۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

جنگ پشه با حبشه


ریشارد کاپوشینسکی، روزنامه‌نگار و سیاسی نویس برجسته ی لهستانی سال‌ها پیش کتابی نوشته است به نام امپراتور. این کتاب گرانقدر درباره ی زندگی هیلاسلاسی امپراتور و دیکتاتور حبشه است که از دهه ی دوم تا هفتم میلادی بر این کشور حکومت می‌کرده است. کاپوشینسکی با استناد به مصاحبه ها، مستندات و تحقیقاتش، ریزبینانه مضحکه ی استبداد مطلقه را در جامعه‌ای عقب افتاده‌ و قبیله ای چون جامعه ی حبشه تصویر می کند. بخشی از این پژوهش در زمان فرمانروایی هیلاسلاسی و بخشی دیگر پس از سرنگونی او انجام شده است. اروپایی‌ها و اهالی مغرب زمین بی گمان بعد از خواندن امپراتور از تعجب شاخ درمی آورند، اما به نظر من برای ما ایرانی‌ها وضع مقداری فرق می کند. مثلاً به این بخش که گوشه‌ای از مصاحبه با یکی از نزدیکان امپراتور پس از سرنگونی اوست توجه کنید:
«... بروید، دوست عزیز، زندگینامه ی امپراتور را که خود در سال‌های آخر تکیه فرمود بخوانید تا بفهمید ذات متهور ملوکانه چگونه علیه وحشیگری و تاریک اندیشی مستولی بر کشور ما جنگید. [به اتاق مجاور می‌رود و کتاب «زندگی من و پیشرفت حبشه» چاپ لندن را با خود می آورد. آن را ورق می‌زند و به صحبت ادامه می دهد] اینجا برای نمونه اعلی‌حضرت اظهار می‌دارد که در اوایل سلطنت خود، مجازات قطع کردن دست و پا را که حتا برای جرایم کوچک مرسوم بود، قدغن فرمود. بعد می‌نویسد در گذشته متهمان به قتل ـ و این البته اتهامی بیش از سوی افراد عادی نبود، چون دادگاهی وجود نداشت ـ در ملاء عام اعدام می‌شدند و اعدام به شکل دریدن شکم و درآوردن دل و روده ی متهم بود. مجازات هم بایستی به دست نزدیکترین فرد خانواده انجام می گرفت، یعنی من باب مثال، پسر شکم پدر را پاره می‌کرد و مادر شکم فرزند را. امپراتور این رسم را برانداخت و به جای آن دژخیم های دولتی برگماشت. برای اعدام، جایی و مقرراتی مشخص کرد. دستور داد اعدام فقط از طریق تیرباران صورت گیرد... بعد رسم کـٌند و زنجیر کردن زندانیان را ملغی ساخت. از آن پس نگهبانانی که از خزانه ی شاهی مواجب می‌گرفتند مراقب زندانیان شدند». (کاپوشینسکی، 1367، صص 94 -93)


ملاحظه می فرمایید! هیلاسلاسی که در کتاب امپراتور مظهر واماندگی های جامعه ی حبشه است، در سال‌های فرمانروایی اش سعی می‌کند برخی قوانین وحشیانه و ارتجاعی را اصلاح کند؛ هرچند جامعه آنچنان با فقر فرهنگی دست به گریبان است که صورت اصلاح شده ی قوانین هم خنده‌دار و تأسف بار است. حداقل اینکه او سعی می‌کند گامی به جلو بردارد. حالا بیایید هیلاسلاسی و حکومتش را با جمهوری اسلامی و سردمدارانش مقایسه کنیم. جمهوری اسلامی پس از به قدرت رسیدن نه تنها قانون های عرفی پس از مشروطه را منسوخ کرد بلکه قوانین قرون وسطایی اسلامی را دوباره زنده کرد و به جان جامعه انداخت. اگر هیلاسلاسی در دهه ی 1930 میلادی شکنجه و قطع اعضای بدن را در حبشه ممنوع کرد، به جایش خمینی و خامنه ای در دهه ی 1980 و حتا سی سال پس از آن مجازات هایی را چون بریدن دست، درآوردن چشم و دار زدن قاتل به دست خانواده ی مقتول در ایران احیا کردند و جامعه را به قهقرا بردند. خمینی و خامنه ای از هیلاسلاسی نکبت ترند و در مقابل او چون پشه‌هایی بی ارزش.


سرانگشت



منبع: امپراتور، نویسنده: ریشارد کاپوشینسکی، ترجمه: حسن کامشاد، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چ اول، بهار 1367

۱ نظر: