در اواخر دوران ِ پهلوی و در زمان نخست وزیری ِ بختیار مطبوعات ِ ایران که چندی پیش قانون آزادی ِ مطبوعات را به امضای رییس دولت رسانده بودند ناگهان به طرز ِ دهشتناکی سکوت و اعتصاب کردند. اگر در اعتصاب ِ چند ماه ِ قبل، روزنامه نگاران برای ِ به دست آوردن ِ آزادی ِ بیان، عدم دخالت ِ دولت در کار ِ رسانه ها و تامین تضمین ِ جانی ِ روزنامه نویسان اعتصاب کرده بودند و دولت ِ شریف امامی را مجبور به پذیرش ِ خواسته هایشان ساخته بودند این بار یعنی در دوران ِ بختیار ، اعتصاب ِ روزنامه نگاران هیچ دلیل ِ قانع کننده ای نداشت . بختیار که بر خلاف ِ یاوه سرایی ِ دشمنانش نه نوکر بود و نه بی اختیار ، ساواک را منحل ، زندانیان ِ سیاسی را آزاد و سانسور را ملغی کرده بود . به قول ِ خودش پس از دکتر مصدق هیچ نخست وزیری به اندازه ی ِ او اختیار نداشت . برنامه های ِ بختیار آن قدر پیشرو و اقدامات ِ اوچندان صادقانه بود که هر عقل ِ درست و روان ِ سالم را از دامن زدن به آشوب باز می داشت . پس روزنامه نگاران ِ ایران به چه علت مردم و جامعه ی ِ تب زده را از همیاری و راهنمایی ِ خود محروم کرده بودند ؟ مگر هر آنچه می خواستند با اجرای ِ طرح های ِ بختیار محقق نمی شد ؟ تا کنون کسی پاسخی روشن به این سوال نداده است .
نتیجه ی ِ سکوت و پشت کردن مطبوعات ِ آزاد از سانسور به دولت ِ بختیار ، بازتاب ندادن ِ واقعیت ِ بزرگی بود که جریان داشت ... باری مطبوعات چیزی را منعکس نمی کردند و ذهن های ِ مرموزی که فروپاشی ِ همه چیز را می خواستند پنهان از انظار و آسوده از چالش، رهبری ِ انقلاب و ریاست ِ حکومت ِ مذهبی ِ آینده را به سه تن پیشنهاد دادند . روح الله خمینی ، علی شریعتی و امام موسی صدر . گویا نتیجه ی مذاکرات با شریعتی و صدر ، مقبول نیفتاد بنابراین چندی بعد شریعتی در خارج از ایران به طرز ِ مرموزی درگذشت و امام موسی صدر برای ِ همیشه ربوده و ناپدید شد . اما روح الله خمینی که در مذاکره تجربه ی ِ بیشتری داشت به رهبری ِ انقلاب ِ اسلامی تعیین شد و خلاصه آن که : رفت آنچه رفت .
سرانگشت
نتیجه ی ِ سکوت و پشت کردن مطبوعات ِ آزاد از سانسور به دولت ِ بختیار ، بازتاب ندادن ِ واقعیت ِ بزرگی بود که جریان داشت ... باری مطبوعات چیزی را منعکس نمی کردند و ذهن های ِ مرموزی که فروپاشی ِ همه چیز را می خواستند پنهان از انظار و آسوده از چالش، رهبری ِ انقلاب و ریاست ِ حکومت ِ مذهبی ِ آینده را به سه تن پیشنهاد دادند . روح الله خمینی ، علی شریعتی و امام موسی صدر . گویا نتیجه ی مذاکرات با شریعتی و صدر ، مقبول نیفتاد بنابراین چندی بعد شریعتی در خارج از ایران به طرز ِ مرموزی درگذشت و امام موسی صدر برای ِ همیشه ربوده و ناپدید شد . اما روح الله خمینی که در مذاکره تجربه ی ِ بیشتری داشت به رهبری ِ انقلاب ِ اسلامی تعیین شد و خلاصه آن که : رفت آنچه رفت .
سرانگشت
معما چو حل گشت آسان شود قربانت گردم.
پاسخحذفآقای عزیز در آن روزها همه فکر میکردند که اگر کار رژیم را تمام نکنند شاه دوباره باز خواهد گشت و مجددا سرکوبها شروع خواهد شد.
این اتفاقات امروز هست که عجیب مینماید در آن روزها همه بر این عقیده بودند که حکومت را با هر قیمتی باید ساقط کرد درضمن هیچکس گمان نمیکرد این رژیم جایگزین حکومت شاه شود.
حداقل هیچ کس فکر نمیکرد که چهارتا آخوند بی وساد بتوانند ممکتی چهل میلیونی را اداره کنند و یقینا اگر هم قدرت را بدست بگیرند کمتر از چند ماه سقوط خواهند کرد. مشکل از آنجا آغاز شد که اول توده ای ها و روشنفکر نماها امور را برای آخوندها اداره کردند و مساله دم شروع جنگ بود که باعث تثبیت رژیم شد.
یقین بدانید که اکثر ملت ایران اگر میدانستند که چه اتفاقی خواهد افتاد حتی حاضر نمیشدند رژیم شاه را ساقط کنند.