۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه

زباله دانی و دیگر هیچ

صبح زود در پیاده رویی نسبتاً خلوت راه می رفتم. جوان دوره گردی را دیدم که نزدیک یک سطل بزرگ آشغال ایستاده بود. از همان سطل‌های چرخ دار و سایز بزرگی که شهرداری در کوچه و خیابان می‌گذارد تا شهروندان کیسه هایشان را در آن‌ ها بیندازند. همان سطل‌های بزرگی که در جریان جنبش سبز، مردم با رنگ روی آنها می‌نوشتند: «بیت رهبری» و بعد آشغال ها را آتش می‌زدند تا بین خودشان و نیروهای سرکوبگر دیوار حایل درست کنند.
جوان تا کمر توی سطل بزرگ خم شده بود و داشت از توی آشغال ها چیزهایی را سوا می‌کرد تا به خریداران مواد بازیافتی بفروشد. یک آن سرش را بالا آورد و من را دید. نگاهش به نگاهم گره خورد. در چشمانش شرم و خشم و حسرت را دیدم. یک لحظه فکر کردم خیلی عجیب نبود اگر در این صبح سرد، من به جای او لابه لای زباله ها سرگردان بودم. آیا من از او با استعدادترم؟ معلوم نیست. کوشا ترم؟ به نظر نمی رسد...
در کشوری که تقریباً همه چیز با پشتوانه ی خانوادگی به ثمر می‌رسد و شغل‌های بزرگ و کوچک با پول و پارتی تقسیم می‌شود نمی‌توان انتظار داشت بیچاره‌ای که از این مواهب بی بهره است پیشه ای به جز آشغال گردی پیدا کند. در کشورهای درست و حسابی، دولت، پدر و پشتیبان مردم است. در بیشتر موارد (نه همیشه) افراد بر اساس استعداد و علاقه و لیاقت و کوشش از سوی حکومت پشتیبانی می‌شوند و به کار گمارده می شوند. راه دور چرا برویم؟! در همین ایران خودمان در زمان پهلوی وضعیت تقریباً همینجور بود. پدر و مادر من از خانواده‌های معمولی هستند. نه جزء هزار فامیل بودند و نه عضو فلان حزب؛ نه مدیحه خوان حکومت، نه فرزند وکیل و وزیر. اما چون تحصیل کردند به آسانی شغل‌های خوب و آبرومند پیدا کردند. به جز پدر و مادرم اقلاً صد نفر دیگر را می‌شناسم که آن‌ها هم پشت و پناهی به جز همت خودشان نداشتند و متناسب با سواد و معلوماتشان شغل به دست آورند. اما امروز و در زیر سایه ی ولی فقیه یک دوست بسیار باسواد، فهمیده و فوق لیسانس دارم که در حسرت و آرزوی نگهبانی است؛ یک وقت فکر نکنید قبیله ی آرزومندان تنها به او ختم می شود!
جمهوری اسلامی، ما را به دوره ی ارباب و رعیتی قاجار پرتاب کرده. حرف اول را در موفقیت‌های اجتماعی خاستگاه خانوادگی، پول و پارتی می‌زند و دیگر هیچ.
پی نویس: تا هفته ی پیش مردان زباله گرد را در اطراف سطل ها می‌دیدم، از این هفته چشمم به دیدن زنان زباله گرد هم روشن شد!


سرانگشت

۵ نظر:

  1. منظورتان شغل های مورورثی زمان ساسانی است حتما. در هیچ دوره ای بعد از آن وضعیت اجتماع لایه لایه نبوده تا امروز!

    پاسخحذف
  2. نخیر، منظورم آموزه های واپسگرای اسلامی است که هرگونه رد تبعیض را از جمله برابری در ایجاد فرصت های شغلی، نفی می کند و متاسفانه در قرن بیست و یکم بر ما مردم ایران که پیشینه ای بس انسانی تر داشتیم، حاکم است. این که اسلام به عنوان یک دین سامی عتیق، تبعیض را در خود نهادینه کرده چندان محل بحث و ایراد نیست زیرا این دین متعلق به روزگار کهن است و ارزش هایش از اقلیم و زمانه اش جدا نیست، اما این که مدعی است قوانینش ازلی ـ ابدی است و نیز امروز عده ای آن را به زور بر حاکم کنند پدیده ای قابل سرزنش و زیان باراست. همچنین اگر کسی جامعه ی طبقاتی عهد ساسانی را مثال بیاورد و توقع عدم تبعیض داشته باشد، نوعی مغالطه کرده چون بی توجه به اختلاف زمان، ارزش های مدرن را از جامعه ای باستانی (که البته با همه ی انتقادها بسیار بهتر و پیشرفته تر از حتا جوامع اسلامی امروز بوده) طلب کرده است.

    پاسخحذف
  3. کسانی که می خواهند رمز و راز حکومت فقاهتی را بفهمند، باید از یک طرف درباره ی نخستین سطور کتاب: ایران در زمان ساسانیان \ کریستنسن، با دقت و ژرفبینی بیندیشند و از طرف دیگر برای کشف علّت دوام و استفرار مطلق ولایت فقیه به کتاب: نامه ی تنسر، مراجعه کنند. بقیه دم و دستگاه آخوندی فقط توضیح واضحات است. هر ایرانی،- چنانچه بتوان هنوز نشانه هایی از ایرانیان را در ایران یا گوشه ای از جهان یافت-، باید از سنجشگری بی تعارف و بدون به به و چهچه تاریخ و فرهنگ ایران بیاغازد و نم نم به آفرینش شخصیت و فردیّت خودش کوشا شود. تا ایرانی امروز با هویّت مزخرف و جعلی اش در چنبره ی اسلام و هوای مسموم و متعفّن آن می زیید، روز و شغل و روزگارش، فقط آشغالگردی و آشغال منشی خواهد بود.

    پاسخحذف
  4. سال ۲۵۷۴ سال ( الله آدمکش) زدایی از ایران بزرگ.

    پاسخحذف