۱۳۹۳ آبان ۱۵, پنجشنبه

یا رهبر، یا آبدارچی!

(1)
در ایران بدترین کار، رئیس جمهور شدن است. آخر و عاقبت ندارد، حتا به اندازه ی یک آبدارچی. رئیس جمهور هرچه هم بیکاره و بی‌عرضه و بی مسوولیت باشد باز خیر سرش رئیس قوه ی مجریه است. یعنی با کسی که تمام «اجرا» ها به فرمان‌ اوست (رهبر) شریک است؛ گیرم درصد شراکت شان یک به نود و نه باشد.
نگاهی به سرنوشت شش رئیس جمهور ِ تاریخ گذشته ی ِ جمهوری اسلامی (بنی صدر، رجایی، خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد) نشان می‌دهد به جز یکی که بر خر ِ مراد پرید و به رهبری رسید، بقیه بعد از تمام شدن دوره ی مسوولیت شان مغضوب و منزوی و در مواردی هیچکاره شدند. پس در جمهوری اسلامی، رئیس جمهور که طبق قانون نفر دوم کشور است پس از سپری شدن دوره اش یا باید جای نفر اول بنشیند یا خودش را برای نزول انواع و اقسام بلاهای ارضی و سماوی آماده کند.
(2)
امروز روحانی رئیس جمهور ایران است. حداکثر هفت سال وقت دارد که هر آتشی می‌خواهد بسوزاند. هرچه دل تنگش می خواهد، بگوید؛ تا آن موقع ولی فقیه کاری به کارش ندارد (چه خامنه ای چه هر کس دیگر، البته به غیر از خمینی ِ بت شکن ِ ساختارشکن!). بعد از آن ولی فقیه چپقش را چاق می کند! مگر اینکه فکری به حال خودش بکند... رئیس جمهوری که رهبر نشود از آبدارچی هم بدبخت‌تر است!
(3)
بیش از شصت سال از درگذشت ژوزف استالین می‌گذرد اما اسرار مرگ او هنوز در پرده ی ابهام است. برخی معتقدند رهبر بعدی شوروی همراه با تعدادی از سران کا گ ب که می‌دانستند بعد از بلند شدن استالین از بستر بیماری نوبت تصفیه ی آن‌ها است، فکری به حال خرابشان کردند.


سرانگشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر