۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

سرباز ِ گمنام ِ چی توز


من جنّ ِ پینه دوزم

کفشای ِ خوب می دوزم

واسه ی ِ خامنه ای

دارم پاپوش می دوزم


من جنّ ِ پینه دوزم

افتاده سر ِ قوزم

با مشایی رفیقم

به سیدعلی می گوزم


من جنّ ِ پینه دوزم

ضدّ ِ آبم، نسوزم

سیدعلی میگه ای وای !

بازه راه ِ نفوذم !


من جنّ ِ پینه دوزم

یکّه ام و یالقوزم

آسیدعلی حاضر باش

واسه شام ِ امروزم


من جنّ ِ پینه دوزم

خیلی آتیش افروزم

مشایی کوکم کرده

باباشونو بسوزم


من جنّ ِ پینه دوزم

من سرباز ِ چی توزم

گمنامم و ناپیدا

خدا بخواد پیروزم


من جنّ ِ پینه دوزم

آشم و دهن سوزم

سیدعلی میگه سوختم!

آتیش گرفته پوزم


من جنّ ِ پینه دوزم

خوش فکرم و به روزم

انگیلیسی بلدم

گرچه مال ِ تولوزم


من جنّ ِ پینه دوزم

رهبر می خواد بسوزم

دستش نمی رسه هیچ

با امضای ِ محفوظم


سرانگشت

اخلاق؟ کدام اخلاق؟


نگاهی به فیلم ِ جدایی ِ نادر از سیمین

در جهان ِ مدرن و در رویارویی با مقوله ی ِ "اخلاق" دو رویکرد چشمگیرتر است.

1 ـ عده ای که هوادار ِ فلسفه ی ِ اصالت ِ سود یا مصلحت (پراگماتیسم) هستند، بر این باورند که ارزش ِ اخلاقی به خودی ِ خود وجود ندارد و رفتارهای ِ انسان فی نفسه "خوب" و "بد"، "اخلاقی" و "غیر ِ اخلاقی" نیست. ما کار ِ اخلاقی را به این دلیل انجام می دهیم که برای ِ خودمان و جامعه سودمند است و ما را به آرامش و نیکبختی می رساند و از کار ِ غیر ِ اخلاقی به این سبب پرهیز می کنیم که پایه های ِ زندگانی ِ فردی و اجتماعی را لرزان می کند.

2 ـ کانت و پیروانش بر این دیدگاهند که ارزش ِ اخلاقی به خودی ِ خود وجود دارد و سرچشمه ی ِ آن جایی نیست جز در درون ِ انسان. کانت می گوید هر انسان به طور ِ "پیشینی" (یعنی بی نیاز از تجربه و مقدم بر تجربه) و بنا بر سرشت ِ انسانی ِ خود می تواند بد و خوب را تشخیص دهد. او همچنین می افزاید: قانون ِ اخلاقی آن چیزی است که بتوانی بخواهی در جامعه چونان قانون ِ عمومی بر همگان، از جمله بر خودت جاری شود. و بی درنگ اضافه می کند: هیچکس در این قانون گزاری حق ندارد از "انسان" استفاده ی ِ ابزاری کند.

اخلاق ِ سنتی بر دستورهای ِ مقدس بنا شده و معمولا امری قدسی، ماورایی و مطلق (مثل ِ خدا) پشتوانه ی ِ اجرای ِ آن است. اما بنا بر اخلاق ِ کانت، کار ِ اخلاقی برای ِ به دست آوردن ِ پاداش یا از روی ِ ترس و اجبار انجام نمی شود. چنین کاری در دستگاه ِ اخلاقی ِ او بی ارزش است زیرا پشتوانه اش امری بیرون از انسان است. برای ِ نمونه هرکس به طور طبیعی می داند که "دروغ گویی" بد است، اما اگر کسی از ترس ِ آتش ِ جهنم دروغ نگوید یا به طمع ِ رفتن به بهشت راست بگوید، عمل ِ او فاقد ِ ارزش ِ اخلاقی است.

پس از این مقدمه آنچه درباره ی ِ جدایی ِ نادر از سیمین گفتنی می نماید آن است که اصغر ِ فرهادی جامعه ی ِ بحران زده ای را نشان می دهد که بیش از همه چیز دچار ِ هرج و مرج در سنجه ها و چشم اندازهای ِ اخلاقی است. جامعه ی ِ ایران از نظر ِ اخلاقی در دوران ِ پیش از مدرن به سر می برد و خبر ِ دیگر آن که بخش ِ بزرگی از همین جامعه ی ِ پُر تنش حتا به اخلاق ِ سنتی نیز پایبند نیست. زیان های ِ دوره ی ِ مدرن به زندگی اش پا گذاشته اما از دستاوردهای ِ خوبش نصیبی ندارد. آدم های ِ داستان در چنان چرخش ِ سرگیجه آوری گرفتارند که هر عمل ِ شان به دست و پا زدنی در گرداب می ماند. زندگی ِ آنها را کمبودهای ِ فرهنگی، قانونی، اقتصادی و ... در چنبره گرفته است. بنابراین کنش ِ اخلاقی ِ شان را نفع ِ آنی رقم می زند. نفعی که گشایشی موقتی است و فرجی از این ستون به آن ستون شاید. حتا آدمی چون نادر که می خواهد، اصولی رفتار کند در بزنگاه ِ آزمایش، منفعت طلبانه و غیر ِ اخلاقی عمل می کند چرا که از سویی قانونی مذهبی و مجازاتگر بر زندگی ِ او حکمفرما است و از سوی ِ دیگر جایگزینی برای ِ اخلاق ِ سنتی ِ فرو ریخته اش ندارد. نادر و راضیه دو قطب ِ اخلاقی ِ داستان هستند که اتفاقا هردو در امتحان ِ اخلاق شکست می خورند! وقتی بتوان آن دو را بدون ِ اخلاق خواند، تکلیف ِ بقیه روشن است. در این فیلم "بی اخلاقی" نه به گونه ی ِ آشکار که به شکلی زیر پوستی در رگ و پی ِ همه ی ِ آدمها جریان دارد.

برخی راضیه را تنها شحصیت ِ اخلاقی ِ فیلم تصور می کنند. آیا رای ِ آنها درست است ؟

نادر در پایان ِ فیلم از راضیه می خواهد به قرآن قسم بخورد که او باعث ِ مرگ ِ جنینش شده تا او با خیال ِ راحت دیه را به خانواده ی ِ راضیه پرداخت کند و زن که می داند فرزندش در اثر ِ تصادف کشته شده و تا به حال دروغ می گفته، حاضر نمی شود به کتاب ِ مقدسش سوگند بخورد. (خنده دار و غم انگیز است واکنش ِ شوهر ِ راضیه که آنقدر گرفتار و نیازمند ِ پول است که در آشپزخانه به زنش می گوید تو قسم بخور گناهش گردن ِ من!) آیا این کار ِ راضیه یک عمل ِ اخلاقی است ؟ از منظر ِ اخلاق ِ سنتی شاید باشد اما از نگاه ِ اخلاق ِ مدرن هرگز !

تصور کنید که نادر در آخرین لحظه این شرط را مطرح نمی کرد، نتیجه چه می شد ؟

حقیقت سر بریده می شد و راضیه و شوهرش صاحب ِ پانزده ملیون تومان دیه می شدند. ضمانت ِ اجرایی ِ نگرفتن ِ پول، جایی بیرون از وجود ِ راضیه و نزد ِ خدایی است که او بدان باور دارد. پشتوانه ای که اگر کوچکترین تردیدی در حقانیتش پیدا شود، کاخ ِ بلند ِ اخلاق را فرو می ریزد.

سرانگشت

با حذف ِ چند تا صفر

نمی دانم چرا مصیبت ها به آفریقای ِ سیاه که می رسند، چند برابر می شوند و وجدان ها به آن قاره که نگاه می کنند، خواب آلوده تر می شوند.

دیروز تا به حال پانصد نفر در اعتراض های ِ نیجریه کشته شده اند. اعتراض هایی باز بر سر ِ تقلب در نتیجه ی ِ انتخابات. چندی است صندوق های ِ رای در آفریقا و در خاور ِ میانه بر موج ِ خون شناورند و انتخابات، پیش درآمد ِ انقلاب ها شده اند. انگار نه انگار که "صندوق" آمد تا "انقلاب" برود. عاشقان ِ سینه چاک ِ "صندوق" و طرفداران ِ "شرکت در انتخابات به هر قیمت" خوب است برای ِ کشت و کشتارهای ِ بعد از رای گیری هم تبلیغ کنند.

در آفریقا مرگ همزاد ِ انسان است. در آفریقا زندگی آن روی ِ سکه ی ِ مرگ است. در آفریقا فجایع ِ انسانی، خبری دو خطی در صفحات ِ کم اهمیت ِ روزنامه های ِ دیگر قاره ها است. صفرها در آفریقا، واقعا صفرند؛ به حساب نمی آیند. مثل ِ صفرهای ِ مزاحمی که از پول ِ ملی حذف می شوند. مرگ ِ هزار نفر در قاره ی ِ سیاه به اندازه ی ِ مرگ ِ یک نفر در فلسطین یا اروپا یا آمریکا بازتاب پیدا می کند. شبکه ها به "انسان ِ آفریقایی" نزدیک نمی شوند. می ترسند بو بگیرند. در رواندا هشتصد هزار نفر کشته و بی خانمان شدند اما به اندازه ی ِ هشتاد نفر هم روی ِ وجدان ِ دنیا تاثیر نگذاشت. در هرکجای ِ دیگر اگر پانصد نفر در تظاهراتی کشته شده بودند، جهان یک لحظه از وامصیبتا باز نمی ایستاد.

خون ِ سیاه ِ بشریت در قاره ی ِ سیاه جمع شده است و حجامت ِ آن هیچ غصه ای ندارد.

(4 / 2 / 1390)

سرانگشت