گویند
که مس، زر نگردد
«یارب
نظر تو برنگردد»
امّید
که هرچه شیخ و آخوند
آنسان
برود که برنگردد!
*
* *
خلق
را خنگ و مرخّص میکنند
حُمق
را چاق و مشخّص میکنند
چشمه
ی خورشید را هم بی گمان
زیر
لبّاده ملوّث میکنند
*
* *
اهل
خرافه ای به من ِ بیکمال گفت:
آخوند
هر مقام که خواهی تو، حائز است
گفتم
چو بر اریکه ی «خون»
حکم
میکند
البته
حائزی است که بیچاره حائض است
*
* *
آخوند
هر کلام که گوید شریعت است
تابوت علم و خُمره ی پند و نصیحت است
چون خطبه اش ز جان شنوی، درک میکنی
اسلام، دین کشتن و دین غنیمت است
سرانگشت
استاد! ما شعر میگوییم و شما هم... در واقع، ما ؟؟شعر میگوییم و شما چکامهی درست و حسابی میسُرایید.
پاسخحذفمخلوق جان "استاد" خودتی! من کوچک شما "سرانگشت" هستم... این همه زحمت کشیدم، خرج کردم و مهمانی دادم؛ ثبت احوال رفتم و اسم عوض کردم، که شما به بنده بگویی "استاد"؟!! من نمی گویم رای مرا پس بده، لااقل اسمم را پس بده!
پاسخحذفاستیلای اسلام و همچنین دوام کاست اخوندها فقط در گرو کشتن و غارت و غنیمت گرفتن نبوده و نیست. چیزی در وجود انسانها (= رها شدن از رنج دنیوی ) هست که مسئله کشتن و غارت و غنیمت را از ذهنشون محو می کنه. گمون کنم تتنها کسی که مسئله ی « رها شدن از درد و رنج دنیوی » را و همینطور دوام دین و مین و مذهب و آخوند و امثالهم را خیلی خوب و مستدل بیان کرده، داستایوقسکی می باشه. آنهم در رمان: برادران کارامازوف. بخوانید ای کفار دنیای ماتریکس!
پاسخحذفای که سگ برینه به دهن هر چی ملا وآخونده که از این جماعت وطن فروش تر و حرامزاده تر پیدا نمیکنید.
پاسخحذف