ساختن ِ فیلم ِ انیمیشن
در ایران به خودی ِ خود موفقیت به حساب می
آید.
تهران 1500
(ساخته ی ِ بهرام ِ عظیمی)
از جمله فیلمهای ِ اکران ِ نوروزی است که از نظر ِ جلوههای ِ بصری و ترفندهای ِ کامپیوتری از بقیه ی ِ انیمیشن های ِ ایرانی یک سر و گردن بالاتر
است.
تخیل ِ سازندگانش
به پرواز درآمده و سعی کردهاند ابزارها
و ماشینهای ِ صد و هشت سال بعد را تصور
کنند و به تصویر بکشند.
از صدای ِ
هنرپیشگان ِ مشهوری چون هدیه تهرانی،
بهرام ِ رادان و مهران ِمدیری برای ِ گفتن ِ نقشها استفاده شده است.
میزانسن ها خوب
است و تصوری از شهر ِ فردا به دست می دهد
و الخ.
اینها همه
خوب است!
اما آنچه تهران
1500
را از دیدگاه ِ من به شکستی تلخ تبدیل می کند فیلمنامه
ی ِ بیمایه و نداشتن ِ فرهنگ ِ مناسب
برای ِ معرفی ِ آینده است.
داستان ِ فیلم
در یک قرن بعد میگذرد اما فرهنگ ِ رفتاری
و گفتاریِ آدمها متعلق به جاهلهای ِ
پنجاه
سال قبل یا حداکثر نوکیسگان ِ امروز است
(البته
کسانی که معتقدند در نگرش ِ انسان هیچ
پیشرفتی اتفاق نمیافتد، احتمالاً با
این وجه ِ فیلم هیچ مشکلی ندارند، هرچند
نمیتوانند منکر ِ تفاوت ِ چونی ِ حال با
آینده شوند).
فیلمنامه
نویس و کارگردان گویا نمی دانستند که برای ِ خلق ِ آینده، بیش از آنکه نیازمند ِ
ترسیم ِ ابزار ِ عجیب و غریب باشیم محتاج ِ آفرینش ِ فلسفه، فرهنگ و دیدگاهی متفاوت
و نوظهور و بدیع هستیم.
آنان
به جای ِ اینکه مناسبات ِ آینده را بسازند
به ریسمان ِ گذشته چنگ زده اند!
بایسته
بود سازندگان ِ فیلم داستانهای ِ ایزاک
آسیموف، ری برادبری، هربرت جرج ولز و
فیلیپ .کی.
دیک
را مطالعه کنند تا متوجه ِ تفاوت ِ کیفی ِ اکنون و آینده شوند.
تهران
1500
نه
قصه ی ِ سنجیده و تو در تویی دارد و نه حتا
در بزرگداشت هنرمندان ِ گذشته (یعنی
امروز)
موفق
عمل می کند.
بهرام ِ عظیمی بر اثر ِ غفلت یا تغافل این نظریه
ی ِ فرانکفورتی را که اختراعات و ابزارها
بر نحوه ی ِ نگرش ِ ما تاثیر می گذارد،
بی اعتنا رها می کند و در نهایت چالش ِ
عظیمی برای ِ بیننده به وجود نمیآورد
سرانگشت
درد لاعلاج ایرانی جماعت مثل خر در گِلِ گذشته ماندن است! آنقدر اسیر گذشته هاست که حتی وقتی راجع به آینده هم می خواهد فکر کند باید لباسی از گذشته برتن اش کند!
پاسخحذف