۱۳۹۳ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

چ مثل چاپلوس

فیلم چ قرار بوده درباره ی زندگی و شخصیت چمران باشد اما نیست. به نظرم این ساخته ی حاتمی کیا تصویر درهم و برهمی از مصطفی چمران به دست می دهد. قصه، تنها مقطع کوتاهی از زندگی چمران را نشان می‌دهد و حتا در نمایش این بخش کوتاه نیز ناموفق است. فیلم، می‌گوید و نمی گوید. از طرفی چمران از زبان دیگران آدمی باکفایت، چریکی کهنه کار، دانشمندی نابغه، صلح دوستی صادق و … معرفی می‌شود و از طرف دیگر و روی پرده آدمی است بی ابتکار و سر در گم و بی دانش. چمران در ماموریتش که همانا راضی کردن کردها به آشتی با دولت مرکزی است، شکست می‌خورد. در منطق و استدلالش نسبت به حریف برتری قابل ملاحظه ای بروز نمی دهد. بود و نبود او در کردستان تأثیرش یکی است. چریک پیر، هیچ نقشه و راهکاری برای بیرون رفت از بحران ندارد. جز للگی زن‌ها و بچه‌ها و پیرمردها کار دیگری بلد نیست و تازه در آن کار هم ناشی است. مواضع جنگی را یک به یک از دست می‌دهد و کلی کشته و مجروح از نفرات خودی به جا می گذارد. چمران در فیلم چ منشاء اثر نیست. حتا نمی‌تواند چاره‌ای بیندیشد تا بیمارستان را از تعدی محفوظ نگه دارد. چمران با آن یال و کوپال از پاسدارها که سردسته شان اصغر وصالی است خام تر است. لااقل اصغر وصالی مرد جنگ است و در مقابل دشمنانش می‌ایستد و آنان را به رگبار می بندد. اما چمران چه؟ نه عرضه ی جنگ دارد و نه تدبیر صلح می داند. آدمی است آویزان و اضافی در فیلمی که قرار است به زندگی او بپردازد! در فیلم چیزی از کودکی، نوجوانی و جوانی چمران نمی بینیم. همچنین از افکار و اندیشه هایش، جز آنکه مداح گاه و بیگاه خمینی است و به حال او که چنین پاسدارهای جان بر کفی دارد غبطه می خورد! چمران در پاوه شکست را پذیرا می شود. اما در واپسین لحظات چیزی که ورق را بر‌می‌گرداند و نتیجه ی جنگ را به سود دولت مرکزی رقم می‌زند، نه کفایت چمران که صلابت خمینی است! خمینی به مردم و نیروهای نظامی فرمان بسیج و حمله می‌دهد تا از نگاه حاتمی کیا نقش بی بدیل رهبری مشخص و معلوم شود. ولایت فقیه از نظر فیلمساز، گشاینده ی کورترین گره‌ها است! اینگونه است که فیلم چ اگر هیچ هویتی نداشته باشد لااقل مدیحه ای چاپلوسانه در تأیید رهبری مذهبی انقلاب و ولایت فقیه است.





سرانگشت 

۲ نظر:

  1. بعضی از این انقلابی‌های دوآتشه شانس آوردند که همان اوایل شربت شهادت را نوشیدند وگرنه امروزه تبدیل شده بودند به جاکش‌هایی از نوع برادران قاچاقچی احمدی نژاد. آن دسته که در مسیر انقلاب به درک واصل شدند باید دست کشندگان خود را ببوسند که چنین خدمت بزرگی به آنها کردن. چمران گیرم که زنده مانده بود جاکشی می‌شد مثل برادر خلف اش!

    پاسخحذف