در
اصطلاح ِ قديم روح الاجنّه حالتی است كه
به شخص ِ توهم زده دست می دهد و باز گفته
اند روح الاجنه به حال ِ كسانی شبيه است
كه چرس و بنگ كشيده اند.
در
اصطلاح ِ جديد نيز «پارانويا
، اختلالی است روانی كه با هذيان های ِ
پايدار ِ غير منطقی و پيچيده به صورت ِ
خودبزرگ بينی، گزند و آسيب، حسادت، جنون ِ جنسی و جسمی همراه است و پارانويد (فردی
كه دچار ِ پارانويا است)
دارای ِ هذيان هايی است اما هذيان های ِ او بسيار
نظام يافته و هدفمندند.
علامت ِ بارز ِ اين بيماری ِ كمياب، نظام ِ فكری ِ هذيانی است با طيف ِ گسترده و توسعه
يافته كه بر اساس ِ تعبير ِ اشتباه از
وقايع و حقايق ِ زندگی استوار است.
پارانويدها
بسيار خودمدار و خودشيفته هستند.
آنها
خشم و عناد ِ شديد ِ درون ِ خود را انكار
و از مكانيسم ِ برون افكنی برایِ تخليه
ی ِ اين عواطف استفاده می كنند.
افرادی
حساس، درون گرا، بی اعتماد به ديگران.
بعضی
از پارانويد ها بسيار تسلط جو و دارای ِ
نطريات ِ بسيار افراطی در مسايل ِ اجتماعی
و به خصوص سياسی هستند.
آنها
در عمق ِ وجود ِ خود احساس ِ حقارت و خود
كم بينی می كنند كه با احساس ِ خودبزرگ
بينی يا گزند و آزار پوشانيده می شود.»(1)
احساس ِ كينه، سوء ظن و بدبينی از ديگر ويژگی
های ِ آنان است.
راستش
را بخواهيد من از کارهای ِ خامنه ای سر در
نمی آورم.
پيدا
كردن ِ "منطق"
اش
برايم سخت است.
انگار
می كنم رفتارهایش مجموعهای از قضيه های
بی منطق است، يا منطق ِ آن يک فرمول ِ گمشده
و فرّار است؛ اگرچه بلافاصله بايد اضافه
كنم در حكومت ِ اسلامی ِ ايران، "منطق
نداشتن"
به
معنای ِ "وجود
نداشتن"
نيست.به
معنای ِ "واقعيت ِ بيرونی نداشتن"
هم
نيست.
شما
بسياری از اتفاقات را می بينيد كه از هيچ
منطق ِ شناخته شده ای پيروی نمی كنند اما
وجود و واقعيت دارند؛ ماهيت و محتوا دارند
...
اما
به راستی منطق چيست؟ تعريفی می گويد :
"منطق
ابزاری است قانونی (يعنی
سنجشی)
كه
كاربرد ِ آن فکر را از خطا بازمی دارد."
در
واقع منطق، وسيله ی ِ تصحيح ِ فكر استحافظ ِ هارمونی ِ انديشه است.
مجموعه
ای از اتفاق ها را به هم پيوند می دهد و
باورپذير می كند.
در
حالی که کارها و حرف های ِ خامنه ای باورپذیر
نیست.
یعنی
عقل ِ سالم قبولش نمی کند.
اینکه
مسوول ِ کشوری اینطور قدرتمندترین و تعیین
کننده ترین کشورهای ِ جهان را علیه ِ خودش
بسیج کند، اوضاع ِ اقتصادی را به حضیض ِ
نابودی بکشد و پول ِ ملی را به کاغذ ِ توالت
تبدیل کند، مملکت را در یک قدمی ِ جنگ قرار
دهد، به تحریم خوش آمد بگوید، حتا نتواند
اوضاع ِ دو سال بعد ِ خودش را پیشبینی
کند (همراهی
اش با احمدی نژاد ِ متقلب در سال ِ 88
و
مقابله اش با او در سال ِ 90)،
با لجاجت هست و نیستش را بر سر ِ تکنولوژی ِ قراضه ای بگذارد که به جز زیان برایش
ندارد، از همه ی ِ فرصت ها برای ِ هرچه
منفورتر شدنش استفاده کند، درحالی که حتا
برای ِ آدمهای ِ موجود شغل و درآمد و
امکانات ندارد آنان را به زاد و ولد تشویق
کند و … آیا فکرش از خطا و لغزش مبرا است؟!
یا
این که ذهن ِ بیمارش یکسره دچار ِ توهم
و گرفتار ِ روح الاجنه است؟
گویا
در جهان ِ ما، سیاست، شغل ِ مورد ِ علاقه
ی ِ دیوانگان است و در این خاک ِ بلاخیز،
جنون، شرط ِ ورود به عالم ِ سیاست.
سر
انگشت
1
ـ
فصل نامه ی ِ سمرقند 11
و
12
ـ
پاييز و زمستان 1384
( پارانويا
در ادبيات )
/ صص
5
و
6
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر