دوست ِ نازنینم، آریا برزن ِ زاگرسی در پاسخ ِ فراخوانی ِ من در یادداشت ِ کوچ ِ بنفشه ها ، مقاله ای نوشته و فرستاده که پیشکش می کنم . با سپاس از آریای ِ عزیز .
تاریخ نگارش: سیزدهم ماه مارس سال 2008 میلادی
خاکستر خاطره ها
{ بوالعجب! مجموعه ها از کف، به حسرت داده ام ..... حاصل عُمر گرامی را به غارت داده ام ( صائب تبریزی ) }
.... زمانه، دگر شده است و من نیز، دیگر سان شده ام. امروزه روز که در استیلای حاکمیّت ضحّاکان خونریز و رسولان نفرت و کینه توزی، معنای موسیقی و شادمانی و خوشی و دل آرایی به تبعیدگاههای نمیدانم کجا رانده شده اند، یاد از آنهمه شوخکاریهای دلبند دوران جواندلی و خوشمستیهای رویایی، گوارا باد!. بسیاری از مسایل بشری را وقتی پای بررسی و بازشکافی و اندیشیدن در باره ی چند - و – چونشون باشه، موافقم که نشانه گذاری و اتیکیت بندی شوند بدون آنکه انسان بخواهد بخشهایی را فدای بخشهای دیگه کنه یا از اعتبار بخشهایی بکاهه و بر غلظت بخشهایی دیگه بیفزایه. موسیقی ایرانی را من دوست دارم در ابعاد مختلف « واقعیّت رنگین کمانی ایرانزمین؛ نه واقعیّت یکدست سیاهپوش در سیطره ی ضحّاکیان فقاهتی ». با موسیقی های سرزمینم، دلشاد زیستم و خوش بودم حتّا در بستر غمگین ترین ترانه های مردم سرزمینم. این حرفهایی که می نویسم فقط جنبه ی اختلاط و گپ داره و خاطره گویی. « ارزشگذارنده » نیستند و دلمم نمی خواد در باره ی چیزهایی بحث و بگو مگو داشته باشم که اصلا جنگ و جدال داشتن بر سر آنها، وقت تلف کردنه و بس.
ترانه های ایرانی و آوازهای محلّی را در آن ابعاد مختلفی که شخصا از آنها تجربیّات فردی داشته ام با رجوع به حافظه ام و تلاش برای یاد آوری آن فضاها در باره شان چند کلامی می نویسم. فقط دریغ من از اینه که بسیاری از نامهای خواننده گان در اون پستوهای حافظه ام، گم و گور شده اند و هر چقدر با خودم کلنجار می روم، یادم نمیاد اسمشون. حیف!. یا اینکه از ترانه ها فقط گوشه هایی ازشون در حافظه ام مونده اند. بسیاری از ترانه ها و خواننده گانی که می شناختم یا نوارهایشان را گوش کرده بودم، می توان در « تارنمای ایرانیان / بخش موزیک » یا در گوشه و کنار وبلاگها و سایتهای موسیقی، ردّ پایی از اونا را پیدا کرد. ولی اینکه مجموعه ی کاملی از آنها را بتوان در جایی پیدا کرد و خرید یا گوش کرد، راستش چندان اطّّلاعی از چنان جاها ندارم. بنابر این فقط آنچه را به یاد دارم بر زبان می آورم، شاید اونایی که این یادآوریها را بخوانند، خودشان نوارهایشان را داشته باشند یا دست کم، نام خوانندگان را به یاد آورند. من فقط از حافظه ام کمک می گیرم و بالطّبع ممکنه که خطا نیز بکنم. بعضیها را همه ترانه هاشون را دوست دارم. اون تولیداتی که بعد از انقلاب در گوشه و کنار جهان، از بعضی از اینا تولید و پخش شد، منهای تک و توکی استثناء چندان به دل من نمی چسنبد. نسل خواننده های بعد از انقلاب را؛ بویژه لس آنجلسی را که بریز دور. انکار نمی کنم که تک و توکی ترانه ها را میشه از لابلای اونهمه خروار خروار آشغالخونیهای اعصاب خرد کن لس آنجلسی پیدا کرد. در ایران، جوونا، صدای بهتر و دلچسبتری دارند از بیرونیها. مثلا این ورژن تازه ی « دعوت » را که معین خونده بود، این آقای « مهدی زکی زاده »، خیلی زیباتر خونده به نظر من. اصل شعر و آهنگ، کُردیه. شاعرش نیز « روحی سو » بوده. در بین خوانندگان برونمرز و درونمرز، میشه صداهای خوب پیدا کرد؛ ولی کی حوصله و وقت برای بیختن داره این روزا. در هر صورت اینم قصّه ی من از آهنگهای مردم سرزمینم و شادخوانیهای ماندگار و جاودانه.
اینان، نامهایی هستند که من با بسیاری از آهنگها و ترانه ها و خوشآوازهای آنان، واقعا خوشدل زیستم و دلشاد خندیدم یا گاه گداری، غمگنانه گریستم:
ایرج مهدیان / عبّاس قادری / جواد یساری/ نجفی و گیتا / آزیتا / فرشید / مجید فرهنگ / قاسم جبلی / داوود مقامی / تاجیک / حسن شجاعی / روحپرور / فیروزه / ساسان / ملوک ضرابی / آغاسی / جمال وفایی / امیر رسایی / مهوش / مازیار / علی نظری / جاویدان / معین / روح انگیز / سوسن / ابراهیم آشتیانی / شهپر / علی صادقی / اکبر گلپایگانی / هایده / مهستی / ایرج / عهدیه / الهه / سیمین غانم / کوروس سرهنگ زاده / هنگامه اخوان / شهاب جزایری / حمیرا / عبدالوهاب شهیدی / نادر گلچین / بنان / دلکش / خوانساری / پروین / قمرالملوک وزیری / پوران / زند وکیل / مهر پویا / شهلا سرشار / گلوریا روحانی / صمد عقاب / مانده / یاسین / حسین فرجی / پیمان / ناصر رزّازی / سیما بینا / گلنار دهقان / حسن زیرک / ویگن / عارف / فریدون فروغی / فرهاد / داریوش / فرزین / افشین / گوگوش / راشین / هوشمند عقیلی / منوچهر سخایی / ستّار / رامش / مرجان / جهانبخش پازوکی / محمّد حیدری / حسن شماعی زاده / چشم آذر / بابک بیات / انوشیروان روحانی / حسین قوامی / بیژن ترقی / تورج نگهبان / هما میر افشار / عماد رام / فرزین / گیتی / ناصر مسعودی / اسفندیار منفرد زاده / جواد معروفی / مارتیک / نلی / نسرین / سُلی / پرویز یاحقّی / اسدالله ملک / همایون خرّم / حسین تهرانی / ناصر / شهاب جزایری / طاهر زاده / و خیلیهای دیگه که یادم رفته یا از قلم افتادند. البته من، تولیدات تمام اینها را تا قبل از انقلاب نکبتی / متعفّنی، منظور نظرمه. نه همه ی ترانه هاشون. بعضیها را تمام ترانه هاشون را دوست دارم مثل گلپا. بگذریم که حدیث غمه به جان عزیزت. بگذریم ای مهربان. بگذریم.
1- « ایرج مهدیان » را دوست دارم. از نُه سالگی به آوازش، خو گرفته بودم. اوایل خوانندگیش، دشتستانی بسیار دلچسبی می خوند. من صفحه های گرامافونی اش را روزها گوش می کردم و خیلی از صدایش خوشم میومد. یه بار در یکی از شوهایی که داشت، رفتم بغلش کردم و چند تا ماچ حسابی و آبدار از گونه هاش چیدم. دوستش دارم برا اون ترانه های زیبا و ماندگاری که خوند و آن حُزن حسرت آلودی که در آوازش هست.
ترانه ی « فانوس »:
همه شب، من، در دل بندر ، دیده به راهم، تا که تو باز آیی
میشینم من، بر لب دریا، یکّه و تنها، با دل دیوونه
به خدا دیوانه منم، عاشقی، آواره منم، که سیه گشته روزگارم....
ترانه:
ای آسمون کبود، مگه من، چه بد کردم ...
ترانه:
هر دلی بینی، یاری داری، دل من، چی داره
مروارید غلتونم، نور چشای گریونم،
والله همه شاهدند،
بی تو، چه سر گردونم
ترانه:
توی شهر ما، یه پری خوشگله بود که از غم آدما ..... ( من خیلی خیلی این ترانه را دوست دارم؛ زیرا تجربه اش را داشته ام و زنانی بسان پری خوشگله را می شناخته ام که سیمرغمنش بوده اند و زیسته اند و شاید هنوز در گوشه و کنار میهن بتوان چنان پری خوشگلایی را پیدا کرد. شاید!. )
ترانه:
دوباره رنگ آسمون پریده، دلم از سینه، چون کفتر رمیده
غروبم چون پرستوهای غمگین، به روی بوم خونه پر کشیده
دیگه مثل همیشه، چرا پیداش نمیشه، به دنیا بد گمونم.
دلم رنگ غروبه، وفاداری دروغه
می دونم آی میدونم
ترانه:
حالا که مرده وفا، سرده تنم
می زنم، کاسه ی دل را می شکنم
همسرایان: بشکن!، بشکن بشکنه! بشکن!
2- « عبّاس قادری »:
قادری را معمولا با ترانه ی « سقّاخونه » می شناسند. ولی من از عبّاس، خیلی ترانه ها و خاطره ها دارم. یه عکس بسیار خوبی نیز در کنار همدیگه ازش دارم که توی اطاقم آویزون کردمش. انسان خاکی و با معرفتیه. نود و نه درصد خوانندگان کوچه و بازار، چه زن، چه مرد، واقعا مردمی و دوست داشتنی و صمیمی و آدمای سالمی بودند.
ترانه ی میخونه:
میخونه، ای خونه ی امید، ای محرم اسرار دل من
چه با هم می سازیم، من و ساقی و باده
خدا جز مهر او به من هیچی نداده
وقتی می گریزم از غم او
میخونه، پناهگاه منی تو
ترانه: ( البته آهنگش عربی بود. )
چشماتا خوب وا کن دل معصوم؛ دنیا همش رنگه
توی خم هر کوچه که هستیم، پیش پامون سنگه
تا جوونی تو این زمونه؛ هر کسی با تو مهربونه
وقتی اومد خزون پیری، کی می گیره از تو نشونه
ترانه:
یه روز که داشتم تو کوچه می رفتم،
به زیر لب، دلی دلی می گفتم
چشام به یک دختر نازی افتاد
از نگهش دلم به بازی افتاد
پرسیدم ای دختره یارم میشی
ستاره شبهای تارم میشی
ترانه:
وقتی می بینم تو را، ناگهون، دلم می لرزه
گوشه ی چشم سیات بر همه، دنیا می ارزه
منا گریون نکنی گلندام، دلمو خون نکنی گلندام
3- « فرشید »:
فقط یه کاست داشت که خیلی عالی بود و اونم استعدادش رفت بالای دار چرثقیل انقلاب.
ترانه:
گل مریمو دوست دارم همیشه
تو دست هر کسی پیدا نمیشه
سالی یه بار اونا از دور می بینم
پشت گلخونه منتظر می شنیم
ای گل مریم، دوست دارم من
تو را روی چشمام می ذارم من
ای گل مریم، ای گل مریم
من و گل لاله، غٌصه ها داریم
از خون دلهامون، قصّه ها داریم
کجایی تا غم ما را ببینی
تو چرا نمی خوای با ما بشینی
ترانه:
کبوتر بچه بودم، تو دست غمها موندم
از بچگی یادمه
غریب و تنها بود
یه روزی مادرم رفت
آب و دونه بیاره
بیچاره اون غریبه، رفت و دیگه نیومد
آواره ام، آواره ام، سرگردونم
کبوتر بچه ای، بی آشیونم
4- « مجید فرهنگ »:
فقط دو تا کاست داشت که از بخت بد با طوفان انقلاب روبرو شد و دیگه نتونست چیزی تولید کنه.
ترانه:
چه خوبه هر صبح و شب
روی خوش تو، دیدن
کلام عشق و مستی
از دو لبت، شنیدن
منا به مهمونی چشم سیاهت ببر
از تو به یک اشاره
از من به سر دویدن
تو شاه دخترونی، چه خوب و مهربونی
چی میشه تا قیامت
کنار من بمونی
ترانه:
آتیش می ذارم روی دستم
عاشق نشم تا زنده هستم
بازم دوباره، با یک اشاره
میای؛ ولی اومدنت فایده نداره
5- « ابراهیم آشتیانی »:
کمتر کسانی او را می شناسند. ولی من یه ترانه ازش در حافظه ام مونده:
من، این ور، جوی
تو، اونور، جوی
من، زشت و بدم
تو، خوب و نازی
پس بگیر از من
دلی که دادی
ببر جایی که می دونی شادی
من نمی تونم با تو بمونم
چون از سر من، خیلی زیادی
ترانه:
... کلبه ما، صفا داره، این دل ما، وفا داره
آخه عزیزم، چی میشه، یه شب، هزار شب نمیشه
نه فقط کاخ بزرگان، جلایی داره
کلبه ی ما فقرا نیز، صفایی داره
6- « مانده » :
متاسفانه چندان یادی از ترانه هایش در حافظه ام نمونده. فقط می دونم که با ترانه « پل دزفول » معروف بود.
سر پل دزفول، یارم منتظر ...
7- « یاسین »:
این نیز خواننده ای از بندر بود و آهنگهای بسیار شاد بندری می خوند. بهترین بود در واقع. ولی من، متاسفانه سوای نامش، هیچ ترانه ای از او را به یاد نمی آورم با اینکه دو سه تا کاست ازش داشتم.
8- « حسین فرجی »:
فرجی را با آهنگهای لری می شناسند. ولی وی یه کاست ترانه های فارسی ، قبل از انقلاب در آورد که خیلی عالی بود. از جمله ترانه هایش« جعفر نی زن » بود. در اون کاست یه ترانه ای بود که واقعا دلچسب بود:
عاشق نشو که عاشقی دست به سر می کنه
شب تا سحر تو کوچه ها، آواره ات می کنه
9- « پیمان » :
پیمان از خواننده های تبریزی بود. صدایش خوش بود. یه ترانه ی معروفی داشت که بعدها نمی دونم کدام خواننده ی کوچه و بازار آن را به فارسی خوانده و خیلی هم زیبا خوانده بود. ترانه اینه. البته آذریش و بعدش هم فارسیش.
قیزیل گولوم. نه سلوب سان
بولود کیمی سن دولوب سان
هچ گور مدی
بو آیان دا
.......
قیزیل گولومه رنگ نیه سارالدی
جواز از لکی رنگ نیه داکالدی
آغلاما، سن، آغلاما
داغلاما، سن، داغلاما...
فارسیش:
گل سرخ
نارنینم
تو را
پژمرده می بینم
خیلی حرفا با تو دارم
من می خوام با تو بشینم
تو عزیزی، خیلی خوبی
همیشه با من، یه رنگی
غم گرفته، چشمای تو
می دونم تو با دل خود
می جنگی می جنگی
گل سرخ من رنگ خودش را باخته
رندگیمونو، به روز سیاه انداخته
نه با من، حرف میزنه
نه میگه، دردش چیه
گمونم، عاشق شده
بگه عاشقش کیه
خیلی من، غمگینم
با چشام می بینم
داره از دست می ره
خوب نازنینم، خوب نازنینم
شنیدن این ترانه ها، دیگه اون حال و هواهای گذشته را ایحاد نمی کنه؛ زیرا اون فضاها نیست. اون آدما نیستند. اون نوازندگان نیستند. اون صمیمیّتها نیست. اون کوچه و بازار نیست. اون عشقها و تب کردنها نیست. اون دلدادگیها نیست. اون بی قراریها نیست. اون دلتنیگها نیست. اون صدها و هزارها اسرار ریز و درشت عاشقیها نیست که نیست. اون چشمای شهلا و میگون و گیسوان افشان نیست. اون نجابتها و شرمها و لب گزشها نیست. اون معرفتها و شعورها و گذشتها نیست. اون رادمردیها و پهلوانیها و جوانمردیها نیست. حتّا دوست داشتنها و عشقها و ترانه ها، این روزا، تو خالی شده اند دیگه. هیچکس از حسرتها و هجرانها و دلخفتگیها نمی خونه. همه چیز به قوّه ی شمشیر الهی / فقاهتی به ریا و تظاهر و زهد نمایی و دروغ و دروغ و دلاریسم و خونریزی و جانستانی تبدیل شده است و حاکمیّت تمام و کمال الهی به قوّه ی گیوتین ولی فقیه در معیّت سرداران کونپتی!، برقراره برقرار ! به جای شوهای « رنگارنگ و پنجره ها و میخک نقره ای »، شوهای اعدام و سنگسار و شلاق زدن و امر و نهی و دشنه بر فرق سر کوبیدن و امثالهم داریم. دیگه نور علا نور در سرزمین گل و بلبل برقراره!.
من هر وقت بحث از این روزگاران خاطره ای میشه، بلافاصله یاد فیلمی با بازیگری « جین کلی » می افتم. متاسفانه نام فیلم را فراموش کرده ام؛ ولی داستان فیلم را می دونم. بگرد و نام فیلم را پیدا کن اگه حوصله داری. محور فیلم، حول و حوش سه سرباز می چرخه که در جنگ جهانی دوم، همقطار و رفیق یکدیگه بودند. اینها هر آخر هفته که میشد به یه باری می اومدند و میخوارگی و سر به سر صاحب کافه گذاشتن. میزنه و جنگ، تموم میشه و اینا باید برگردند به سر خونه و کاشانه خودشون. این سه نفر رفیق با هم قرار می ذارند که ده سال دیگه در همین تاریخ به همین کافه بیایند و دوباره ببینند چه تجربیاتی داشته اند و غیره و ذالک. برا اینکه یادشون نره روز موعود، هر سه می آیند و پشت چهار تا یه دلاری، تاریخ ده سال دیگه را با روز و ساعتش می نویسند و یه دونه از تک دلاریها را بالای چراغی مخفی می کنند که بر سر، پیشخون بار شرابخوری آویزون می باشه. بعدش خدا حافظی می کنند و هر کسی می ره دنبال کار خودش. حدود سی دقیقه فیلم، صرف این میشه که تحولات زندگی تک، تک این سه رفیق را نشون بده. از هر فرمی که تصوّرش را بکنی. بعدش نشون می ده که آن سال موعود فرا رسیده و هر کدام از این سه رفیق بر حسب تصادف، آن یه دلاری را که تاریخ موعود بر آن ثبت شده بود، پیدا می کنند و می آیند به میعادگاه و بعد از یه مقدار خیره شدن به این طرف و آنطرف، همدیگه را پیدا می کنند و بعدش می شینند دور یه میز و هر کدام شروع میکنه از خاطرات ده سال گذشته خودش بگه. در حینی که هر کسی داستان زندگی خودش را داره، تعریف می کنه، دوربین بر روی چهره های آن دو نفر دیگه، زوم می کنه و نشون میده که در ذهن و قلب اونا چی می گذره. اینقدر این فیلم، جالب و دیدنی و گویاست و وصف حال تمام اونایی می باشه که به نوستالوژیهای جور واجور دچار می شوند و خبر ندارند که هر زمانه ای، لحظه های گریزنده ی خاصّ خودش را با تمام ویژگیهای خاصّ خودش داره و هرگز مکرّر نمیشه که نمیشه. خلاصه این داستان را آوردم تا بدونی که با هر یاد آوری و یاد به خیر گفتنی، واقعیّت فلاکت بار ایرانزمین در سیطره گیوتین الهی فقها، هرگز و هرگز چاره ساز نخواهد شد که نخواهد شد؛ مگه اینکه « انسانهایی نو با ایده هایی نو و دلاوریهای پهلوانی » به کارزار رو بیاورند و زمانه ای دیگر سان را بیافرینند و طرحی دگر اندازند. دلشاد و خوشکام باشی و روزگارت، سرشار از خوشگواریهای مهر باد !
تاریخ نگارش: سیزدهم ماه مارس سال 2008 میلادی
خاکستر خاطره ها
{ بوالعجب! مجموعه ها از کف، به حسرت داده ام ..... حاصل عُمر گرامی را به غارت داده ام ( صائب تبریزی ) }
.... زمانه، دگر شده است و من نیز، دیگر سان شده ام. امروزه روز که در استیلای حاکمیّت ضحّاکان خونریز و رسولان نفرت و کینه توزی، معنای موسیقی و شادمانی و خوشی و دل آرایی به تبعیدگاههای نمیدانم کجا رانده شده اند، یاد از آنهمه شوخکاریهای دلبند دوران جواندلی و خوشمستیهای رویایی، گوارا باد!. بسیاری از مسایل بشری را وقتی پای بررسی و بازشکافی و اندیشیدن در باره ی چند - و – چونشون باشه، موافقم که نشانه گذاری و اتیکیت بندی شوند بدون آنکه انسان بخواهد بخشهایی را فدای بخشهای دیگه کنه یا از اعتبار بخشهایی بکاهه و بر غلظت بخشهایی دیگه بیفزایه. موسیقی ایرانی را من دوست دارم در ابعاد مختلف « واقعیّت رنگین کمانی ایرانزمین؛ نه واقعیّت یکدست سیاهپوش در سیطره ی ضحّاکیان فقاهتی ». با موسیقی های سرزمینم، دلشاد زیستم و خوش بودم حتّا در بستر غمگین ترین ترانه های مردم سرزمینم. این حرفهایی که می نویسم فقط جنبه ی اختلاط و گپ داره و خاطره گویی. « ارزشگذارنده » نیستند و دلمم نمی خواد در باره ی چیزهایی بحث و بگو مگو داشته باشم که اصلا جنگ و جدال داشتن بر سر آنها، وقت تلف کردنه و بس.
ترانه های ایرانی و آوازهای محلّی را در آن ابعاد مختلفی که شخصا از آنها تجربیّات فردی داشته ام با رجوع به حافظه ام و تلاش برای یاد آوری آن فضاها در باره شان چند کلامی می نویسم. فقط دریغ من از اینه که بسیاری از نامهای خواننده گان در اون پستوهای حافظه ام، گم و گور شده اند و هر چقدر با خودم کلنجار می روم، یادم نمیاد اسمشون. حیف!. یا اینکه از ترانه ها فقط گوشه هایی ازشون در حافظه ام مونده اند. بسیاری از ترانه ها و خواننده گانی که می شناختم یا نوارهایشان را گوش کرده بودم، می توان در « تارنمای ایرانیان / بخش موزیک » یا در گوشه و کنار وبلاگها و سایتهای موسیقی، ردّ پایی از اونا را پیدا کرد. ولی اینکه مجموعه ی کاملی از آنها را بتوان در جایی پیدا کرد و خرید یا گوش کرد، راستش چندان اطّّلاعی از چنان جاها ندارم. بنابر این فقط آنچه را به یاد دارم بر زبان می آورم، شاید اونایی که این یادآوریها را بخوانند، خودشان نوارهایشان را داشته باشند یا دست کم، نام خوانندگان را به یاد آورند. من فقط از حافظه ام کمک می گیرم و بالطّبع ممکنه که خطا نیز بکنم. بعضیها را همه ترانه هاشون را دوست دارم. اون تولیداتی که بعد از انقلاب در گوشه و کنار جهان، از بعضی از اینا تولید و پخش شد، منهای تک و توکی استثناء چندان به دل من نمی چسنبد. نسل خواننده های بعد از انقلاب را؛ بویژه لس آنجلسی را که بریز دور. انکار نمی کنم که تک و توکی ترانه ها را میشه از لابلای اونهمه خروار خروار آشغالخونیهای اعصاب خرد کن لس آنجلسی پیدا کرد. در ایران، جوونا، صدای بهتر و دلچسبتری دارند از بیرونیها. مثلا این ورژن تازه ی « دعوت » را که معین خونده بود، این آقای « مهدی زکی زاده »، خیلی زیباتر خونده به نظر من. اصل شعر و آهنگ، کُردیه. شاعرش نیز « روحی سو » بوده. در بین خوانندگان برونمرز و درونمرز، میشه صداهای خوب پیدا کرد؛ ولی کی حوصله و وقت برای بیختن داره این روزا. در هر صورت اینم قصّه ی من از آهنگهای مردم سرزمینم و شادخوانیهای ماندگار و جاودانه.
اینان، نامهایی هستند که من با بسیاری از آهنگها و ترانه ها و خوشآوازهای آنان، واقعا خوشدل زیستم و دلشاد خندیدم یا گاه گداری، غمگنانه گریستم:
ایرج مهدیان / عبّاس قادری / جواد یساری/ نجفی و گیتا / آزیتا / فرشید / مجید فرهنگ / قاسم جبلی / داوود مقامی / تاجیک / حسن شجاعی / روحپرور / فیروزه / ساسان / ملوک ضرابی / آغاسی / جمال وفایی / امیر رسایی / مهوش / مازیار / علی نظری / جاویدان / معین / روح انگیز / سوسن / ابراهیم آشتیانی / شهپر / علی صادقی / اکبر گلپایگانی / هایده / مهستی / ایرج / عهدیه / الهه / سیمین غانم / کوروس سرهنگ زاده / هنگامه اخوان / شهاب جزایری / حمیرا / عبدالوهاب شهیدی / نادر گلچین / بنان / دلکش / خوانساری / پروین / قمرالملوک وزیری / پوران / زند وکیل / مهر پویا / شهلا سرشار / گلوریا روحانی / صمد عقاب / مانده / یاسین / حسین فرجی / پیمان / ناصر رزّازی / سیما بینا / گلنار دهقان / حسن زیرک / ویگن / عارف / فریدون فروغی / فرهاد / داریوش / فرزین / افشین / گوگوش / راشین / هوشمند عقیلی / منوچهر سخایی / ستّار / رامش / مرجان / جهانبخش پازوکی / محمّد حیدری / حسن شماعی زاده / چشم آذر / بابک بیات / انوشیروان روحانی / حسین قوامی / بیژن ترقی / تورج نگهبان / هما میر افشار / عماد رام / فرزین / گیتی / ناصر مسعودی / اسفندیار منفرد زاده / جواد معروفی / مارتیک / نلی / نسرین / سُلی / پرویز یاحقّی / اسدالله ملک / همایون خرّم / حسین تهرانی / ناصر / شهاب جزایری / طاهر زاده / و خیلیهای دیگه که یادم رفته یا از قلم افتادند. البته من، تولیدات تمام اینها را تا قبل از انقلاب نکبتی / متعفّنی، منظور نظرمه. نه همه ی ترانه هاشون. بعضیها را تمام ترانه هاشون را دوست دارم مثل گلپا. بگذریم که حدیث غمه به جان عزیزت. بگذریم ای مهربان. بگذریم.
1- « ایرج مهدیان » را دوست دارم. از نُه سالگی به آوازش، خو گرفته بودم. اوایل خوانندگیش، دشتستانی بسیار دلچسبی می خوند. من صفحه های گرامافونی اش را روزها گوش می کردم و خیلی از صدایش خوشم میومد. یه بار در یکی از شوهایی که داشت، رفتم بغلش کردم و چند تا ماچ حسابی و آبدار از گونه هاش چیدم. دوستش دارم برا اون ترانه های زیبا و ماندگاری که خوند و آن حُزن حسرت آلودی که در آوازش هست.
ترانه ی « فانوس »:
همه شب، من، در دل بندر ، دیده به راهم، تا که تو باز آیی
میشینم من، بر لب دریا، یکّه و تنها، با دل دیوونه
به خدا دیوانه منم، عاشقی، آواره منم، که سیه گشته روزگارم....
ترانه:
ای آسمون کبود، مگه من، چه بد کردم ...
ترانه:
هر دلی بینی، یاری داری، دل من، چی داره
مروارید غلتونم، نور چشای گریونم،
والله همه شاهدند،
بی تو، چه سر گردونم
ترانه:
توی شهر ما، یه پری خوشگله بود که از غم آدما ..... ( من خیلی خیلی این ترانه را دوست دارم؛ زیرا تجربه اش را داشته ام و زنانی بسان پری خوشگله را می شناخته ام که سیمرغمنش بوده اند و زیسته اند و شاید هنوز در گوشه و کنار میهن بتوان چنان پری خوشگلایی را پیدا کرد. شاید!. )
ترانه:
دوباره رنگ آسمون پریده، دلم از سینه، چون کفتر رمیده
غروبم چون پرستوهای غمگین، به روی بوم خونه پر کشیده
دیگه مثل همیشه، چرا پیداش نمیشه، به دنیا بد گمونم.
دلم رنگ غروبه، وفاداری دروغه
می دونم آی میدونم
ترانه:
حالا که مرده وفا، سرده تنم
می زنم، کاسه ی دل را می شکنم
همسرایان: بشکن!، بشکن بشکنه! بشکن!
2- « عبّاس قادری »:
قادری را معمولا با ترانه ی « سقّاخونه » می شناسند. ولی من از عبّاس، خیلی ترانه ها و خاطره ها دارم. یه عکس بسیار خوبی نیز در کنار همدیگه ازش دارم که توی اطاقم آویزون کردمش. انسان خاکی و با معرفتیه. نود و نه درصد خوانندگان کوچه و بازار، چه زن، چه مرد، واقعا مردمی و دوست داشتنی و صمیمی و آدمای سالمی بودند.
ترانه ی میخونه:
میخونه، ای خونه ی امید، ای محرم اسرار دل من
چه با هم می سازیم، من و ساقی و باده
خدا جز مهر او به من هیچی نداده
وقتی می گریزم از غم او
میخونه، پناهگاه منی تو
ترانه: ( البته آهنگش عربی بود. )
چشماتا خوب وا کن دل معصوم؛ دنیا همش رنگه
توی خم هر کوچه که هستیم، پیش پامون سنگه
تا جوونی تو این زمونه؛ هر کسی با تو مهربونه
وقتی اومد خزون پیری، کی می گیره از تو نشونه
ترانه:
یه روز که داشتم تو کوچه می رفتم،
به زیر لب، دلی دلی می گفتم
چشام به یک دختر نازی افتاد
از نگهش دلم به بازی افتاد
پرسیدم ای دختره یارم میشی
ستاره شبهای تارم میشی
ترانه:
وقتی می بینم تو را، ناگهون، دلم می لرزه
گوشه ی چشم سیات بر همه، دنیا می ارزه
منا گریون نکنی گلندام، دلمو خون نکنی گلندام
3- « فرشید »:
فقط یه کاست داشت که خیلی عالی بود و اونم استعدادش رفت بالای دار چرثقیل انقلاب.
ترانه:
گل مریمو دوست دارم همیشه
تو دست هر کسی پیدا نمیشه
سالی یه بار اونا از دور می بینم
پشت گلخونه منتظر می شنیم
ای گل مریم، دوست دارم من
تو را روی چشمام می ذارم من
ای گل مریم، ای گل مریم
من و گل لاله، غٌصه ها داریم
از خون دلهامون، قصّه ها داریم
کجایی تا غم ما را ببینی
تو چرا نمی خوای با ما بشینی
ترانه:
کبوتر بچه بودم، تو دست غمها موندم
از بچگی یادمه
غریب و تنها بود
یه روزی مادرم رفت
آب و دونه بیاره
بیچاره اون غریبه، رفت و دیگه نیومد
آواره ام، آواره ام، سرگردونم
کبوتر بچه ای، بی آشیونم
4- « مجید فرهنگ »:
فقط دو تا کاست داشت که از بخت بد با طوفان انقلاب روبرو شد و دیگه نتونست چیزی تولید کنه.
ترانه:
چه خوبه هر صبح و شب
روی خوش تو، دیدن
کلام عشق و مستی
از دو لبت، شنیدن
منا به مهمونی چشم سیاهت ببر
از تو به یک اشاره
از من به سر دویدن
تو شاه دخترونی، چه خوب و مهربونی
چی میشه تا قیامت
کنار من بمونی
ترانه:
آتیش می ذارم روی دستم
عاشق نشم تا زنده هستم
بازم دوباره، با یک اشاره
میای؛ ولی اومدنت فایده نداره
5- « ابراهیم آشتیانی »:
کمتر کسانی او را می شناسند. ولی من یه ترانه ازش در حافظه ام مونده:
من، این ور، جوی
تو، اونور، جوی
من، زشت و بدم
تو، خوب و نازی
پس بگیر از من
دلی که دادی
ببر جایی که می دونی شادی
من نمی تونم با تو بمونم
چون از سر من، خیلی زیادی
ترانه:
... کلبه ما، صفا داره، این دل ما، وفا داره
آخه عزیزم، چی میشه، یه شب، هزار شب نمیشه
نه فقط کاخ بزرگان، جلایی داره
کلبه ی ما فقرا نیز، صفایی داره
6- « مانده » :
متاسفانه چندان یادی از ترانه هایش در حافظه ام نمونده. فقط می دونم که با ترانه « پل دزفول » معروف بود.
سر پل دزفول، یارم منتظر ...
7- « یاسین »:
این نیز خواننده ای از بندر بود و آهنگهای بسیار شاد بندری می خوند. بهترین بود در واقع. ولی من، متاسفانه سوای نامش، هیچ ترانه ای از او را به یاد نمی آورم با اینکه دو سه تا کاست ازش داشتم.
8- « حسین فرجی »:
فرجی را با آهنگهای لری می شناسند. ولی وی یه کاست ترانه های فارسی ، قبل از انقلاب در آورد که خیلی عالی بود. از جمله ترانه هایش« جعفر نی زن » بود. در اون کاست یه ترانه ای بود که واقعا دلچسب بود:
عاشق نشو که عاشقی دست به سر می کنه
شب تا سحر تو کوچه ها، آواره ات می کنه
9- « پیمان » :
پیمان از خواننده های تبریزی بود. صدایش خوش بود. یه ترانه ی معروفی داشت که بعدها نمی دونم کدام خواننده ی کوچه و بازار آن را به فارسی خوانده و خیلی هم زیبا خوانده بود. ترانه اینه. البته آذریش و بعدش هم فارسیش.
قیزیل گولوم. نه سلوب سان
بولود کیمی سن دولوب سان
هچ گور مدی
بو آیان دا
.......
قیزیل گولومه رنگ نیه سارالدی
جواز از لکی رنگ نیه داکالدی
آغلاما، سن، آغلاما
داغلاما، سن، داغلاما...
فارسیش:
گل سرخ
نارنینم
تو را
پژمرده می بینم
خیلی حرفا با تو دارم
من می خوام با تو بشینم
تو عزیزی، خیلی خوبی
همیشه با من، یه رنگی
غم گرفته، چشمای تو
می دونم تو با دل خود
می جنگی می جنگی
گل سرخ من رنگ خودش را باخته
رندگیمونو، به روز سیاه انداخته
نه با من، حرف میزنه
نه میگه، دردش چیه
گمونم، عاشق شده
بگه عاشقش کیه
خیلی من، غمگینم
با چشام می بینم
داره از دست می ره
خوب نازنینم، خوب نازنینم
شنیدن این ترانه ها، دیگه اون حال و هواهای گذشته را ایحاد نمی کنه؛ زیرا اون فضاها نیست. اون آدما نیستند. اون نوازندگان نیستند. اون صمیمیّتها نیست. اون کوچه و بازار نیست. اون عشقها و تب کردنها نیست. اون دلدادگیها نیست. اون بی قراریها نیست. اون دلتنیگها نیست. اون صدها و هزارها اسرار ریز و درشت عاشقیها نیست که نیست. اون چشمای شهلا و میگون و گیسوان افشان نیست. اون نجابتها و شرمها و لب گزشها نیست. اون معرفتها و شعورها و گذشتها نیست. اون رادمردیها و پهلوانیها و جوانمردیها نیست. حتّا دوست داشتنها و عشقها و ترانه ها، این روزا، تو خالی شده اند دیگه. هیچکس از حسرتها و هجرانها و دلخفتگیها نمی خونه. همه چیز به قوّه ی شمشیر الهی / فقاهتی به ریا و تظاهر و زهد نمایی و دروغ و دروغ و دلاریسم و خونریزی و جانستانی تبدیل شده است و حاکمیّت تمام و کمال الهی به قوّه ی گیوتین ولی فقیه در معیّت سرداران کونپتی!، برقراره برقرار ! به جای شوهای « رنگارنگ و پنجره ها و میخک نقره ای »، شوهای اعدام و سنگسار و شلاق زدن و امر و نهی و دشنه بر فرق سر کوبیدن و امثالهم داریم. دیگه نور علا نور در سرزمین گل و بلبل برقراره!.
من هر وقت بحث از این روزگاران خاطره ای میشه، بلافاصله یاد فیلمی با بازیگری « جین کلی » می افتم. متاسفانه نام فیلم را فراموش کرده ام؛ ولی داستان فیلم را می دونم. بگرد و نام فیلم را پیدا کن اگه حوصله داری. محور فیلم، حول و حوش سه سرباز می چرخه که در جنگ جهانی دوم، همقطار و رفیق یکدیگه بودند. اینها هر آخر هفته که میشد به یه باری می اومدند و میخوارگی و سر به سر صاحب کافه گذاشتن. میزنه و جنگ، تموم میشه و اینا باید برگردند به سر خونه و کاشانه خودشون. این سه نفر رفیق با هم قرار می ذارند که ده سال دیگه در همین تاریخ به همین کافه بیایند و دوباره ببینند چه تجربیاتی داشته اند و غیره و ذالک. برا اینکه یادشون نره روز موعود، هر سه می آیند و پشت چهار تا یه دلاری، تاریخ ده سال دیگه را با روز و ساعتش می نویسند و یه دونه از تک دلاریها را بالای چراغی مخفی می کنند که بر سر، پیشخون بار شرابخوری آویزون می باشه. بعدش خدا حافظی می کنند و هر کسی می ره دنبال کار خودش. حدود سی دقیقه فیلم، صرف این میشه که تحولات زندگی تک، تک این سه رفیق را نشون بده. از هر فرمی که تصوّرش را بکنی. بعدش نشون می ده که آن سال موعود فرا رسیده و هر کدام از این سه رفیق بر حسب تصادف، آن یه دلاری را که تاریخ موعود بر آن ثبت شده بود، پیدا می کنند و می آیند به میعادگاه و بعد از یه مقدار خیره شدن به این طرف و آنطرف، همدیگه را پیدا می کنند و بعدش می شینند دور یه میز و هر کدام شروع میکنه از خاطرات ده سال گذشته خودش بگه. در حینی که هر کسی داستان زندگی خودش را داره، تعریف می کنه، دوربین بر روی چهره های آن دو نفر دیگه، زوم می کنه و نشون میده که در ذهن و قلب اونا چی می گذره. اینقدر این فیلم، جالب و دیدنی و گویاست و وصف حال تمام اونایی می باشه که به نوستالوژیهای جور واجور دچار می شوند و خبر ندارند که هر زمانه ای، لحظه های گریزنده ی خاصّ خودش را با تمام ویژگیهای خاصّ خودش داره و هرگز مکرّر نمیشه که نمیشه. خلاصه این داستان را آوردم تا بدونی که با هر یاد آوری و یاد به خیر گفتنی، واقعیّت فلاکت بار ایرانزمین در سیطره گیوتین الهی فقها، هرگز و هرگز چاره ساز نخواهد شد که نخواهد شد؛ مگه اینکه « انسانهایی نو با ایده هایی نو و دلاوریهای پهلوانی » به کارزار رو بیاورند و زمانه ای دیگر سان را بیافرینند و طرحی دگر اندازند. دلشاد و خوشکام باشی و روزگارت، سرشار از خوشگواریهای مهر باد !
به به به به .....درود بر آریا زاگرسی گرامی بابا شما کجا
پاسخحذفرفته و غیب شدید از نظرها ؟ یادته چه همه نا امید بودی
آریا ؟
چیزی نگذشته همه اش چهار سال مگه نه ؟
که در مقایس تاریخی یعنی کمتر از یک چشم به هم زدن
به هر حال بنویس که اون اواخر خوب خلاصه و چکیده
دانسته هایت را مینوشتی شروع کن دوباره
ولی اما الباشوی گرامی عرضم به حضورتون که امروز
که هوا اینجا عالیه بنده مدتی در ننوی بیرون دراز کشیده
و به خودم و وبلاگستان فارسی فکر کردم
نتیجه این تفکرات کون گشادانه دراز کشانه این بود که
نام من برای همه موجب تغییر رنگ صورتشان میشود
یعنی عده ای با شنیدن نام من سرخ میشوند از شادی
و شعف
و عده ای با شنیدن نام من رنگ از رویشان پریده و به رنگ
زردچوبه ای مایل به گهی در میایند !!!!
یعنی کسانی که مرا دوست دارند سرخ و ارغوانی میشوند
انگاری شراب خورده اند !!!!!!و زیاده روی هم کرده اند !!!!!
ولی اما از اونائی که از من خیلی بدشون میاد همانهائی
هستند که به رنگ زردچوبه ای مایل به گهی در میایند
ولی این میان وضع تو با باقی فرق میکنه میگی چه شکلی
بهت میگم که فهمت بره بالاتر
عرضم به عرضت برسونه که تو یه ور صورتت سرخ میشه یه ور
دیگه اش مایل به گهی (حوصله نوشتن زردچوبه اش را نداشتم
و تقاصم این شد که این همه بنویسم واویلا که کون گشادی هم
به من یکی نیامده . نانا )
اگه گفتی چرا ؟
چون من مامانتم ............هی تشویق و تنبیه ات میکنم و یه روز
خوش یکرنگ در زندگی ندیده ای حتی اگه همان مایل به گهی بودن
باشه !!!!!!!!!!!!!!!! مگه نه ورپریده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نانا زولا
بچه ها جون ها .......تو یه مود سیاهی رفته ام
پاسخحذفکه مسلمان برود کافر نرود .............نانا زولا
گفتم یه کمی با این دوست نویسنده لایفی خودم
پاسخحذفحرف بزنم
این حرفها را کسی ممکنه نفهمه ولی علتش این است
که برای خودش مینویسم و خودش میفهمه چی میگم
چون خیال دارم رمزی بنویسم !!!!!!!
میدونی که من گاها ساعتها و روزها افرادی را که از نظر
روحی برایم اینترستینگ هستند زیر نظر موشکافانه
میگیرم زیرا خودت هم همین هستی مگه نه ؟
این بابائی که این رفیقمون رو عذاب میده ها به جان نانا
سخن از نوعی حسادت مریض است و رقابت وحشتناک
با رقیبی که ابدا ربطی به تو ندارد !!!!!
تصورش را بکن که مثلنی من پیرزن شروع کنم با بریتنی
اسپیرز حسادت و رقابت کردن واویلا مگه میشه ؟؟؟؟؟؟؟
و من تصور میکنم که این حسادت به بخش بسیار ناخودآگاهی
وصل شده که در واقع حسادت به رفیق بدبختمان است
به این معنی که نتوانستن دیدن بیرون آمدن خوبی ها و نبوغ
کسی که ما ادعا میکنیم که مثلنی برایش می میریم
واویلا که اگه این عشق است باید رید به این عشق بی تعارف
قربانت گردم
من او را نظاره اینترستینگی !!!! میکنم او تصور میکند مرا بازی
داده و میدهد !!!!!
فقط خریت را بگیر و برو مگه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با احترامات فائقه نانا زولا
این مطلب رمزی است !!!!!!!!
پاسخحذفولی اما نمیدانم چرا امروز هی دلم میخواهد برایت
بنویسم
بنابراین تصمیم گرفتم امروز هی برایت بنویسم تا
فهم داشته دوستان بالاتر رود و کون لق باقی
خوانندگانت که دوست نیستند
میخواهم برایتان اقراری صل الا نانا زولائی کنم که
کمی روشن شوید
راستش من زیستن را با دوستی عزیز و گرامی و
عین خودم اشتباهی گرفتم و هی رفتم از شعرهایش
تعریف کردم و تشویق تا بالاخره به من گفت که او آن
کسی که من تصور میکنم نیست منهم گفتم بسیار
خوب مرسی از این اطلاع و رفتم دنبال کارم و این
کازیمودوی بدبخت باظن خطای من کمی متاثر شده
است که امیدوارم مرا ببخشاید نبخشاید هم کون لقش
من که دروغی به کسی نگفتم و کسی را گول نزدم
و به شخص کازیمودو هم گفتم که اگر تو اون پسری
که من به فرزندی قبولش کردم !!!! نیستی ولمون کن
بدرود !!!!!
خواستم چش و چال حسودان حاسد و باخلان بخیل را
کمی بسوزانم
ولی اما از قصه
کدوم قصه ؟
تصمیم گرفتم قصه ای شیرین و دلنواز و روح آسا برای
دوستان خودم و باشو بگویم
الهی کر و کور و لال
مادر زاد شود دشمنی که این قصه را بخواند الهی آمین
عرضم به عرضتان برساند که سه نفر پسر بودند که بچه های
بدی نبودند و هریک از اینان یک عدد پارازیت مونث به اسم دوست
دختر داشت
که هی دور هم جمع میشدند و این دختران کس و شعرهای فمینیستی
میگفتند و این پسران هی خمیازه میکشیدند زیرا به جرم این که این
سه دختر را به پارازیتی خود قبول کرده بودند!!!! محکوم به دیدن و شنیدن
ادا اصول های این هندی کپتیان ذهنی بودند
یعنی به عبارت ساده تر اگر بخواهی و بی ادبانه تر این پسران هر سه
یک سوراخ کس را که مال بعضی ها هم تازه پرده قابل باز نشدن داشت
با خفه شدن و تائید الکی صغری سلطان های فمنیست ایران تاخت
زده بودند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی واویلا از این تاخت که به این سه سوراخ کس ختم نمیشد بلکه عده ای
هم که سوراخ های کسشان هیچ ربطی به ماوقع بین این شش نفر نداشت
خود را وسط انداخته و سوراخ های خود را هم میان میکشیدند !!!!!!
و ادعای غرامت میکردند !!!!!!!
نمیدونی باشو جان که ملغمه کبرئي بود از سوراخ های کس مختلف با
سن های مختلف وسط کجا وسط فکرش را بکن مثلنی منپارناس و
در کافه سلکت !!!!!!!!
در میان ترشحات هورمونی فمینست وارانه و خمیازه های خستگی
باقی در کافه سلکت ناگهان من مانند یک عدد جادوگر قرمز پوش با
دایره زندگی عینهون یک اسمرالدای مدرن ظهور صل الا ویکتور
هوگوئی کردم
و همه چشمها به من خیره شد
و واویلا از این سه سوراخ کس که جهنم را به چشمانشان مجسم
دیدند
و با اعمالی خیلی سوراخ کسی هی کثافت کاری کردند ولی هی
علاقه جادوگر قرمز پوش با دایره زنگی به یکی از زبده ترین و نابغه ترین
این خمیازه کشان جلب شد و بهش گفت :
- خوب خاک برسر تو را چه به شنیدن این کس و شعرها
بلند شو کون گشاد یک سوراخ کس که این همه ارزش ندارد مگر تو
عرب کس ندیده ای الاغ
و با این بفرما زدن نه تنها او بلکه فکر کنم کلی از مردان مانند او یک عدد
عاقبت شما به خیر به این کسان تاکتیو !!!!!! زده و فلنگ را بستند
ولی اما یکی از الاغ ترین این مردان که که برای ملاقات یکی از این
سوراخ کسان موهایش را رفته بوده کوتاه کرده بوده که دلبر شود !!!!!!
به جبهه کسان تاکتیو پرداخته و اکنون خودش کیر خری تاکتیو کامل
شده است !!!!!!!
الهم صل الا المستقیم الریدن به الرهرکی که العشقم البکشه
المگه النه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نانا زولا
بعله دوستان گفتم باز گردم و باز هم برایتان قصه های
پاسخحذفشیرین بنویسم
راستش من زیاد اهل این گونه قصه ها نیستم ولی تا به
اون رفیق لایفی من میرسه دیگه ابدا با کسی شوخی
ندارم
واسه همین باید بپرم وسط و های را با هوی جواب بدهم
حتی اگر های خطاب به من نباشد
همگی شما شاگردان مکتب نانا زولا دیگر مرا شناخته اید
و خوب میدانید که باید منتظر چه گونه قصه هائی باشید
عرضم به عرضتون برسونه که بنا به دلائلی بسیار روشن
بنده اطلاعات کافی دارم که دختری که دوست یکی از دوستان
من بوده لکاته ای است بی سر و پا
همان دختری است که بنا به شایعات کاملا درست !!!! حتی
با یک عطر هم با مردان می خفتیدن میکند یعنی میخوابد
یعنی او را فاک میکند یعنی به او میدهد و به جایش یک عطر
میگیرد
چنین شخصی همین شکلی در میان ما به شکل پارت تایم
وبلاگ نویسی و پارت تایم مشغول دادن است !!!!!
نوش جانش گوارای وجودش.......برایش در راه و روشش
موفقیت آرزو میکنم به شرطی که دور و بر فرزندم نگردد
بخواهد عربهای کس ندیده ای که نامشان با م شروع و با
ق ختم میشود به جان فرزند من بیندازد جهنم را برایش
مهیا میکنم
همان گونه که قبلا
گفتم محال است از او در وبلاگ معتبرم نامی ببرم که مطرح
شود بلکه در همین پیامگیر دیگر منم و قلمم و ریدن و خفه
کردن جنده های لگوری فمنیست
باشوی گرامی از خصوصی شدن جنگ نانا با جنده پتیاره ها
عذر میخواهم
و میدانی که ادامه خواهم داد
برای من زدن این کرمان کدوی پارازیت گهی کاری ندارد مانند
شوخی وسط کاری جدی است
همه دوستان شاد باشید و موفق .......................نانا زولا
این مطلب رمزی نیست !!!!!!!!!
پاسخحذفبا درود بر تمامی شما دوستانی که اینجا
مرا خیلی اکس کلو سیو لی میخوانید
این اکسکلوسیو بودن برای گل روی باشوی
عزیزم است که شماها را هم شاد و خرم
میکند !!!!!!
خوب مبحث شیرین امروز را دیگر تصمیم گرفتم رمزی
ننویسم بلکه کاملا برعکس اهدناالصراط المستقیمی
خطاب به جانوری که خود را با نامهای زیر :
مهناز - سوفیا - نازلی دختر آیدین
تا جائی که من میدانم ملقب کرده است و کمی گفتگو با
او
چرا در این پیام گیر ؟
زیرا من او را یک بیمار روانی نارسی سی سیست میدانم
که عاشق نمایش است بدبخت ولی وسیله درستش را ندارد
یعنی مخ
و بهمین دلیل نظر به اعتباری که وبلاگ نانا زولا به عنوان یک
وبلاگ کاملا با اهمیت دارد که به همه مسائل جدی می پردازد
نمیخواهم این ارضا را به این پیس اف شت مونث بدهم که
مردانی جدی!!!!! که او دوست میدارد !!!!!! راجع به او بخوانند
و وقتشان تلف شود
ولی اما بروم سر سخنانم
یک عدد دختر بوده ای که نه نه بابای درست و حسابی نداشته ای
ول و چل بزرگ شده ای با پر روئی و وقاحت و سلیطه بازی در
زندگی کارهای خود را پیش برده ای
در کوچکی از جانب فردی مذکر احتمالا کمی انگشت رسانی شده ای
که یادت نمیاید ولی در ناخودآگاهت هست
با مشتی شهرام و شهریار و پیام و پیمان وبگیر و برو کون کونک بازی
کرده ای تا رسیده ای به اولین مرد جدی زندگیت
هم خودت میدانی هم من که بعد از این مرد ..............برایت دیگر
محال و ممکن بوده است کسی را بیابی که مانند او باشد
چرا ؟
زیرا اساسا همان گونه که در سایت زوزه خداد سال قبل گفتم و هنوز
هم میگویم تو اشتباهی در دسته امثال این مرد افتاده بودی و همراه
با او تازه شروع به یادگیری در زندگی کرده ای
تو مزه مردان جدی و متفکر را چشیده ای و دیگر امثال م - ق که فریب
دادی هم ترا ارضا نخواهند کرد
زیرا به واقع م - ق کجا ...........اون قوی سفید کجا ؟
چندین سال با شعار زن آزاده !!!!! با این رفیق من خوابیده ای و علیرغم
لذت بردن خودت !!!!! همواره از او طلبکار بوده ای که من به تو لطف کردم
و بدون (( عروسی )) با تو خوابیده ام !!!!!!
یادت میاد وقتی با اسم سوفیا ...با من در زوزه سر حرف میلان کوندورا
در گیری شدی
چه شکلی سر سه سوت ریدم بهت جلوی همه ؟
به تته پته افتادی جلوی استدلالم مگه نه ؟
رفتی انتقامش را از همون مرد جدی گرفتی مگه نه ؟
میدونی نفرتت از من کی شروع شد ؟
برات میگم حالت بیاد سر جاش
تو با این خوابیدن کوفتی به اسم سکس هی سر رفیق ما غر میزدی
و خودت را فمنیستی که مفتی داره کس میده میدانستی و زبانت
رویش دراز بود و تظاهر میکردی که او را نمیخواهی مثلنی جلوی همه
من با خودم بودن هنگامی که با او سخن گفتم همان اول بسم الله
به او گفتم که خیلی او برایم زبده است وان اند اونلی یادته ؟
سخن من برایت زنگ خطری بود که زنی فهمیده با سواد با تجربه
ناگهان از نه هزار مایل دورتر مردی را که تو به او مفتی
کس میدهی!!!
با محبت و اظهار عشق ستایش کرده است واویلا !!!!!!!!!!
اینجا قران خدا ناگهان کج شد !!!!!! و ریخت
ابتدا با او قهر کردی که اساسا چرا نانا زنده است و نفس میکشد !!!!
سپس تر گروه زنان شلخته مفتی کس بده راه انداختی بر علیه نانا زولا
سپس تر گفتی یا من یا نانا
و هنگامی که این مرد بدبخت نجیب تازه کمی فکر به کله اش آمد که بابا
این که نمیشه که
مگه من اسیرم که بروم به زنی که ندیده نشناخته
به من اظهار عشق میکند فحش خواهر مادر بدهم
و اساسا من اینگونه انسان نیستم
و گفت کون لقت تو نمیتوانی به من زور بگوئي و جلوی زور ((کس متعفن))
شانتاژی تو ایستاد
دیگر هر کاری و هر رجاله بازی توانستی کردی خودت گفته بودی مگر
سکینه خانم ها را عباس آقا ها میتوانند از سر باز کنند یادته ؟
من یادمه ؟
یک سکینه خانم واقعی هستی و رفیق من نشان داد با هر حرکتی
که از محترم بودنش بر میخاست که (( عباس آقا ))نبوده
میدانی چیزی بیشتر برای گفتن ندارم که حقیقتا تو شایسته م- ق
هستی زیرا او همان عباس آقائی است که با تو که در هستی مانند
تخته ای جور در میاید
زیرا قطعا ....او کمبود کس دارد و تو کمبود توجه
یک بده بستون کامل بین یک سکینه دائی قزی و یک عباس عمو
غضنفر
این نوشته های تلخ واقعی ادامه خواهد داشت
لانگ لیو باشو جان .....................نانا زولا
پیامی برای فقره ای به نام م - ق
پاسخحذفمیگما شایع است که این نازلی با یه عطر هم میاد
ولی گویا اگر براش کفش ورزشی بخری هم
بد نیست
عکسش رو توی وبلاگش گذارده !!!!!!!!!!!!!
میگن هوس هرچی میکنه عکسش رو میزاره
باقی براش میخرند ........ کس میخوای باید خرج
کنی خودت را کفن کنم .......مگه مفتیه ؟؟؟؟؟؟؟؟نانا زولا
وای بچه ها جونم
پاسخحذفبه جان شریف همگی دارم از خنده روده بر میشوم
میدانید چرا ؟
برای اینکه این افراد یک بدبختی بزرگ دارند و اون هم
این است که نمیتوانند جلوی فضولی خود را گرفته و
نیایند و نوشته اینجا نخوانند !!!!!!!!!!!
فقط میزان رنجشان را از این خوانده ها تصور میکنم و
هی هر هر کر کر به این فرجان و ذکران میخندم !!!!!!!
چه سرگرمی برای ما از این بهتر که فکر بدبختی ها
مهمتر خود را نکنیم مگه نه ؟
به جان خودم تصمیم گرفتم که بدخواهان قوی سفید
خودم را از حیض انتفاع بیندازم
بعد ازاین من و پیام گیر باشوی مظلوم ...مانو ای مانو !!!!!!نانا زولا
مانیپولیت میرزا !
پاسخحذفو اما از سخنان شیرین بعدی !!!!!!
اولا که بچه ها اگر روزی قرار شود به بهترین لقب دهنده
ایرانی جایزه ای بدهند قطعا بدانید که مرا انتخاب خواهند
کرد
این لقب ها همگی یونیک و ساخته و پرداخته و تولیدی مخ
بی نظیر نانا زولا است میگید چطوری بفرمائید :
شانتاژ کسی !!!!!
آیا شمایان تا کنون این دو لغت خیلی بکار رونده را در حرف و
عمل شنیده بوده اید ؟
با قاطعیت میگویم نه ؟
آخر کسی که با لغت فرانسه مرعوب کردن و تهدید کردن سر
و کار دارد چه کارش با کلمه والگر کس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادغام کس و شانتاژ تنها از نانا زولا بر میاید که لغات بر گزیده اش
مانند مخملی در زمینه امروز تاریخ و جامعه ما ایرانی ها مینشنید
و دل ها را به وجد میاورد که هنوز از مکاتب قدیمی ادبیات یک نفس
نفسک های خیلی طناز و دلچسبی بر میاید پریود
خوب از خود تعریف کردن بسه بروم سر مبحث شیرین شخصی که
زین پس او را ((کس مفت داده و مغبون شده ))مینامم!!!!
این خانم کس مفت داده مغبون شده یکی از بزرگترین مشگلاتش
با من از روز نخست این بوده که هی به او گفته ام -
تو باید مسئول سخنانی که از دهان متعفن ماتیک مالی شده ات
بیرون میاید باشی تا انسانی بالغ نامیده شوی
ولی این کس مفت داده گوشش به این حرفها بدهکار نیست گهی
میخورد و میرود و مسئول باقیش نیست
ای الهی که داغ تو میرزا پیکوفسکی مرده شور برده به دلم بماند
که همین الانه با این الاغ آخر به نام م - ق !!!!!!!! ناگهان یاد تو
افتادم و مانیپولیت این جنده حشری کس مفت داده
یادته کس پیشونی را برایت نوشتم که بهت نشان داد تو از خود
بی خود شدی و سر این کس متعفن به من پریدی یادته تیکه تیکه
شده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بعله خانم سوفیا ......یک روزی قرن ها قبل در سایت زوزه هنگامی
که گفتم این رفیق من عین یک تیکه گوهر قیمتی است
ناگهان چادر نماز مادر بزرگت را به کمر بسته و مانند شخصی که
به دنبه گوسفند اسیر او غریبه ای دستی کشیده
به میان پریدی و با طعنه گفتی :
- میشه بگی این بابا چرا گوهر قیمتی است !!!!!!!!
یادته ؟
من یادمه ............پاسخت را کامل و کافی دادم ولی خوب این برایت
خیلی بیشتر از تحملت بود میدانی چرا ؟
برایت میگویم ولی اول باید بگویم که شعر :
یار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
را حتما شنیده ای ......نانا زولا دکترروانشناسی است که به مدرسه
نرفته و خطی ننوشته ولی قادر است دکتران روانشناس را حتی !!!
سایکو آنالایز کند گرفتی چی میگم بهت ؟
خوب اگر گرفتی باقی سخنانم را میگویم خوب گوش کن اگرچه یاسین
به گوش خر خواندن است
تو به دلیل حقارت جبلی و پارازیت بودن جنسیتی در مورد رفیق من
تمامی سعی خود را میکردی که او را در دایره حقیر افراد مانند خودت
گرفتار کرده و از رشد شعور و تفکر او جلوگیری کنی
زیرا تو کاملا به نالایق و ناکافی بودن خوذت
برای او پی برده بودی و میدانستی
اگر کمی خود را رها کند و نفسی بکشد قادر است حسابی ترقی کند
و برای خود کسی بشود
و تو این را دوست نداشتی زیرا وجود تو معنای خود را از دست میداد
مگه نه ؟
تو بین دوستانتان ابله ترین و شو آف ترین و مادرجنده ترین را عین خودت
انتخاب میکردی مانند امید میلانی یا م - ق
و این مرد ژنی نابغه را در
محاصره اینان و ابتذال مطلق نگه میداشتی زیرا پایان این ابتذال برای
تو از دست دادن تنها مرد جدی و هزار برابر سر به تو از همه نظر بود
مگر نه سوفیا ؟
حداقل اعمالت این را ثابت کرد ...........تو به رشد و ترقی این دوست
من دیوانه وار حسادت میکردی زیرا این رشد به معنای پایان تو بود و
شانتاژ کسی !!!!!تو مگر نه ؟
هنگام حضور شما دو نفر در هر جائی تو میباید متکلم الوحده بوده
باشی و خودنمای کامل در جمع مگه نه سوفیا ؟
به اندازه ای زنان مانند تو در زندگی دیده ام که همه چیزتان برام مانند
روز روشن است
روح حقیرتان - خودخواهی لجام گسیخته تان - بی منطقی تان - ادعای
تو خالی و پوچتان - بی سوادیتان همراه با طوطی وشی
میشناسمت از سالها قبل که حتی به دنیا آمده باشی
از دستت پرید تمام شد و رفت لایق تو م - ق میباشد که مانند چاله ای
گنداب کس ترا یافت و با کله در آن فرو رفت
تمامش کن و برو پی کارت ....می بینی چه دیسنی لندی برایت
اینجا ساختم
کیف کردی ؟
با نانا زولا نمیشه در افتاد هم نفرتش هم عشقش پایان ناپذیر است
زیرا از مکتب قدیم میباشد ..................................نانا زولا
قاضی عادل !
پاسخحذفبه به به به ....که صدائی از تنابنده ای بیرون نیامد
خوب حال که مغبون کسان عالم را رسوا کردم و به او
ریدم و مالیدم
و تصور میکنم ...م - ق هم با ضربه من به کله اش
عقل به سرش بازگشت و از دهانه گشاد و سیاه و متعفن
این کس بیمار !!!!مانند شاپرکی فرار کرد !!!!!!
با خودم گفتم برای میرزا و این م - ق در تله نیفتاده !!!!
فکت و فیگوری از مانیپولیت این کس متعفن بنویسم با
شرحی نانا زولائی !!!!!!!
به دلیل این که این کس مغبون برایم یک کیس خیلی اینترستینگی
است لاینقطع وبلاگش را میخواندم و بازی هایش را دنبال میکردم
ناگهان از مدتی قبل متوجه شدم که م- ق هی برایش پیام میگذارد
با خودم گفتم بابا این م- ق مگه از برادران آب منگل نبود ؟
این دیگه چرا ؟
و بعد تر متوجه شدم بین پیام ها لاس خشگه هائی هم رد و بدل
میشود ( که همان باز کردن و بستن لنگ ها رو به مردان است و یک
چیییشمه کس را نشان دادن )
تا رسید به یک عدد پست بانوی مغبون شده کسی که در آن از م - ق
کلی تعریف کرده بود که او نمیدانم این است و آن است و (( من )) او
را خیلی این میکنم و اون میکنم و بعدتر پیام های زیر این پست که
من برایتان کمی از این عشوه خرکی های کس مغبون
و پاسخ های عشوه ای یک عدد شاپرک خر و ابله را کپی کرده ام
تا فهمتان برود بالا بخصوص فهم میرزا پیکوفسکی !!!!!
شخصی به نام کریم این کامنت را گذارد :
((اوه....یا شاهکار امید میلانی افتادم واسه انتشاره خاله زنک بازیه بعضی ها!
كريم | 03.19.08 - 5:15 pm | #
--------------------------------------------------------------------------------))
و شاپرک کس مفت دیده ما هول شده و چنین وز وز گهی کرد و
عشوه ای قاطر نری اومده :
(( e! maa k taze dishab ba ham ashna shode boodim?!
((((:
| Homepage | 03.19.08 - 7:11 pm | م - ق # ))
--------------------------------------------------------------------------------
مرسی!
خوبی از خودتونه!
| Homepage | 03.19.08 - 7:12 pm |م - ق #
--------------------------------------------------------------------------------
همه یِ اینا که گفتی درست... ولی کیه که قدر بدونه؟!
فول آف دو نقطه دی
| Homepage | 03.19.08 - 7:15 pm | م - ق#
--------------------------------------------------------------------------------))
و بعد کس مغبون ما مثلنی خواسته طنز بیاد !!!!!!!!!!!!
(( به کریم: من چون اون وقتا زیاد اینا رو نمیشناختم در جریان اون قضیه
هم نیستم. گرچه جسته گریخته از م.... ق و کلنگ چیزهایی شنیدم.
اما جفتشون بر این عقیده بودن که جریان مزخرف اما خنده داری بوده :ي
نازلی | Homepage | 03.19.08 - 7:31 pm | #
--------------------------------------------------------------------------------))
دروغ دروغ دروغ همه وجودش را با دروغ ساخته اند
او میگوید که کسانی را که او را کرده اند و کسانی را که شاهد این
کردن بودن ها بوده اند نمی شناسد !!!!!!!!!
آری آن ایمیل بسیاری از نگفته ها را بیرون ریخت و برای ما روشن
کرد
آری در آن ایمیل به عطر گرفتن و بعد کس دادن تو اشاره شده بود
آری در آن ایمیل خیلی چیزها روشن شد
و بعد کریم در پاسخ گفته :
(( لوووول
روح امید میلانی شاد...
متاسفانه جریان خنده دار و در عین حال تاسف بر انگیزی بود...
البته من مثل امید بیچیز نیستم که دوباره بردارم متن اون چت کذایی
رو بزارم...یا قضیه رو باز کنم... تقریبا یادم رفته بود!
ولی خوب چیز جالبی نبود! شما هم بهتره از غیر از شخص ایشون
نظرسنجی کنی درباره اون اتفاق! :ی
حیف اون تعریفهایی که سر انگشت ازش میکرد
واسه همین این تعریفایی که از ایشون میکنی یه ذره به نظرم جوک
مانند میاد...
بگذریم...به من چه اصلا..
منو نخور
عیدت هم مبارک... هم سن هم هستیم که بابا!
كريم | 03.19.08 - 7:41 pm | #
--------------------------------------------------------------------------------))
خوب این کریم هر کسی هست یکدیگر را میشناسند و نظر خود را گفته
و اشاره به دوستی و علاقه بین مردان کرده
و ناگهان ....دقت کنید خیلی دقیق دقت کنید همان مانیپولیتی که من برای
میرزا میگفتم رخ داده چه شکلی ؟
این شکلی :
کس مغبون به سرعت خود را به وبلاگ م - ق رسانیده و این گزارش
را به او داده :
(( نازلی گفت...
آقای م ق
تابلویتان مبارک. سایزش را هم بنویسید تا ما بیشتر از نقاشیتان
آشنا شویم.
آقای کریم که یکی از دوستان من هستند در کامنت پست مخلوقی
من یه چیزی نوشتن که حتمن دیدین. همین. ممنون که به کلبهی
درویشی من سرزده و اینایید.
با تشکر
نازلی دختر آیدین.))
او با -- مانیپولیت - به سراغ خر بی تجربه ما آمده و گفته است بیا
که جنگ را شروع کرده ام و چون از تو تعریف کرده ام !!!!! کسانی
به نام کریم بد گفته اند بیا که دسته بسازیم برای مغبون شدن
کس من و بعد من شاید ترا کمی سرفراز کردم البته باید برایم
کفش کانورس بخری !!!!!!!!!!!!!!!!راجع به جزئیان کی چی میده
چی میگیره بعد سر فرصت با هم مذاکره میکنیم !!!!!
و شاپرک خاک بر سر ساده لوح چون قاطری نر که بوی ماچگی
شنیده سرش را زیر انداخته و رفته و گفته :
((بانو نازلی!
متشکر از تبریکِ صمیمانهیِ شما!
راستش سایزش را نمی دانستم. اما رفتم با متر اندازش گرفتم:
70 در 69.5
((((:
آنها را هم دیدم... وانگهی نمیخواهم پشتِ سر مرده حرف بزنم.
در کل به امثالِ کریمخان از جهاتی حق میدهم.
کما که حق خالهزنکبازی (و بازیهایِ مشابه) را نیز برایِ همگان
(از جمله خودم، خلبان و آن دختر سفر کرده) محفوظ میدارم.
با احتراماتِ محترمانه!
مخلوق
Creature م - قomepage م - ق |))
خوب این از - مانیپولیت اول - حال میروم سر مانیپولیت دوم
اینجا کریم که باید دوستی باشد برایش نوشته که من اساسا گه
خوردم که این بحث را باز کردم بهتر است کامنت های مرا پاک کنی
و کس مغبون که تازه چاله لجنی متعفن را برای خرغلت زدن و جلب
توجه یافته است زیرا به شدت خودنما میباشد مانیپولیت دوم را
بکار میبندد :
((به کریم: نه بابا :ي باحاله :ي سال نو وقت همین کاراس دیگه.
اهه، پس اگه احساس در سراشیبی بودهگی داشتی به من هم بگو :ي
نازلی | Homepage | 03.19.08 - 11:44 pm | # ))
بعله ....برای این کس مغبون سال نو و باقی سال ها همه اش شوخی
و بازی است و آلت دست کردن خود به هر راهی
این پیس اف شت وجودش بین ما اساسا برای ایجاد اختلاف و حواس
پرتی باقی مانده....... ورنه باید سالها پیش در دکانش را تخته میکرد
سطح شعور و درک او بسیار نازل است و تمامی تلاشش را میکند که
اطرافیان و دوستانش را به حد خود زیر بکشد
بر فرض اگر م - ق با او به این بازی ادامه میداد
شروع میکرد به جای
پست های عالی یکی بعد از دیگری که دیشب گذارد و گونه ای به
دوستیش و علاقه اش به بودن در دنیای مردمان جدی اذعان کرد
هی کس و شعرهای باب دندان نازلی نهادن و به قهقرای ابتذال
این زنک فرو رفتن
اکنون همه شما مرا دیگر میشناسید و نقاط ضعف و قدرت مرا میدانید
این کس مغبون نفرت انگیز رقت آور تا کنون باعث دعوای من با افراد زیر
شده است :
امید میلانی
مهشید راستی
هاله سرزمین افتاب
میرزا پیکوفسکی
ساتگین
اینان عده ای از مستقیمان بوده اند بسیاری هم غیر مستقیم مانند
جی لندنی
تا جائی که من شاهدم او در عرض این چهار پنج ساله گذشته کاری
جز اخلال بین ما نداشته
و چون با زحمات زیاد و توضیحات فراوان در همین پیامگیر قصد و نیت
و هدف او را کاملا برای همه باز کردم و شرح دادم
بنابراین به نام مادرتان به همه شما توصیه میکنم اولا به سرعت
لینک این زن را از کنار وبلاگ های محترم خود برداشته و دیگر هرگز
هرگز هرگز کلمه ای با او سخن نگوئید
مدتهاست مانند مادرتان به شما پسران بالاخص میگویم که این گونه
زنان نامشان (( دردسر )) است اینان مردان را از حتی زندگی محروم
میکنند و به کشتن میدهند و بعد سوت زنان میروند
زیرا آنان فاقد کانشس هستند
این دختر اگر کانشس داشت این کارها را با این همه آدم نمیکرد
از میان شما هریک نشانه ای از این زن و وبلاگش داشته باشید یا
با او به کلمه ای سخن بگوئید از نظر من مانند او هستید مبتذل و
سطحی
قبلا گفته بودم بچه بازان برای ابراز نظر خود آزادند ولی ما به آنان
پر و بال قرار نیست بدهیم بلکه با این ابراز آنان باید آنان را کاملا
زیر نظر بگیرم که به بچه ای تخطی نکنند
خوب باشو جان من آن چه باید بگویم را گفتم راه را هم نور افکندم
دیگر باقی با خود شماها ..................................نانا زولا معلم
!!!!!!عذر خطا
پاسخحذفنه بابا بچه ها اشتباه کردم ...معذرت میخواهم
م - ق شاپرک نیست فعلنی روی کس است ....نانا زولا
بسیار خوب دوستان بازگشتم یک جمع بندی شیرین
پاسخحذفنانا زولائی از تمامی این روده درازی های خودم اینجا
بدهم و ختم پیام گذاری برای این پست !!!!!!!
از شواهد و قرائن بر میاید که این بار مخلوق است که
مانند امید میلانی تصمیم به کیر کردن خود گرفته است
خوب نوش جانت دوست داری کیر شوی من ابائی از
کیر کردنت ندارم
رفته ای در وبلاگ این جنده کس داده مغبون و مغموم
نوشته ای :
((اون مرحوم هم واسه خودش یک پا کارگردان بود. یک فیلم ساخته
سی ساله داره اکران میشه. ژانرش هم وحشت و جنایی و
پلیسی و درام و کمیک و تراژیک و همه یِ اینا با همه.
((((:
Creature | 03.28.08 - 8:56 pm | #
--------------------------------------------------------------------------------
مخلوق: با اطمینان میشه گفت شاهکاری بی بدیلیه.
ٰنازلی | Homepage | 03.29.08 - 1:56 am | #
--------------------------------------------------------------------------------))
بعله شخصی به سراپای تو و دختر متعفن لکاته بی چشم و روئی که به
خانم رئیس ها گفته است زکی !!!!!!!!!!!!
در پیام گیر یکی از دوستان قبلی
مشترک شما که همه کسانی که شما دو نفر را میشناسند آنجا را
میخوانند ...میریند و میمالد و گه را مشت مشت به دهانهایتان فرو میکند
و شما دو نفر نهایت ضربه به او را با نوشتن غیر مستقیم مثلنی خیلی
به نظر خودتان هوشمندانه !!!!!!! پاسخ میدهید
راستش من یکی از او کارگردان هائی هستم که تا حالا هر فیلمی ساختم
اگه کاراکترهاش را دلم خواسته کشته ام و کارشان را تمام کرده ام
زیرا قدرت این را دارم که با کمال شهامت سر و کله مادرجندگان لومپن کونی
را در گه فرو کرده و بیرون کشم .........و بعد جلوی چشمان همه کسانی
که از شرف بوئی برده اند بگیرم
حالا گیرم شما دو تا هم کمی با هم زیر لب گهی بخورید
ولی اما دوستان در زندگی هیچ چیز اون واقعیت گهی درونی انسان ها
را به خوبی ((زمان بحران )) نشان نمیدهد
اگر میخواهید دوستانتان را امتحان کنید بحرانی الکی به وجود بیاورید و
بیرون آمدن انسانیت یا کثافت را در آنان نگاه کنید و درس بگیرید
من حقیقتا آرزومندم که بلائی بسیار بد سر مخلوق بیاید و هنگامی که
در تله و حلقه افتاد آنگاه مرا یاد بیاورد و این سخنم را که این زن بوی
بد تعفن - شر و خباثت - را با خود دارد ......همگی موفق و شاد باشید نانا زولا
پی نوشت - راستی مخلوق این مترس لکاته ترا کاری ندارم زیرا
او ارضا میشود
ولی زین پس بر مبنی انتخاب شخصی بعضی از پست هایت را برداشته
دلقکی از خودت و ریدنی به سخنانت بکنم که یادگاری برای تو هم
چیزی نهاده باشم
میدونی که خوب بلدم
باور نداری برو از امید میلانی و سعید ممتیک بپرس
سخنی با مخلوق
پاسخحذفببین نوکرت برم با دسته الاغ ها که سرو کار نداری تو
مگه نه ؟
خوشحالم که این تماس متعفنت را با کس مغبون فعال قطع
کردی ولی این پستی که نوشته ای راجع به کمک به
دخترک یهودی !!!!!!! کلی مرا خنداند
میدونی چرا ؟
باسه این که تو برای کمک به کسی نرفتی تو کیرت را
در دست گرفتی و رفتی شاید بتوانی دسته خری توی
لجن کنی
چرا ؟
زیرا در اون چت کذائی هم وقتی برای دیدن گلناز رفته بودی
موهایت را کاری کرده بودی که خلبان جانم که از همه شما
به کس و کون بی اعتنا تر است !!!!!!
( ورنه کلمه کس پرستی
از دهانش بیرون نمیامد گیو می فایو مملی جان !!!!!)
بهت گفت ای ناقلا ..............یادته ؟ من یادمه !!!!!!!!!!
یعنی برای تو فرقی نمیکرد ...اون موقع با کیرت سراغ گلناز
رفتی الانه هم سراغ کس مغبون !!!!!!! مگه نه ؟
ولی از آنجائی که گویا گلناز به این آسونی ها کس نمیداد
ولی برایتان گیتار میزد !!!!!!!!!!!! او بهت رو نداد
ولی خوب سوفیا عطری ! که معروفه بین ما مگه نه ؟ به همه
میده بشرطی که یه ربطی با رفیق لایفی من داشته باشند !!!!
مخلوق جان ........این فقره ـ بی یاند ـ کمک است
به جان شریفت نانا یه چیزی میدونه که میگه من ماجراهای تراژدی
از این گونه افراد دیده ام می دانی وجدان ندارند ابدا
اینان دلشان برای کسی نمیسوزد زیرا فقط (( خود )) را می بینند و بس
همه را حاضرند زیر پا برای مقاصد خود له کنند یعنی پرنسیپ - وجدان
و بگیر و برو ندارند راحت و خلاص
من برای کمک به شماها میگویم ورنه برای من چه فرقی میکند که در
ایران یک دختر خل و چل را کی بکند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شکر خدا در ایران همه دارند هم را میکنند مگه نه ؟ به من چه
پوینت من اخطار (( خطر )) است به شما پسران و مردان خاک بر سر
عقل به چشم ایرانی است که چند سال است می شناسمتان
من دلم میخواهد تمامی شما به اضافه رفیق لایفی من با دخترانی
سرو کله بزنید که باعث رشد شما شوند نه به حضیض و چاله کشانیدن
شما
فقط خودت مروری این سالها و کینه شتری این مادرجنده چواوای حشری
را بین خودمان بکن
او مدتها تنها کارش ایجاد اختلاف بین من و کلی از شماها بود که اگر او نبود
من کاری با طرف نداشتم مثلنی هاله سرزمین آفتاب یا میرزا پیکوفسکی
یا ساتگین
به هر حال کردن سوفیا عطری به خودتان مربوط است !!!!!ولی جار زدنش در
وبلاگستان جدی و بسیار مهم فارسی بخش ما باعث تقاصی میشود که
فرد جار زننده بایدبه نانا پس دهد .......امیدوارم مخلوق فهمت کرده
باشم ...نانا زولا
ای الهی که داغ این کلنگ مرده شور برده به جیگر ...جیگر گهی
پاسخحذفبماند که مرا ماما بیکر نامید !!!!!!!!!! راست میگه عین ماما بیکر
هستم
این ماما بیکر یه زن واقعی امریکائی بوده که هفت هشت تا پسر
بی بو خاصیت داشت که از هر کدوم یک جانی ربل !!! فرد اعلای دبش
ساخت خودشم سردسته بود نمیدونید نمیدونید نمیدونید چه ارقه ای
بود به جان نانا !!!!!!فیلمش هست
به هر حال گفتم برید کنار برید کنار که ماما بیکر اومد یه پست بنویسه
به اسم کس پرستی و تقدیمش کنه به مملی جانم که کور بیناست !!!
عرضم به عرض شما برساند که مردان کس پرست عبارتند از مردانی
که برای علاقه شدید خود به لگن مستراح شخصی خود همه اش در
مستراح بسر میبرند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به این شکل که مثلنی آقای خ یعنی خر با خانم ج یعنی جنده دوست میشود
این آقای خر به شدت به این کس خانم ج علاقه مند میشود و در کنارش مجبور
به تحمل سخنانی ج ئی یعنی جنده وشانه !!!!!
و هی کس خانم ج را در یک کفه ترازو و سخنان عاقلانه غیر کسی !!!!را در یک
کفه گذارده و هی کفه کس سنگین تر میشود و این آقای خ ....به گوینده
سخنان عاقل هی مسخره بازی هم در میاورد !!
فکت ؟
بفرما :
مورد خودم و همدستی
این کس پرست اکنون پشیمان !!!!!!
و خانم ج را میتوان شدت اعتیاد به سوراخ مربوطه نامید و
سنگینی کفه ترازوی کس توش نهاده !!!!!!!!!!!!!
بنابراین هر شاپرکی که افسون کس میشود گوشش هم کمی کر میشود
و هنگامی که ماما بیکرش !!!! به او میگوید - گمشو برو با داداشات بازی کن
این اعتیاد به کس سبب میشود که اولش دهانش را به ماما بیکرش مانند
پسر عباسقلی خان بی هنر هی کج کرده و به لله اش لج کند !!!!!!!
پس مملی جانم تا اینجا نتیجه میگیرم که کس پرسی بسیار بد است زیرا
انسان را کله کیری میکند مگه نه ؟
ارسطو میگوید - کند هم جنس با هم جنس پرواز مگه نه ؟
یعنی کله ها با هم کس و کیر ها باهم !!!!!!!!! یعنی وقتی زنی به جای
مخ کس داشته باشد تو اگر هم سرجایش باشد اعضایت نهایتا ارتباطاتت
ارتباطات کس به کله ای است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هی تو با کله ات
سخن میگوئي زنیکه با کسش پاسخ میدهد مگه نه مملی جون ؟
به همین دلیل به نظر من همه مردان باید
کله را سر جا و کیر و خایه را سر جایش
استفاده کنند که از گیجی شخصی خود مانند بعضی ها خود داری کنند
الهم صلا الا الریدم به الارزش های النظام الکیری الاسلامی الایران که
الاسلام و الاهر الگهی را المخلوط الکرد و به الکون الشمایان التپانید
و السکوت الپاسخ الگرفت ............................نانا زولا ماما بیکر