۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

عجب مکارمی!



این متن ِ نامه ی ِ سرگشاده ای است که آیت الله ِ کثیف و شیاد، مکارم ِ شیرازی یا بهتر بگویم مفاسد ِ ریقماسی برای ِ دکتر شاپور ِ بختیار نوشته و در تاریخ ِ سوم بهمن ِ 57 در روزنامه ی ِ اطلاعات به چاپ رسانده. درباره ی ِ محتوای ِ نامه تصدیع نمی دهم؛ خودتان می توانید آن را بخوانید و نویسنده اش را تف باران کنید. فقط توجه کنید شکر فروش ِ رذل و مادرقحبه ای که باید خود و اسلامش را در چاه ِ توالت انداخت و بعد دریچه ی ِ چاه را با سیمان و ساروج اندود تا مبادا تشعشعاتش دنیا را به گند و فلاکت بکشد، چگونه امروز که سانسور کمر ِ مطبوعات را هر روز بیشتر خرد می کند، حکومت در همه چیز ِ دانشگاه ها دخالت می کند، دولت سی سال است بازرگانی را قبضه کرده، جمهوری ِ اسلامی دست به کشتار ِ مردم ِ بی دفاع می زند، زندان ها از آزادیخواهان پر می شود، "اقلیت ِ ثروتمند" به ریش ِ "اکثریت ِ فقیر شده" می خندد، معلوم نیست بر سر ِ درآمد ِ عظیم ِ نفت چه می آید و ... به گوشه ی ِ طویله ی ِ تاریخ خزیده و قاروره ی ِ قرآنش را قرقره می کند و جیک هم نمی زند. اگر خدای ِ عادلی وجود داشت حتما این موجود ِ پلید را دچار ِ آلزایمر می کرد به طوری که سنده اش را به جای ِ سوسیس ِ آلمانی گاز بزند تا دیگر یادش نرود که سی و سه سال پیش به دروغ از چه آرمان هایی حمایت می کرد و برای ِ چه ارزش هایی پستان به تنور می چسباند. جامه ی زرق و ریا که همان لباس ِ آخوندی است هر حقیقتی را قلب و هر قباحتی را موجه می کند، بی شرفی که قابلی ندارد!


سر انگشت

۱ نظر:

  1. همه چیز خیلی زود روشن شد اما دیگر دیر شده بود... یکبار مجتهدِ شبستری (روشنفکرِ دینی‌ای که لباسِ آخوندی را چند سال پیش از تن درآورد) درباره‌ی انقلابِ اسلامی گفته بود: کاندر آن صندوق به جز لعنت نبود

    پاسخحذف