۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

فجر ِ فاجر


در یکی از نقاشی دیواری های ِ تبلیغاتی حکومت ِ اسلامی و در یکی از میدان های ِ شهر، مصرعی دیدم به این صورت: «عزم ِ ما بشکافد اقیانوس را»! همین مصراع ِ انقلابی را گرفتم و بقیه‌اش را سرودم.

«عزم  ِ ما بشکافد اقیانوس را»
کون ِ لخت ِ رهبر ِ منحوس را

انقلاب است اینکه بر ما می‌رود
یا که بی رونق کند کابوس را؟

میهن ما در تیول ِ چین بود
یا فلسطین را بوَد یا روس را؟

ملت ِ افتاده در چنگال ِ دیو
هر دم افزون می‌کند افسوس را

با ”ولایت” دیو در جایی نشست
کاندر آن بیگانه شد محسوس را

منتزع شد، دود شد، افسانه شد
نشنود شیپور و طبل و کوس را

فجر  ِ فاجر بود فجر ِ انقلاب
استعاره ناسزد ملموس را

از طناب ِ دار آویزان کنند
ناپزیده مردم ِ مأیوس را

زندگی بر طبق ِ قرآن این شود
هان! ببین ”بنیان” و هم ”مرصوص” را!

فقر  ِ جیب و فقر ِ فرهنگ است و فکر
انتهای ِ نهضت ِ پابوس را

ای فلک! ای آفتاب! ای مردمی!
سرنگون کن رهبر ِ دیوث را!


سر انگشت


۱ نظر:

  1. ما که طبع شاعری نداریم، ناچارا فقط کیرمون رو حواله ی رهبر عظیم الجثه می کنیم.
    خیلی عالی سرودی رفیق
    دمت گرم

    پاسخحذف