همیشه
از دیدن فیلمهای ده نمکی اکراه داشتم.
این
که فیلم ساختن و سینماگری آنقدر سطحی و
سردستی فرض شود که یک چماقدار وحشی یکشبه
از ترک موتور هزار، جست بزند پشت میز تدوین
و شروع کند به کارچرخانی ِ فیلمهای گت
و گنده و به اصطلاح ِ همپالکی هایش «برفوش!»،
برایم جفنگ و غیر قابل قبول است (گیرم
این چماقدار ثارالله و جندالله، چندسالی
هم سابقه ی پروپاگاندا و زورنامه نویسی
حکومتی داشته باشد، بی تردید وارد شدن به
حریم بونوئل، تروفو، آنتونیونی، و حتا
جرج لوکاس و جیمز کامرون مقوله ی دیگری
است که هیچ ربطی به تاملات ده نمکی ندارد!).
با
اینهمه چندی پیش بازی روزگار، به جای
آموزگار، بنده را پیش روی تلویزیون نشاند
و باعث شد یکی از قسمتهای «اخراجی
ها»
را
ببینم.
اخراجی
ها داستانی مردم فریب دارد:
چند
لات و لاابالی سر از جبهه ی جنگ در میآورند
و با اینکه نمایندگان رسمی حکومت با ادامه
ی حضور آنها در میدان نبرد مخالفند و
وجودشان را منافی مقدسات و آلاینده ی
سنگرها میدانند اما اغماض و بزرگواری
رزمندگان و روحانیان، همراه با جریان
جاری خلوص و عرفان در حال و هوای جبهه باعث
میشود آقایان ِ لاتها به صراط مستقیم
بیایند و پس از نوشیدن شربت شهادت، رستگار
شوند.
ده
نمکی با این داستان اذهان ساده فهم و ساده
اندیش را به تحسین وامیدارد (اَ...!
دیدی
چه تیکه هایی به حاجی ماجیا انداخته بود؟
دمش گرم به مولا!)،
ایدئولوژی حکومت را تفت می دهد، منتقد و
اپوزوسیون نظام میشود (البته
منتقد آبکی و اپوزوسیون موازی)،
گیشه ها را شلوغ می کند، انتقادات دست
چندم را به جای انتقادهای اساسی و درجه
اول می نشاند و به خوبی نقش سوپاپ اطمینان
را برای حکومت ایفا می نماید.
حال
پرسش این است که کجای داستان اخراجی ها
فریبنده است؟ چرا و چگونه ده نمکی در فیلم
اخراجی ها ایز گم میکند و بیننده اش را
بیراهه می برد؟
به
نظر من این موضوع که مسعود ده نمکی جماعت
لات و لمپن را در مقابل نظام اسلامی قرار
میدهد و از آنان با عنوان ِ «اخراجی
ها»
یعنی
کسانی که مغضوب و مطرود حکومت هستند، یاد
میکند تماماً فریبکاری و بیراهه انداختن
است.
اولاً
حکومت جمهوری اسلامی ایران، خود برآمده
از فرهنگ لمپنی و عربده کشی است.
اکثر
صاحب منصبان امروز، باجگیران، اراذل و
اوباش و حتا قاتلان و تروریست های دیروز
بودهاند (نگاه
کنید به گذشته ی محسن رفیق دوست، علیمحمد
بشارتی، اعضای حزب موتلفه ی اسلامی و
بسیاری دیگر از اعضای دولت و وکلای مجلس
و سران سپاه در دوره های مختلف).
همچنین
باورهای اسلامی در ذات خود غالباً عقب
مانده و جاهل مآبانه اند و نمیتوان آنها
را در قلمرو آموزه های پیشرو و مدرن قرار
داد.
در
ثانی چه کسی گفته که لاتها و لمپن ها
مخالفان اصیل و سازش ناپذیر جمهوری اسلامی
هستند؟!
افرادی
که تحول شخصیتی آنها را بتوان به حساب
سعه ی صدر نظام گذاشت؟!
اتفاقاً
به اعتقاد این قلم لاتها علی رغم ظاهر
ناسازگار با مذهبشان در باطن سرسپردگان
بدبخت مذهب و دکان داران دین هستند (به
یاد آوریم سرسپردگی طیب حاج رضایی را به
خمینی و ارادت شعبان جعفری را به آیت الله
کاشانی).
آنان
(به
قول خودشان)
«اوسّا
کریم»
را
ارباب خود میدانند و خویشتن را «نوکر»
و
مخلص او به شمار می آورند.
به
نظر من اینها اخراجی های بدلی هستند
زیرا زیرمجموعه ی آخوندها و دکان داران
دین هستند و با آنان در یک جبهه قرار می
گیرند.
لمپنیسم
مرجع و مقتدایی به جز ملّا و مذهب و خرافات
ندارد.
اخراجی
های اصلی درواقع روشنگران، روشنفکران،
صاحبان اندیشه و کنشگران فرهنگی و اجتماعی
هستند.
آنان
هستند که تحت تأثیر شعبده های آخوندی قرار
نمیگیرند و سیاهی لشکر حکومت نمی شوند.
آنان
هستند که حتا در زندان مورد ضرب و جرح قرار
میگیرند تا آتش نفرت اسلامی فرونشانده
شود و عقدههای حکومت التیام پیدا کند.
راستی
چرا ده نمکی در هیچ کدام از اخراجی هایش
روشنفکران و هنرمندان مستقل و غیرمذهبی
را به راه راست هدایت نمی کند تا آنان هم
مثل لاتها و چاقوکشها رستگار شوند؟
لابد چون موجودات ذی شعور تحت تأثیر لوده
بازیهای او قرار نمیگیرند و بی نمکی
های ده نمکی ایشان را نمی خنداند و زیر و
زبر نمی کند!
در
طول تاریخ لاتها و لمپن ها همواره کارگزار
استبداد بودهاند از بیست و هشت مرداد
سی و دو تا انقلاب 57
و
بعد و قبل از آن.
آنان
اخراجی های بدلی هستند که به خاطر ساده
لوحی و جهلشان همیشه مورد سوءاستفاده
ی صاحبان قدرت قرار گرفته اند.
از
آنجا که در کار شناخت و معرفت عمیق نیستند
زیر و رو کردنشان کاری ندارد.
حتا
اگر علیه حکومت باشند میتوان احساساتشان
را قلقلک داد و از اردوگاه باطل به جبهه
ی حق آورد!
اگر
هم نیامدند باکی نیست؛ اگرچه برخی از
ایشان در بزنگاه های خلاء مرجعیت اجتماعی
ممکن است مرجع طبقات فرودست قرار گیرند،
اما دست آنها همیشه از دامن نقد ایدئولوژی
حاکم کوتاه است.
…
اما
اخراجی های واقعی را باید در جایی دیگر
جستوجو کرد.
به
عبارت دیگر اخراجی های واقعی کسانی دیگرند.
روشنفکران،
روشنگران، نویسندگان، هنرمندان و متفکرانی
که از فردای انقلاب مورد هجمه ی تبلیغاتی
و امنیتی حکومت اسلامی قرار گرفتند و در
جریان قتل های زنجیره ای با قلب خون چکان
به تاریخ پیوستند.
سرانگشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر