.... اینجا دیگر خواستار ِ چیزی نیستم
جز چشمانی به فراخی گشوده
برای ِ تماشای ِ این تخته بند ِ تن که امکان ِ آرامیدنش نیست
اینجا خواهان ِ دیدار ِ مردانی هستم که آوازی سخت دارند
مردانی که هیون را رام می کنند
و بر رودخانه ها ظفر می یابند
مردانی که استخوان هاشان به صدا در می آید
و با دهانی پر از خورشید و چخماق می خوانند *
...
* بخشی از چکامه ای برای ایگناسیو سروده ی ِ فدریکو گارسیا لورکا
جز چشمانی به فراخی گشوده
برای ِ تماشای ِ این تخته بند ِ تن که امکان ِ آرامیدنش نیست
اینجا خواهان ِ دیدار ِ مردانی هستم که آوازی سخت دارند
مردانی که هیون را رام می کنند
و بر رودخانه ها ظفر می یابند
مردانی که استخوان هاشان به صدا در می آید
و با دهانی پر از خورشید و چخماق می خوانند *
...
* بخشی از چکامه ای برای ایگناسیو سروده ی ِ فدریکو گارسیا لورکا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر