۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

جفنگ

در اين روزهای ِ ملتهب كه نفس های ِ حكومت ِ كثيف ِ اسلامی به شماره افتاده ، دولتی ها يكريز اخبار ِ مفتضح ، دروغ ، جفنگ و خنده آور منتشر می كنند ؛ به طوری كه هجويه نويس ها پيش ِ پايشان لنگ می اندازند . يكی از مسخره ترين خبرها حاكی از آن است كه 26خرداد ، برادر ِ زهرا رهنورد به نام ِ شاپور ِ كاظمی كه تابعيت ِ دوگانه ی ِ ايرانی ـ آمريكايی دارد به همراه معشوقه اش كه او هم عضو ِ مجاهدين و هشت سال زندانی ِ جمهوری ِ اسلامی‌بوده در حال ِ آتش زدن ِ هفت دستگاه موتورسيكلت دستگير شده اند !! همچنين از بازرسی ِ خانه ی ِ تيمی ِ آنها هم مشروبات ِ الكلی پيدا شده . وقتی خبر اينهمه مسخره است ، تفسيرش هم لابد چنين مضحكه ای است :


روز ِ بعد از به اصطلاح انتخابات / دينگ دينگ
زنگ ِ آپارتمان ِ شاپور ، برادر ِ زهرا رهنورد به صدا در می آيد . شاپورخان در را باز می كند . معشوقه اش پشت ِ در است .

معشوقه : اِوا ... شاپور جون هنوز لالا داری عشق ِ من ؟
شاپور : (خميازه می كشد) هنوز روز و شبم لس آنجلسيه ... راستی ! انتخابات چی شد ؟ داماد ِ ما كه برنده نشد ؟!
معشوقه : (تو می آيد ) نه بابا ... احمدی نژاد با 24 مليون رای شكستش داد !!
شاپور از خوشحالی جيغ می كشد و دور ِ اتاق می دود . ورجه ـ وورجه می كند و تكه هايی از يک آهنگ ِ هيپ هاپ را به زبان ِ انگليسی می خواند. معشوقه به آرامی لبخند می زند و لُپ ِ شاپورخان را ماچ می كند .
معشوقه : آخرش نگفتی چرا اينقدر با موسوی لجی ؟!
شاپور : لجم ديگه !
معشوقه (با ناز ) بگو چرا ؟
شاپور : آخه آبجيم خيلی دوسش داره ، بهش حسوديم ميشه .
معشوقه : (ناراحت) وا ! خب منم تو رو خيلی دوس دارم عزيزم .
شاپور : آخه می دونی ! يه جوريه ! ... ولش كن
معشوقه : شهر شلوغه ... مردم ريختن تو خيابون !
شاپور : از خوشحاليه ! اونام مث ِ من می دونن احمدی نژاد قابل ِ حسادت نيس (دستانش را بلند می كند ) اُه مای گاد ، چاكرتم !
شاپور می رود سر ِ يخچال .
شاپور : بايد به خاطر ِ اين پيروزی وسط ِ ميدون ِ شهر شامپاين بخوريم .
معشوقه : نه عزيزم .... اينجا ايرانه ! آمريكا نيستیم كه .
شاپور : به هرحال من هوس كردم برم بيرون يه گيلاس بزنم .
معشوقه : منم باهات ميام .
شاپور : بريم دار آباد .
معشوقه : نه ، بريم اوين ، دركه . خوش آب و هوا تره .
شاپور : اونجا ما رو راه نمی دن ... (تاكيد می كند ) دار آباد !
معشوقه : (با همان اصرار) اوين !
شاپور : دار آباد !
معشوقه : اوين !
شاپور : دار آباد !
معشوقه : اوين !
شاپور : ( كلافه ) گفتم كه ... اونجا رامون نمی دن .
معشوقه : تو گرين كارت داری مثل ِ آب ِ خوردن ميبرنت اوين .
شاپور : تو رو چطور با خودم ببرم ؟ حالا چرا بين ِ اينهمه جا، عدل بند كردی به اوين ؟
معشوقه : آخه هشت سال اونجا بودم ، نمی دونی چه خاطرات ِ خوبی ازش دارم !
(سرش را با لذت ميان ِ دستان می گيرد) ... آآآه ... ياد ِ اون روزا بخير ! اون بازجويی ها ، اون نگهبان ها !
شاپور بطری های ِ مشروب را از يخچال بيرون می آورد و در سبد می گذارد .
شاپور : عوض ِ غرق شدن توی ِ نوستالژی بيا يه راهی پيدا كنيم كه جفتمونو باهم ببرن اوين . اونوقت اونجا به سلامتی ِ اين موفقيت ميشينيم دوتايی می می زنيم .
معشوقه و شاپور هردو ، چهار زانو مثل ِ ايكی يوسان روی ِ زمين می نشينند و در بحر ِ تفكر مستغرق می شوند . ناگهان چيزی در كله ی ِ شاپورخان جرقه می زند . بر می خيزد و نزديك ِ پنجره ی ِ آپارتمان می آيد . خيابان را نگاه می كند . مردم در خيابان شعار می دهند . ماموران به شدت آنها را كتک می زنند . شاپور هفت موتورسيكلت ِ پليس را می بيند كه پهلوی ِ هم پارک شده است .
شاپور : يافتم ! يافتم ! بريم بيرون موتور آتيش بزنيم
معشوقه : موتور آتيش بزنيم ؟!
شاپور : آره آره .... اينجوری يه راست می ريم اوين ، مجلس ِ باده گساری !
معشوقه اش از خوشحالی پر در می آورد . جلو می آيد و يک بوسه ی ِ آبدار از شاپور می گيرد .
شاپور و معشوقه ( دست در دست ِ هم و يكصدا ) : ... تو ... وان ... زيرو ... لتس گو !


سرانگشت

۱ نظر:

  1. خواستم راجع به فیلم از کون فیل افتاده ی درباره الی صحبت کنم.چند ماه پیش رفتم سینما ببینم چیه این تحفه.تو راه با خودم گفتم کلا تو مقوله هنر به ویژه تو کشورای عقب اغتاده هرچی زیاد روش تبلیغ میشه معمولا آشغاله.القصه رفتیم سینما و فیلمو دیدیم.جمع کردن 7 تا کس و کون دور هم و رقص و بزن بکوب اینا رو تا قبل غرق شدن دختره میشد یه جورایی تحمل کرد اما دختره که غرق شد فیلم هم غرق شد.حالا 4 تا منطغد اومدن به سبک اون علامه تهی مغز الطباطبایی واسه این فیلم بوگندو یه المیزان دیگه از دهن و قلم ریدن که چه و چه.
    والا فیلم هیچ گهی نبود.پشم سوپراستار تهمینه میلانی نیمه کودن هم نبود.یه ابلهی صدای گوزش اکو شده فک کرده دنیا براش کف میزنه.

    پاسخحذف