«مرگ و پنگوئن» رمانی اوکراینی است نوشته ی آندری کورکف. این کتاب، داستان نویسنده ی جوانی را حکایت میکند که در اثر فقر و بیکاری، در آغاز، نا آگاهانه و در ادامه آگاهانه از طریق نوشتن یادبودنامهها با یکی از روزنامه های جناحی ِ اوکراین همکاری می کند؛ روزنامهای متعلق به یک جناح سیاسی که برای بسط قدرت و ثروت خود از هیچ جنایتی از جمله کشتن و سر به نیست کردن رقیبان رویگردان نیست. یادنامه ها درباره ی زندگی به اصطلاح آلوده ی اشخاصی نوشته میشود که قرار است توسط قدرتمندان ِ پشت و روی صحنه، حذف فیزیکی شوند. جالب است که این مقالات هنگامی به قلم قهرمان داستان نگاشته میشود که قربانی ها هنوز زندهاند و از مرگ قریب الوقوعشان اطلاعی ندارند. این نوشتهها پس از قتل قربانی ها با امضای «جمعی از دوستان» در روزنامه چاپ می شود.
در
اواخر داستان نویسنده که چندی است به
حوادث دور و برش مشکوک شده، ضمن پیگیری
هایش متوجه میشود که خود در لیست ترور
قرار دارد و یادنامه ی مرگش توسط نویسنده
ی جوان دیگری نوشته شده است!
او
نوشته را به دست میآورد و می خواند.
نوشتهای
سراپا جعل و دروغ که نقش او را از حد یک
پادو تا سطح رئیس گروه جنایتکاران بالا
می برد.
در
اینجاست که خواننده به بیاعتباری
یادبودنامه هایی که قهرمان قصه نوشته نیز
پی می برد.
یادبودنامه
هایی که هریک تاریخچه ی زندگی یک انسان
بودهاند و بر اساس اطلاعات دروغین ِ
صاحبان قدرت نوشته شده اند.
تحریف
تاریخ یا تاریخ تحریف گر!
در
پایان نویسنده ی پریشان احوال تن به تبعید
می دهد.
تبعید
به قطب جنوب!
جایی
که قرار بود پنگوئن خانگی اش را بفرستد.
مرگ
و پنگوئن بازگوینده ی زندگی مردمان متوسطی
است که بدون آنکه به «بازی
بزرگان»
راه
داده شوند، بازیچه ی دست آنان می شوند.
این
رمان در سال 1386
توسط
شهریار وقفی پور به فارسی برگردانده شده.
آندری
کورکف وارد دنیای بی رحم مافیای قدرت و
ثروت نمی شود، بلکه از طریق پرداختن به
جزییات زندگی نویسنده ی جوان، تأثیر
جنایات بزرگان را در بر باد رفتن ِ زندگی
مردم عادی نشان می دهد.
دختر
بچهای که پدرش در تصفیه های درون گروهی
به قتل میرسد به زندگی نویسنده تحمیل
می شود.
دوستش
که پلیس است در نزاعی که هیچ ربطی به او
ندارد کشته می شود.
معشوقه
اش بدون آنکه بداند و بخواهد تبدیل به
منبع خبری مردی میشود که قرار است مقاله
ی ترحیمش را بنویسد.
حتا
پنگوئن خانگی اش به عنوان نماد سردسته ی
مافیا به اجبار در مراسم ترحیم شرکت داده
و در نهایت بیمار می شود.
قدرتمندان
از همه ی داشته های مادی و معنوی او استفاده
میکنند و در مقابل تنها حق ادامه ی حیات
برایش قایل می شوند.
حقی
که دیری نمی پاید و مهر باطل می خورد، حال
چه با قتل در سرزمین مادری و چه با سفر
ناگزیر به سرزمین یخبندان.
سر
انگشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر