۱۳۸۴ مهر ۱۶, شنبه

کلاس جانورشناسی



کلاس جانورشناسی

آموزگار : بچه ها این ساعت درس جانور شنا سی داریم . خوب گوش بدید چون تو امتحان آخر ترم و از اون مهم تر امتحان زندگی ازش زیاد سوال می یاد . هرچند که می دونم دیوار موش داره و موشم گوش داره ، اما چاره چیه ؟ مباحث علمی متاسفانه مثل نماز و روزه نیست که بشه شکسته خوند و کله گنجیشکی گرفت . با مسائل علمی یا باید تمام و کمال روبه رو شد یا اصلا ً به سراغش نرفت . چون اگه نصفه نیمه فهمیده بشه مصیبتش بیشتر از اینه که اصلا ً فهمیده نشه . این نقطه ضعف دانش انسانی در مقابل معرفت الاهیه .
جونوری که عکسشو پای تخته می بینین و امروز قراره باهاش آشنا بشیم اسمش " مستبد"ه . مستبد یا همون خودکامه، که در لاتین و به زبان علمی بهش میگن " دیکتاتور" جونور عجیب و غریبیه . این حیوون همه چیز خواره . یعنی هر ایسمی به مزاجش سازگاره . از کثافت مذهب و نجاست فاشیسم و ادرار شوونیسم ، تا اسهال استالینیسم و استفراغ پوپولیسم و بوگند ِ میلیتاریسم . مستبد خوراک خودشو، گندیده مصرف می کنه . یعنی یا غذای گندیده انتخاب می کنه ، یا اگه غذاش گندیده نباشه اول اونو فاسد می کنه بعد مصرفش می کنه . بنابراین با یک تفاوت ، دیکتاتور مثل مگسه . به این دلیل که فقط روی گه می شینه و از گه تغذیه می کنه به مگس شباهت داره . اما فرقش با مگس اینه که مگس گه سازی نمی کنه اما مستبد گه سازه ... ردیف آخر... حواستون به درس باشه... از هیچ چی به اندازه ی ِ شهد آزادگی و خلاقیت بدش نمی یاد . یک دایره ی بسته انتخاب می کنه و دیگرانو سرگردون توی اون ول می کنه . امان از وقتی کسی بخواد پاشو از دایره بیرون بذاره یا حتا به بیرون از دایره فکر بکنه . به شدت نیشش می زنه و سرکوبش می کنه . دیکتاتور به جای پیش رفتن به هرز رفتن علاقمنده . می خواد به هر قیمت شده دوران خودشو طولانی تر کنه . با هر نوع رشد و نمو مخالفه . حتا فرزند خودشو به محض این که به ثمر می رسه ، می خوره و نابود می کنه . فرآیند ِ تولید مثل در مورد ِ مستبد، به صورت ِ نادانسته ، غیر اختیاری و ناخواسته انجام می شه . نادانسته و غیراختیاریه چون مستبد غیراز خودش هیچ کس دیگه رو نمی شناسه . در حالی که کورکورانه عاشق خودشه ، از " مثل " خودشم بیزاره . برای این که مجبوره اونو همتراز خودش حساب کنه و جاه و جلالی که داره با اون شریک بشه . مستبد هم به هبچ وجه اهل شراکت نیست . از طرفی خودکامه اعتقاد داره تافته ای جدابافته اس و هرگز امکان نداره مثل اون تولید بشه . بنا براین به طور مستقیم و اختیاری سراغ تولید مثل نمی ره بلکه برداشت و هدفش از تولید مثل ، تولید جسمه .اجسام و اشیایی که جاشون یا توی ویترینه یا توی چنگ مستبد . به بیان دیگه یا ابزار کار هستن یا زینت مجالس . وهرکدوم از این دوتا که باشن، به قطع و یقین " آدم " نیستن . چون هویت فردی و هستی انسانی ندارن . اما چرا گفتم فرایند تولید مثل مستبد ناخواسته انجام می شه ؟ برای این که مستبد بدون این که بخواد و بفهمه اگرچه نه مثل خودش ، اما شبیه خودش رو تولید می کنه . جامعه ی استبداد زده پر از موجودات مستبده . با این توضیح که بچه های مستبد یا از خودش مضحک ترن یا از خودش ترسناک تر . یعنی همون اشیاء تزیینی که قابلیت آدم شدن ازشون سلب شده ، وقتی حیات پیدا میکنن ، یا تبدیل به کرم می شن یا تبدیل به اژدها . بعضی وقتام دست پرورده های استبداد، برعکس خودش آزاد منش از آب درمی یان . در این جا به اصطلاح می گیم چرخه ی ِ تولید مثل به صورت ناکام عمل کرده . اگه این چرخه های ناکام ادامه پیدا کنن ، نسل دیکتاتور در خطر انقراض قرار می گیره . دیکتاتورمی تونه به اشکال گوناگون ظاهر بشه . به شکل پدر ، به شکل مادر ، همسر ، رییس ، دوست ، مرشد ، مراد ، روشنفکر، رییس جمهور، پادشاه ، رهبرسیاسی و صد البته رهبر مذهبی ... بچه ها لطفا ً پچ پچ نکنید ... خودکامه دوست داره دور و اطرافش پر از موجودات احمق و کوتوله و دست و پا چلفتی باشه . دشمن استقلال شخصی و شخصیت های مستقله . دوست داره هرکی دور و برش نفس می کشه به اون وابسته باشه . چشمش به دست اون باشه ، گوشش به حرف اون . با هرنوع ارتقاء فهم و لیاقت مبارزه می کنه . چون فقط در اون صورت باهوش و با لیا قت و مهم به نظر می یاد . تمام سعی و تلاشش رو هم انجام میده تا کسی در کنارش پیشرفت نکنه . اگر هم کرد فورا کله پاش می کنه . مستبد آینده نگره . چون مدام چوب لای چرخ زیردستاش می ذاره وجلوی پاشون سنگ اندازی می کنه تا اونا به جایی نرسن . خودکامه شباهت زیادی به کرم شب تاب داره . اگه همه جا تاریک و ظلمانی باشه نورش به چشم می یاد ، اما اگه نزدیکش حتا یه چراغ موشی روشن کنن کسی اونو نمی بینه . مستبد گاهی هم به زیر مجموعه هاش کمک می کنه . البته فقط در حدی که نمیرن تا بتونه به سلطه ی خودش ادامه بده . تا بتونه به جای اونا تصمیم بگیره ، به جای اونا فکر کنه و به جای اونا نفس بکشه . در حقیقت مستبد هم سد راهه هم چوب زیربغل ، هم درد بی درمونه هم قرص مسکن ، هم عزراییله هم روح القدس . اما از اینا مهم تر، دیکتاتور، قصاب روح آدمیزاده . روان ها رو با هم مخلوط می کنه و توی چرخ گوشت می ریزه . بعد عین سوسیس و کالباس همشکل و هم اندازه، بسته بندی می کنه و به سردخونه می فرسته . مستبد عاشق ِ شبیه سازیه . همه یه شکل ، همه یه قد ، همه یه اندازه . بلند قدا یا باید دولا بشن یا کله های بریده شونو به دست بگیرن . کوتوله هام به شرطی که نصفشون زیر زمین نباشه می تونن طبق کش سر و گردن ِ خون آلود ِ بلند قدا بشن . دیکتاتوراگه مرد باشه در اکوسیستم های خایه مال رشد پیدا می کنه و اگه زن باشه در اکوسیستم های کس لیس . واسه گروه اول شرط به دست آوردن موفقیت همراه داشتن ِ دستمال ابریشمیه و برای دسته ی ِ دوم لازمه ی پیروزی ، پیدا کردن ِ شوشولک . چاپلوسی و تملق واسه ی مستبد مثل خون و هواست . دیکتاتور از راه گوش گنده می شه . با تملق جون می گیره ، با تملق باد می کنه ، با تملق هیولا می شه ، با تملق هم می ترکه . دانشمندها معتقدن رابطه ی این دو دسته یعنی دیکتاتورها و کاسه لیس ها همزیستی ِ انکار ناپذیره . مستبد دو جور نمود بیرونی داره . واسه اونایی که نمی شناسنش ترسناکه ، واسه اونایی که می شناسنش مضحکه . اما در حقیقت مضحک بودن دیکتاتور ، صفت ذاتیشه که ترسناکی ، ازش ناشی می شه . مث یه کاریکاتور که در واقع خنده داره اما مثلا ً دماغ گنده اش ممکنه شما رو بترسونه . پس دیکتاتوردر اساس موجودی رقت انگیزه. هرچند دوست داره سهمگین به نظر بیاد . دیکتاتور از این که افراد تحت فرمانش تجربه های جمعی ِ دلچسب انجام بدن وحشت داره . دوست نداره اونا لذت ِ با هم بودن رو مزمزه کنن . دوست نداره زیر یه سقف کنار هم جمع بشن . چون الفت دیگران باعث می شه مستبد از مرکز توجه بیرون بیاد . باعث می شه روابط دیگه ای غیر از رابطه ی حاکم و محکوم کشف بشه . باعث می شه راه های جدیدی به طرف آینده باز بشه . آینده ای که شاید توش خبری از مستبد نباشه . از طرفی کابوس توطئه هیچ وقت یقه ی مستبدو رها نمی کنه . اطمینان داره اگه سایرین با هم باشن حتما ً ضدش توطئه می کنن . حتما ً به آرمان های اون خیانت می کنن . آخه مستبد آرمان پرسته . اما آیا آرمان شناس هم هست ؟ سوال اینجاست که اگه به درستی ِ آرمان خودش معتقده چرا فکر می کنه همه باهاش مخالفن ؟ مستبد دیگرانو از رفتن به مجامع عمومی منع می کنه . دلش نمی خواد کسی پاشو از خونه بیرون بذاره در ِ محل های همگانی رو گل می گیره . کندوها رو می شکنه تا کسی طعم عسلو نچشه . اگه هم نتونه جلوی جمع شدن شدن مردمو بگیره یا سقفو سرشون خراب می کنه یا اونقدر رذالت می کنه تا تجربه ی مشترک اونا رو خراب کنه و به گند بکشه . تا تجربه ی مشترک اونا رو به یه خاطره ی بد و پر از سوء ظن تبدیل کنه . غم انگیزه ... نه ؟ از منظر تاریخی ، دیکتاتور، ماجراجو یا دیوانه اس، از دیدگاه روان پزشکی عنصر سایکوتیک حاده ، از نظر علم اخلاق ، موجودی مادر قحبه اس و از زاویه دید ِ درس ما یعنی جانور شناسی، مستبد ، توده ای از سلول های افسارگسیخته اس . بنابراین پر بیراه نیست اگه مستبد رو " سرطان ِ عالم ِ انسانی " تعریف کنیم . مستبد از بسیاری حیوونا صفاتی رو به ارث برده . مثلا ً از کلاغ دزدی، از گربه بی چشم و رویی ، از قاطر یه دندگی ، از گرگ حرص و طمع ، از روباه خوار کسگی ، از آفتاب پرست رنگ عوض کردن ، از کوسه جر واجر کردن ، از شامپانزه زیبایی و از موش موش مردگی ... سر و صدا زیاد می یاد ... کلاس داره شلوغ می شه ... دیکتاتور از هر نوع و هر جنس که باشه خطرناک و مضره . دیکتاتور ِ مصلح، یا دیکتاتور ِ خیرخواه فقط یک سوء تفاهم ِ لغویه . چنین موجودی اصلا ً در طبقه بندی جانوران جایی نداره . اختراع چنین ترکیب هایی از طرف بعضی جانورشناس ها برآمده از بدفهمیه . چون به لحاظ ژنتیکی ، دیکتاتور موجودیه که سلول هاش آکنده از برتری طلبی یا هژمونی هستن . بنابراین دیگران براش محلی از اعراب ندارن که صلاح شونو بخواد یا نخواد . خیرخواه شون باشه یا نباشه . دیکتاتور با همه ی وجودش سرگرم ِ پرداختن به زیاده خواهی و برتری طلبی خودشه . حالا اگه مصالح و منافع جمعی به طور تصادفی و الابختکی طی این " سرگرمی " تامین شد که هیچ ، اگه هم نشد به تخم مستبد . مثالی براتون می زنم تا منظورم روشن تر بشه . یه آدم ابنه ای رو در نظر بگیرید ... بخندین ...اما گوشم بدین ... یه آدم ابنه ای رو در نظر بگیرین که تا درست و حسابی کون نده خارشش نمی افته . اگه این آدم واسه کون دادنش یه خونه اجاره کرد قصدش خیر رسوندن به صاب خونه بوده ؟ یا اگه یه دربون گذاشت جلو در ، می خواسته زندگی یارو دربونه رو تامین کنه ؟ نه . اون فقط دنبال این بوده که خارش خودشو بندازه . می خواسته کرم خودشو بخوابونه . دربون و صاب خونه این وسط شا نس آوردن که منافع شون به تسکین طرف ربط پیدا کرده . تازه اگه به فرض محال دیکتاتور دانشمند و خیرخواهی پیدا بشه ( که نمیشه ) بازم وجودش بی فایده و مضره . دیکتاتور به خاطر این که تعادل روانی نداره ، به یکی دو جنبه زیاده از حد فکر می کنه و باقی جنبه ها رو نادیده می گیره . غرق در توهم و خودشیفتگیه . دیکتاتور به دلیل پشت پا زدن به واقعیت ها اگه هنرمند می شد احتمالا ً اوضاع بهتری داشت . دیکتاتور نمی تونه بفهمه که تکامل در دنیای واقعی باید هماهنگ صورت بگیره . بنا براین براساس افکار نامتوازن خودش کارها رو جلو می بره و در نهایت محصولاتش موجوداتی ناقص الخلقه ان ... کلاس خیلی شلوغه ... در نظر بگیرید بچه ای رو که پدر مادرش فکر و ذکرشون گنده شدن کونش باشه . بعد از چند سال آدمی داریم با کله ای به اندازه ی فندق و بقچه ای به اندازه ی صندوق . از طرفی چون مستبد بقیه رو گوسفند حساب می کنه و خودشو چوپان، ( راستشو بخواید بقیه رو گوسفندم حساب نمی کنه ) یا از کسی نظر نمی خواد یا اگه بخواد خیال می کنه داره سمفونی بع بع یا زیارت عاشورا گوش میده . خیلی که بزرگوار باشه ... خیلی که بزرگوار باشه توی حرفای دیگران دنبال تایید نقشه های خودش می گرده ... بچه ها چرا از جاتون بلند شدید ؟ ... به عکسای بالای تخته چه کار دارین ؟ ... به عکسا سنگ نزنید ! ...قاب عکسا رو نشکنید ! ...الان سر و کله ی حراست پیدا می شه ! ...خواهش می کنم ... خواهش می کنم ....

سرانگشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر