیراندللو ، یعنی "هنری چهارم" و " هر کسی به شیوه ی خودش " نیز بر اساس ِ عناصر ِ کمدیا دلارته ساخته شده اند .
نمایش " امشب بداهه می سازیم " ( 1929) نیز که پیراندللو آن را در سال1930 به روی ِ صحنه آورد ، مانند " شش شخصیت در جست و جوی نویسنده " ، آفرینش تئاتری را مورد بررسی قرار می دهد با این هدف که نشان دهد ، تئاتر هنگامی زنده می شود که مستقیماً با نیروی ِ تخیل بازیگران در پیوند باشد . هر دو نمایش نامه از نظر دگرگونی ِ پرسوناژها ، تغییر ِ جهت ِ کنش نمایشی و درگیری میان نمایش و نمایش در نمایش ، به کمدیادلارته شباهت دارند . از سوی دیگر پیراندللو به روشنی بر توهم آفرینندگی ِ بازیگران تاکید کرده و نه بررویداد های ِ واقعی . او با الهام از کمدیادلارته ، حالت ِ فوریت و بداهه سازی را خلق می کند در حالی که بازیگران با نمایش نامه ای که با دقت ساخته و نوشته شده و با دیالوگ هایی کامل سر و کار دارند .
نمایش نامه های پیراندللو با روابط و دوگانگی ِ صورتک ها ، سلامت و جنون ، توهم و واقعیت و نیاز به حس همدردی در همه ی ِ امور انسانی سر و کار دارند . تم هایی که از درک او از ابلهی که در وجود هر فرد نهفته است سرچشمه می گیرند .

فصل نامه ی سمرقند ، پاییز 83 ، صص105 تا 109

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر