۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

درد ِ دل، وبلاگ نویسی و سبک ِ هندی


وقتی به زندگینامه ی ِ شاعران ِ مکتب ِ هندی نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که اغلب ِ آن‌ها به شکل ِ حرفه‌ای، «شاعر» نبودند و به پیشه هایی چون بقالی، قصابی، بزازی و غیره اشتغال داشتند. به عبارت ِ دیگر نه تنها از راه ِ شاعری نان نمی خورده اند بلکه به قول ِ امروزی‌ها شغل ِ آنها «مرتبط» با شعر و شاعری هم نبوده است. علت ِ اصلی ِ این مساله آن است که پادشاهان ِ صفوی،  سنت  ِ درباری ِ شاعرنوازی را تعطیل کردند و شغلی به نام ِ «شاعری» را از بین بردند. از دید ِ آن‌ها سراینده یا باید در مدح ِ علی و آل ِ او شعر می‌گفت و صله اش را در قیامت از اهل ِ بیت و دار و دسته می‌گرفت یا باید لال می‌شد و از خیر ِ شعر گفتن می گذشت! بدین ترتیب بزم های ِ شاعرانه بی رونق شد و مسابقه‌های ِ شعری جایش را به روضه خوانی و مداحی داد؛ صورت ِ پُر از ریش و پشم ِ ائمه، به جای ِ چهره ی گلگون ِ نگار نشست و در پی ِ آن معلوم است که چه گنجینه ای از ذوق و سلیقه و شور و هیجان و انگیزه برای ِ شاعران ِ بیچاره برجای ماند!
در شعر و ادبیات، رسیدن به مقام ِ عالی نیازمند ِ تحصیل ِ مقدمات، زندگی ِ شاعرانه و درگیر بودن با اندیشه‌های ِ بلند است. روشن است آدم‌های ِ باذوق اما میان مایه‌ای که از نعمت ِ تشویق ِ بزرگان و همجوشی با اهل ِ اندیشه و ادب محرومند، کمتـر می‌تواننـد  آثار ِ گرانبها به وجود آورند.

به نظر ِ من وبلاگ نویسان ِ مستقل و منتقد در روزگار ِ ما به ویژه آنان که مجبورند با نام ِ مستعار بنویسند، وضعیتی غم انگیز تر از شاعران ِ سبک ِ هندی دارند. آنها نه تنها نویسنده ی ِ حرفه‌ای نیستند و برای ِ درآوردن ِ نان ِ شب باید از صبح تا شب در پیشه های گوناگون کار کنند، بلکه ناگزیرند زندگی ِ در سایه را پیش بگیرند و نامشان را آفتابی نکنند تا به سرنوشت ِ ستار ِ بهشتی، امید ِ میرصیافی، سیامک ِ مهر و بسیاری دیگر دچار نشوند. از طرفی گرفتاری‌های ِ زندگی نمی‌گذارد عمده ی ِ وقتشان را  صرف ِ خواندن و نوشتن کنند و از طرف ِ دیگر کار ِ طاقت فرسای ِ نوشتن از آن‌ها وقت ِ بسیار می‌گیرد. نوشته هایشان در معرض ِ سرقت قرار دارد و شاید بمیرند و هرگز کسی نداند که پدیدآورنده ی ِ این آثار کدام جان ِ دردمند و پریشان حال بوده است. آنان بابت ِ این عمرگذاری نه تنها به حقوق ِ معنوی ِ خود نمی رسند و تشویق نمی شوند، بلکه همواره در هراسند که مبادا هویتشان برای حکومت فاش شود و هستی‌شان به باد رود.
پس براستی چنین وبلاگ نویسانی برای ِ چه در مسیر ِ این تند آب ِ مخوف زندگی می کنند؟ آیا به جز این است که می‌خواهند شاهد ِ شریف ِ روزگار ِ خود باشند؟


سر انگشت  

۵ نظر:

  1. بسیار زیبا نوشتی سرانگشتِ عزیز! بسیار زیبا

    پاسخحذف
  2. حقیقت محض ولی به سرقت رفتن نوشته ها، اگر به نشر گسترده تر آن کمک کند چه ایرادی دارد؟ مگر نشر در وبلاگ برای خوانده شدن و دیده شدن نیست؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آن کار که به نشر و گسترده تر دیده شدن ِ نوشته ها کمک می کند، لینک دادن و ذکر ِ نام ِ پدیدآورنده است، نه سرقت ِ آنها و حاصل ِ زحمت ِ دیگران را به نام ِ خود و در وبلاگ و وبسایت ِ خود چاپ زدن! پست هایی که امضای ِ نویسنده بر خود دارند (حتا مستعار) بی گمان بخشی از وجود ِ معنوی و هویت ِ نگارنده اش هستند. این هویت ممکن است امروز مجبور به مستوری باشد اما در آینده، شاید صد سال پس از درگذشت ِ نویسنده، توسط ِ کسانی که هنوز به جهان نیامده اند مورد ِ پژوهش قرار خواهد گرفت و برملا خواهد شد.

      حذف