دو ـ سه سالی ست که گویندگان ِ خبر در ایران مکلف شده اند پس از گفتن ِ بسم الله الرحمن الرحیم ، اخبار را این گونه آغاز کنند : " با سلام و صلوات بر محمد و آل ِ محمد ... " . این شیوه ی ِ معرکه گیری، من را به یاد ِ اتفاق ِ بانمکی می اندازد که می گویند در سال های ِ نخستین ِ انقلاب رخ داده .
اگر یادتان باشد در آن سال ها، لقلقه ی ِ بسم الله پرانی همراه با شور ِ مذهبی و انقلابی تا فیها خالدون ِ مردم نفوذ کرده بود . به علاوه جهاد سازندگی هم داشت روستا های ِ به قول ِ خودش "ویرانه " را به هاید پارک تبدیل می کرد . در آن اوضاع و احوال، صادراتچیان ِ اسپرم ِ انقلاب ، ده نشینی را پشت ِ رادیو یا تلویزیون آورده بودند تا با او مصاحبه کنند . برادران ِ انقلابی، از مرد ِ روستایی که کشاورز ِ نمونه شناخته شده بود ، پرسیده بودند: چه چیز باعث شده تا امسال محصول ِ شما این همه با برکت شود ؟
کشاورز هم در کمال معصومیت غنچه ی ِ لبانش را به میکروفون چسبانده بود و گفته بود : " بسم الله الرحمن الرحیم ... پشکل ! "
گرچه شنیدن ِ جفنگ هایی چون صلوات و بسم الله، بی مقدار تر از آن است که من را متاسف کند، اما صداقت ِ آن مرد ِ روستایی بعد از نزدیک به سی سال، نوستالژیایی توام با دریغ در آدمی ایجاد می کند . حال بگذریم که احتمالاً آن کشاورز ِ نمونه تا کنون یکی از مشاوران ِ اعظم شده و برای ِ انجام ِ آزمایش ِ مدفوع نیز به لندن می رود و ناگزیر صداقتش را هم به لابراتوار های ِ ام القراء سپرده . ولی صحبت ِ ما بر سر ِ چیز ِ دیگری است . در آن زمان، صدا و سیمای ِ جمهوری اسلامی ، در لحظاتی ناهماهنگ پس از پرتاب ِ " بسم الله " ، دست ِ کم " پشکل" به مخاطبان تحویل می داد . پشکل که فرآورده ای است بارآورنده ی ِ خاک ، حاصل ِ فعالیت ِ طبیعی و بی دوز و کلک ِ یک دستگاه ِ بسامان ِ حیوانی . اما امروز پس از بسم الله ِ کذایی، مشتی دروغ و پوچ و یاوه به خوردمان داده می شود که در یک فرآیند ِ ریقماسی و بیمار به عمل آمده است . هجومی هستی مکنده که نه تنها خاک ِ وجود ِ انسان و سرزمین را بارور نمی کند که آن را تهی و تنُک می سازد . اول شنیدن ِ اسم ِ خاندانی که هزار و چهارصد سال جز واماندگی و تباهی چیزی برای ِ ایرانیان نداشته اند و سپس اخباری یکسره بی ربط به روزگار ِ بدفرجام ِ ایرانیان . نه تنها بی ربط که شرح ِ حماقت های ِ خانه برانداز ، خیانت های ِ آشکار و تقیه های ِ شیعی ـ انیران . چندان که گویی سودا زده ی ِ مشنگی گزارش ِ کارهای ِ روزانه اش را به دیگران عرضه می کند یا همزمان شیاد ِ آبرو باخته ای مغلطه نامه ی ِ خود را به هم می بافد . سم پاشی هایی که سالهاست و به شتاب همه چیز را به سوی ِ فاجعه می برد ... سمفونی ِ سم ! ... آری ، در عصر ِ ترقی همگی واترقیده ایم . پس دور نیست که هریک از ما ملولان ، فانوس در دست، گرد ِ شهر بگردیم و پشکل آرزو کنیم .
سرانگشت
اگر یادتان باشد در آن سال ها، لقلقه ی ِ بسم الله پرانی همراه با شور ِ مذهبی و انقلابی تا فیها خالدون ِ مردم نفوذ کرده بود . به علاوه جهاد سازندگی هم داشت روستا های ِ به قول ِ خودش "ویرانه " را به هاید پارک تبدیل می کرد . در آن اوضاع و احوال، صادراتچیان ِ اسپرم ِ انقلاب ، ده نشینی را پشت ِ رادیو یا تلویزیون آورده بودند تا با او مصاحبه کنند . برادران ِ انقلابی، از مرد ِ روستایی که کشاورز ِ نمونه شناخته شده بود ، پرسیده بودند: چه چیز باعث شده تا امسال محصول ِ شما این همه با برکت شود ؟
کشاورز هم در کمال معصومیت غنچه ی ِ لبانش را به میکروفون چسبانده بود و گفته بود : " بسم الله الرحمن الرحیم ... پشکل ! "
گرچه شنیدن ِ جفنگ هایی چون صلوات و بسم الله، بی مقدار تر از آن است که من را متاسف کند، اما صداقت ِ آن مرد ِ روستایی بعد از نزدیک به سی سال، نوستالژیایی توام با دریغ در آدمی ایجاد می کند . حال بگذریم که احتمالاً آن کشاورز ِ نمونه تا کنون یکی از مشاوران ِ اعظم شده و برای ِ انجام ِ آزمایش ِ مدفوع نیز به لندن می رود و ناگزیر صداقتش را هم به لابراتوار های ِ ام القراء سپرده . ولی صحبت ِ ما بر سر ِ چیز ِ دیگری است . در آن زمان، صدا و سیمای ِ جمهوری اسلامی ، در لحظاتی ناهماهنگ پس از پرتاب ِ " بسم الله " ، دست ِ کم " پشکل" به مخاطبان تحویل می داد . پشکل که فرآورده ای است بارآورنده ی ِ خاک ، حاصل ِ فعالیت ِ طبیعی و بی دوز و کلک ِ یک دستگاه ِ بسامان ِ حیوانی . اما امروز پس از بسم الله ِ کذایی، مشتی دروغ و پوچ و یاوه به خوردمان داده می شود که در یک فرآیند ِ ریقماسی و بیمار به عمل آمده است . هجومی هستی مکنده که نه تنها خاک ِ وجود ِ انسان و سرزمین را بارور نمی کند که آن را تهی و تنُک می سازد . اول شنیدن ِ اسم ِ خاندانی که هزار و چهارصد سال جز واماندگی و تباهی چیزی برای ِ ایرانیان نداشته اند و سپس اخباری یکسره بی ربط به روزگار ِ بدفرجام ِ ایرانیان . نه تنها بی ربط که شرح ِ حماقت های ِ خانه برانداز ، خیانت های ِ آشکار و تقیه های ِ شیعی ـ انیران . چندان که گویی سودا زده ی ِ مشنگی گزارش ِ کارهای ِ روزانه اش را به دیگران عرضه می کند یا همزمان شیاد ِ آبرو باخته ای مغلطه نامه ی ِ خود را به هم می بافد . سم پاشی هایی که سالهاست و به شتاب همه چیز را به سوی ِ فاجعه می برد ... سمفونی ِ سم ! ... آری ، در عصر ِ ترقی همگی واترقیده ایم . پس دور نیست که هریک از ما ملولان ، فانوس در دست، گرد ِ شهر بگردیم و پشکل آرزو کنیم .
سرانگشت
خيلي بامزه بود:)
پاسخحذفيه جك هم براش درآورده بودن...
شايد هم راست باشه. ببخشيد اگر .
...
وقتي شهرنو رو خراب مي كردن با يكي از زن ها مصاحبه مي كردن. ازش پرسيدن: ببخشيد شغل شما چيه؟
زن گفت: بسم الله الرحمان رحيم... جينده