۱۳۸۴ آذر ۲۸, دوشنبه

تخم مرغ شانسی

تخم مرغ شانسی ؛


در بهار آزادی ... جای صدام حسین خالی !

انتخابات پارلمانی در عراق موضوعی نیست که مورد علاقه ی شما خوانندگان ِ ایرانی باشد . پیش خودتان می گویید گور پدر عراق با پارلمانش، اما موضوعی هست که مورد علاقه ی یک " نَویسِنده"ی ِ بی سوژه مانده باشد ! ( این کلمه ی ِ " نَویسِنده " را من از خمینی، کش رفته ام. تلفظ دقیقش هم این جوری ست : نَ وی سِن ده ... خب بنده ی خدا حق هم داشت . او نویسندگان را چیزی بیشتر از " سِنده " نمی دانست . من هم عیبی در این تصویرسازی نمی بینم . شما اگر اشکالی می بینید به گیرنده های خودتان دست نزنید ، چون این پارازیت ها برمی گردد به در حقیقت " نَوی سِنده گانی " که قدر و قیمت ِ واقعی خودشان را زود تشخیص دادند و چند روز پس از پیروزی ِ شکوهمند انقلاب اسلامی به دستبوس ِ پیشوای ِ آزادگان ِ جهان رفتند . )
داشتم می گفتم ... این جرج دبلیو بوش ــ خدا با کریستف کلمب محشورش کند ــ واقعاً آدم با محبت و با خدایی ست . تا دید مردم عراق پدر و مادر درست و حسابی ندارند ، رخت و لباس ِ بابا نوئل را پوشید و از آسمان آبی برایشان ، بسته ـ بسته، بمب و موشک و خمپاره سوغاتی فرستاد . حالا این که می گویند بعضی از این هدایا عمل نکرده و به دست ِ گیرنده هایش نرسیده موضوع دیگری ست که به اداره ی پست مربوط است نه به فرستنده ی ِ بسته ها . از آن جا که طبق قانون ِ چهارم نیوتون : " دیگ به دیگ می گه روت سیاه " جرج دبلیو هم که خودش آدمی بنیاد گراست از آدم های ِ کله شق که دموکراسی و حقوق بشر به خرجشان نمی رود ، خیلی بدش می آید . خاک شان را به توبره می کشد ، مغزشان را متلاشی می کند تا صاحب ذهنیتی مدرن بشوند . یک ذهنیت بشردوست و متمدن مثل خودش . یکی از نشانه های تمدن هم بدون شک داشتن ِ پارلمان است . پارلمانی شیک و کادوپیچ شده ، خوشگل و خوب و مرغوب . برای همین کمپانی ِ " جرج دبلیو خان ِ فاتح و شرکا " به عراقی های ِ مادرمرده دستور تشکیل احزاب سیاسی را داد . البته باز هم به صورت بسته بندی شده . آخر آمریکایی ها و اصولاً غربی ها خیلی بهداشتی زندگی می کنند و به بسته بندی علاقه ی ِ خاصی دارند . آن هم بسته بندی های ِ مدرن ، خوش آب و رنگ و نفوذ ناپذیر .
یادم می آید بچه که بودیم از مغازه های ِ هله هوله فروشی یک چیزی می خریدیم به اسم تخم مرغ شانسی . تخم مرغ شانسی غشای ِ نازکی بود از کاکائوی ِ نامرغوب که آن را شبیه تخم مرغ درست کرده بودند و در یک کاغذ ِ آلومینیومی ِ زیبا پیچیده بودند ... این توضیح ِ بخش ِ تخم مرغی ِ ماجرا ... اما چرا صفت ِ شانسی را به تخم مرغ چسبانده بودند ؟ ما بچه ها وقتی این تخم ِ دُلدُل را ــ که خیلی هم گران بود و پول تو جیبی ِ ده روزمان می شد ــ از مغازه می خریدیم همه ی ِ کیف ِ مان این بود که کاغذش را باز کنیم ، پوسته ی ِ نازک ِ کاکائو را بشکافیم و ببینیم شانس مان چی گفته . یعنی سازندگان تخم مرغ، داخل ِ آن ، چه جایزه ای برای ما جاسازی کرده اند . اما راستش را بخواهید همیشه ی ِ اوقات تخم مرغ شانسی ها تو زرد از کار در می آمد . یعنی ای کاش تو زرد از کار در می آمد . لااقل می شد با آن نیمرو درست کرد و ته بندی کرد، بدبختانه اصلاً چیزی از توش در نمی آمد . یا اگر هم در می آمد یک تکه فلز نازک و بی ارزش بود به شکل ِ هفت تیر ، صلیب یا مارمولک . ما کلی صرفه جویی کرده بودیم ، با عجز و التماس از باباهامان پول گرفته بودیم ، دست آخر هم مارمولک نصیب مان شده بود . اول هاش من فکر می کردم فقط شانس ِ من است که به قول ِ بچه های ِ محل ، توی کون ِ سگ رفته . اما بعد که در این مورد از بچه محل ها پرس و جو می کردم می دیدم شانس ِ آن ها هم توی کون سگ رفته و از این نظر عدالت بین مان رعایت شده . خانه ی ِ پُرش این بود که آن ها به جای مارمولک ، رتیل نصیب شان شده بود و به جای ِ صلیب ، آفتابه ... از همان زمان بود که من نسبت به هر چیز دربسته ، وکیوم شده و کادو پیچیده ، بدبین شدم . سعی کردم اول جنس را ببینم ، بعد بخرم ، به خصوص اگر فروشنده امتحانش را قبلاً پس داده بود .
یادم هست غربی ها ، سال ِ پنجاه و هفت هم یک بسته ی ِ پُستی به وسیله ی ِ شرکت ِ " ایر فرانس " برای ما ارسال کردند که هنوز هم از مواهب ِ آن برخورداریم .
بر اساس همین قضیه ی ِ تخم مرغ شانسی است که من به انتخابات پارلمانی ِ عراق بدبینم . دلایل محکمه پسند هم ندارم ... همین جور تخمی ، همان طور که قبلاً گفتم . به اخبار هم که نگاه می کنم ، نظریه ی ِ تخمی ام قوت می گیرد . یعنی بلانسبت ِ شما تخم هایم بیشتر باد می کند .
در فهرست ِ انتخابات ِ پارلمانی ِ عراق فعلاً اقلیت ها جایی ندارند . فهرست ِ نامزد ها نیز به خاطر هراس از ترور، محرمانه نگه داشته شده و منتشر نشده است و مردم فقط می توانند به نام احزاب رای بدهند نه به نام ِ افراد . می دانید یعنی چی ؟ یعنی همان بسته ی ِ کادو پیچ ... همان تخم مرغ شانسی . یعنی فردا اگر قابله ی ِ پدر ِ بوش یا هووی ِ مادر ِ کلینتون جزو اعضای پارلمان عراق شد نباید تعجب کرد . احزابی که نه پشتوانه ِ ضرورت ِ اجتماعی را دارند نه پیشینه ی ِ کار سیاسی ، باید هم که نام اعضایشان مخفی بماند . چون اصلاً اعضایی ندارند و اگر هم داشته باشند ، وارداتی و تزریقی هستند . مردم عراق در سی و اندی سال دیکتاتوری ( که مورد حمایت آمریکا بود )، جز صدام حسین مرد سیاسی دیگری را نمی شناسند. کاش دموکراسی ِ جرج بوش اجازه می داد و صدام حسین هم می توانست جزو کاندیداها باشد ، تا می دیدیم بمب های ِ خوشه ای توانسته بذر ارزش های ِ نوین را در ذهن مردم عراق بکارد یا نه . ( جالب این است که نام سفیر آمریکا در بغداد خلیل زاد است و وکیل مدافع ِ صدام هم یک آمریکایی ست که قبلا ً دادستان کل ایالات متحده بوده ! )
از طرفی به کشور عراق که نگاه می کنیم می بینیم ، شمع و گل و پروانه همه جمعند . یعنی یاران ِ موافق ِ سابق و لاحق در یک محفل نشسته اند و گل می گویند و گل می شنوند . آمریکا با نیروهای نظامی و ایاد علاوی اش حضور دارد ، انگلیس با نماینده ی ِ تام الاختیارش حضرت آیت الله سیستانی تخته پوست انداخته و چهار چشمی مراقب اوضاع است ( از آن جا که جامعه ی ِ عراق از یُمن ِ وجود و برکات ِ زحمات ِ صدام حسین و جرج بوش ، " فرا زمانی" شده و هیچ گونه مشکلی که مماس با زمان باشد در آن وجود ندارد ، حضرت آیت الله سیستانی به خود را موظف به حل ِ مسائل ِ ازلی ـ ابدی جامعه مثل گرفتن ِ طهارت ، طریقه ی ِ صحیح ِ استبراء و ... می داند . ) القاعده و جمهوری اسلامی با عبدالعزیز حکیم و نیروهای مخفی شان حضور دارند و خلاصه این که هر تکه از این گوشت ِ قربانی در دهان ِ یک جوانمرد ِ قصاب است .
حالا که مجلس بی ریاست و جمع رفقا جمع است، پیشنهاد من این است که صدام حسین را هم وارد صحنه کنند تا برایشان عربی برقصد . البته نه با آن قیافه ی گوریل .بلکه لازم است اول تخم هایش را بکشند ( اگر تا حالا نکشیده باشند ) ، بعد سرتاپایش را واجبی بمالند و خوب که سفید بلوری شد ، دعوتش کنند روی صحنه . ( مطمئنم آیت الله سیستانی دلش لک می زند برای آن لحظه .) آن وقت صدام حسین که خیلی به عرب بودنش افتخار می کند یک رقص با عصا همه ی ِ ما را مهمان می کند . تا این جای ِ قضیه سهم ِ من و شما از نمایش ِ آزاد سازی ِ عراق . سهم " جرج دبلیو خان فاتح و شرکا " هم می ماند برای بعد از افتادن ِ پرده !

سرانگشت

۱ نظر:

  1. بنده تخم مرغ شانسي هاي آمريکايي را هنوز دوست دارم حتا اگر به قوي گنديده هم باشد!

    پاسخحذف