تازگیها
کتابی خواندم درباره ی جنگ ایران و عراق.
نویسنده
ی کتاب یکی از فرماندهان ارتش ایران است
و رویدادهای دو سه سال شروع جنگ را روایت
می کند.
نکتهای
که به نظرم جالب بود تواناییهای بالقوه
و بالفعل ارتش ایران بود، آنهم درست در
موقعی که اسلامی ها و انقلابی ها ارتش
ایران را مضمحل کرده بودند و کشور به هیچ
وجه آماده ی درگیر شدن در جنگ نبود.
از
خلال سطرهای کتاب آدم متوجه میشود که
ارتش ایران پیش از انقلاب بسیار خوب آموزش
دیده بود.
با
پیشرفتهترین راهکارهای نظامی آشنا بود
و در جنگ با کمترین هزینه، بیشترین فایده
را به دست می آورد.
ارتش
ایران که بخش ضعیف شدهای از ارتش شاهنشاهی
بود، به دانش جنگی روز مسلح بود (چیزی
که در بسیج و سپاه به چشم نمی خورد)
برای
همین ظرف دو سال توانست وضعیت نبرد را به
نفع ایران تغییر دهد.
این
برداشت با اسناد بر جای مانده از بنی صدر
هم جور درمی آید، آنجا که بعد از عملیات
خیبر به خمینی نوشت:
رزمندگان
ما در ارتفاعات الله اکبر، الله اکبر
گفتند.
سایه
و بقایای ارتش شاهنشاهی ایران به دلیل
ورزیدگی و آموزشهای صحیح و سطح بالا
توانست در یکی دو سال اول جنگ چند عملیات
موفق انجام دهد (خیبر،
طریق القدس، بیت المقدس)
تا
جایی که صدام را به خواهش صلح وادارد و
کشورهای عربی را به پرداخت غرامت راضی
کند.
بقایای
ارتش شاهنشاهی، خلبانها و استراتژیست
های بین المللی داشت، حالا فکر کنید اگر
خمینی از ترس کودتا ارتش ایران را سلّاخی
نمیکرد نتیجه ی جنگ چند روزه و با چه
کیفیتی معین می شد.
البته
دو سال جنگ برای خمینی خیلی کم بود.
او
به فرصت بیشتری نیاز داشت.
فرصت
بیشتر برای سرکوب خونین مخالفان داخلی.
سرانگشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر