۱۳۹۳ مرداد ۱۲, یکشنبه

آخوند: تابوت علم و خمره ی نصیحت


گویند که مس، زر نگردد
«یارب نظر تو برنگردد»
امّید که هرچه شیخ و آخوند
آنسان برود که برنگردد!
* * *
خلق را خنگ و مرخّص می‌کنند
حُمق را چاق و مشخّص می‌کنند
چشمه ی خورشید را هم بی گمان
زیر لبّاده ملوّث می‌کنند
* * *
اهل خرافه ای به من ِ بی‌کمال گفت:
آخوند هر مقام که خواهی تو، حائز است
گفتم چو بر اریکه ی «خون» حکم می‌کند
البته حائزی است که بیچاره حائض است
* * *

آخوند هر کلام که گوید شریعت است
تابوت علم و خُمره ی پند و نصیحت است
چون خطبه اش ز جان شنوی، درک می‌کنی
اسلام، دین کشتن و دین غنیمت است


سرانگشت

۴ نظر:

  1. استاد! ما شعر می‌گوییم و شما هم... در واقع، ما ؟؟شعر می‌گوییم و شما چکامه‌ی درست و حسابی می‌سُرایید.

    پاسخحذف
  2. مخلوق جان "استاد" خودتی! من کوچک شما "سرانگشت" هستم... این همه زحمت کشیدم، خرج کردم و مهمانی دادم؛ ثبت احوال رفتم و اسم عوض کردم، که شما به بنده بگویی "استاد"؟!! من نمی گویم رای مرا پس بده، لااقل اسمم را پس بده!

    پاسخحذف
  3. استیلای اسلام و همچنین دوام کاست اخوندها فقط در گرو کشتن و غارت و غنیمت گرفتن نبوده و نیست. چیزی در وجود انسانها (= رها شدن از رنج دنیوی ) هست که مسئله کشتن و غارت و غنیمت را از ذهنشون محو می کنه. گمون کنم تتنها کسی که مسئله ی « رها شدن از درد و رنج دنیوی » را و همینطور دوام دین و مین و مذهب و آخوند و امثالهم را خیلی خوب و مستدل بیان کرده، داستایوقسکی می باشه. آنهم در رمان: برادران کارامازوف. بخوانید ای کفار دنیای ماتریکس!

    پاسخحذف
  4. ای که سگ برینه به دهن هر چی ملا وآخونده که از این جماعت وطن فروش تر و حرامزاده تر پیدا نمیکنید.

    پاسخحذف