۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه

سینما سینما ـ سینماگر جامعه

چهار نفر را می‌شناسم که با سینِما آغاز کردند اما در سینِما نماندند. ستاره نبودند و ستاره شدند. چهار نفر که در چهارراه حوادث از دل حادثه ها گذشتند. هیچ کدام سینماگر بزرگی نبودند. حافظه ی سینِما به سختی آنان را به یاد می‌آورد اما حافظه ی جامعه به این زودی‌ فراموششان نمی کند.
اولی فرود فولادوند (فتح الله منوچهری) است که در سینِمای پیش از انقلاب چند فیلم معمولی ساخت از جمله شهر شراب و خانوم خانوما و یکی هم انگار در مصر جلوی دوربین برد به نام شیرهای سینا. دوبلور بود و گاه بازیگر.
فولادوند با روشنگری های جانانه اش علیه اسلام و بعدها سرنوشت نامعلوم و احتمالاً تراژیکش در حافظه ی مبارزان رهایی از اسارت فکری ماندگار خواهد بود.
دومی رضا فاضلی است که او هم در سینمای پیش از انقلاب جوان اول فیلم‌های متوسط بود. بعداً به صف مبارزان علیه جمهوری اسلامی و خرافات سازنده و پیش برنده اش پیوست. پسرش بیژن را به جای او ترور کردند اما فاضلی همچنان نستوه بود. کلامش آتشین و راستکرداری اش مثال زدنی بود. از هنرپیشه ای که فیلم‌های تخدیری بازی می‌کرد تبدیل شد به روشنگری که کتاب و فانوس در دست داشت.
سومی اما به روزگار ما نزدیک‌تر است. نوشته‌ها و فعالیت‌هایش را به آسانی به یاد می آوریم. محمد نوری زاد را می گویم. نوشته هایش در کیهان به علاوه ی سریال تلویزیونی پروانه ها می‌نویسند، او را در هیات یک حزب اللهی دو آتشه نشان می دهد. در دوران خاتمی خودم چند مقاله از او علیه اصلاحات خواندم. اما جنبش مردم در سال 88 و به ویژه قضیه ی کهریزک محمد نوری زاد را دگرگون کرد و به صف ناقدان حکومت ولایی وارد کرد. (به جد معتقدم اعتراف به ماجرای کهریزک وحشتناک ترین، خانمان براندازترین، رسواگرترین و آسیب زننده ترین اعترافی بود که جمهوری اسلامی از اول حیاتش تا به امروز کرده، حتا آسیب زننده تر و آبرو ریزتر از اعتراف به قتل های زنجیره ای و کشتار تابستان 67 (هرچند جمهوری اسلامی تا به حال رسما کشتار 67 را تأیید نکرده و فقط اینسو و آنسو برخی از مقاماتش به آن اذعان کرده اند). می‌دانید چرا معتقدم کهریزک از همه ی جنایات جمهوری اسلامی بیشتر به آن لطمه زده؟ چون برای اکثر مقامات جمهوری اسلامی، اعم از چپ و راست و میانه، انسان از آنجا که انسان است و به این دلیل که انسان است، حرمت و حق و حقوق ندارد؛ آنان فقط برای مسلمانان شیعه ارزش و احترام قائلند ـ مثلاً فکر می‌کنید حتا علی مطهری که برخی اینهمه او را منتقد و شجاع و پیشرو می انگارند برای مرتدان حقی قایل است؟! در قضیه ی قتل های زنجیره ای و کشتار 67 قربانیان از نظر مقامات جمهوری اسلامی عده‌ای ای ملحد، منافق، لاییک و ناصبی بودند پس اصلاً حق حیات نداشتند و نباید از اعدامشان ناراحت بود. مقامات جمهوری اسلامی و بسیاری از طرفداران شان از این وقایع مطلع بودند اما به دلیلی که گفتم خم به آبرو نمی آوردند و در اتحادشان خللی وارد نمی شد. اما قضیه ی کهریزک ذاتاً متفاوت بود. در اینجا بچه شیعه‌ها دستگیر و شکنجه و کشته شدند. به بچه شیعه‌ها تجاوز شد نه به مجاهدین و کمونیست ها. بنابراین به ناگاه تصویر مقدس جمهوری اسلامی نزد بسیاری از طرفداران و کارگزارانش فرو ریخت. سیدعلی خامنه ای نماد ظلم و سنگدلی و جنایت شد. اتحاد نامیمون اسلامی ها پس از سال‌ها از هم پاشید. اقرار به ماجرای کهریزک در نهاد بسیاری کسان زلزله ای آنچنان مهیب ایجاد کرد که گمان نمی‌کنم ترک هایش ترمیم پذیر باشد). 
چهارمی و آخری محمدرضا عالی پیام است که پس از انقلاب در چند فیلم معمولی شرکت کرد و چند فیلم دیگر نوشت و تهیه کرد (از جمله پرواز از اردوگاه) که البته چنگی به دل نمی زدند. اما درسال های اخیر با شعرهای طنز خود غوغایی به کرده و نقش بسیار موثری در نبرد با استبداد مذهبی و ثبت واقعیت‌های جامعه ی ایران داشته است.
واقعاً نمی‌دانم آشنایی با سینِما در بیداری این چهار تن تا چه حد نقش بازی کرده اما می‌دانم آدم‌های باوجدان در هر کسوتی که باشند برای خودکامگان جانی خطرناکند.

سرانگشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر