به
نظر میرسد قضیه ی حصر موسوی و کروبی و
رهنورد به قول معروف مثل اره در ماتحت
جمهوری اسلامی گیر کرده.
یعنی
هیچ کاریش نمی شود کرد؛ چون وقتی اره در
جای حساسی گیر کند چه آن را جلو ببری، چه
عقب بکشی آن جا را پاره می کند؛ پس کمک
کننده و کمک شونده نه راه پیش دارند نه
راه ِ پس!
در
همان وضعیت قفل می کنند!
نظام
اسلامی ایران که اصل مشکل و بزرگترین
سهامدارش، ولی فقیه (خامنه
ای)
است
خیلی خیلی دلش میخواهد که طعم رأفت
اسلامی را به هر سه تن بچشاند و موسوی و
کروبی و رهنورد را مثل هزاران نفر دیگر
اعدام کند و آتش خشم و کینه اش را فرو.
بنشاند.
آخر
نظام سرکوبگری که از دیرباز تا به حال
بسیاری را به جرم فروختن یک ورق روزنامه
یا طرح یک سؤال ساده در وبلاگ زیر شکنجه
کشته و می کشد، کجا می تواند برای کسانی
که در برابر دیکتاتور بزرگ نافرمانی کرده
اند، حق حیات قایل باشد؟!
کسانی
که پنج سال است راحت او را آشفته اند، اندک
آبرویش را بر باد داده اند، تشت رسوایی
اش را از بام انداخته اند، قدرت مخوفش را
به مسخره گرفته اند، محبوبیتش را در میان
شماری از طرفداران از بین برده اند، نقشه
هایش را خراب کرده اند، توهماتش را شدت
بخشیده اند، آب در خوابگاه او و دیگر
مورچگان ریخته اند، و ...
آخر
عدالت اسلامی کجا رفته؟!
هزاران
نفر با ارتکاب یک هزارم این گناهان در
جمهوری اسلامی کشته شده اند و در خاوران
و بقیه ی قبرستان ها پوسیده اند، آن وقت
ولی فقیه زنده باشد و ببیند ضایع کنندگانش
نفس می کشند؟!
حاشا
و کلّا!
پس
چرا فقیه کینه توز با اینکه دلش میخواهد،
حکم خدا (=
خودش)
را
اجرا نمی کند؟ چون از عواقبش میترسد و
نمیتواند تصمیمش را اجرا کند.
به
عبارت دیگر نظامی که مخالفانش را اره
میکند، گرفتار اره شده است!
از
مهم ترین عواقبی که خامنه ای از آن ترسان
است یکی به خطر افتادن اصل نظام، دومی خشم
و اندوه بی پایان عده ای است که دل در گرو
این سه نفر دارند، بهخصوص آنها که صاحب
منصبان درجه دو به بعدند و برگشتشان از
حکومت توفانی تر از مردم عادی است.
دیگری
ایجاد شکاف بیشتر در میان سران حکومت و
چهارمی نارضایی و دلگیری قدرتهای جهانی
و لابی های طرفدار جنبش سبز در خارج از
ایران است.
واضح
است که پی آمدهای دوم تا چهارم فقط با توجه
به پیامد اول و ذیل آن برای راس حکومت
اهمیت پیدا می کند.
نطق
علی مطهری در مجلس (یکشنبه
20
دی
ماه 93)
و
انتقاد شدید او از قانون شکنی در حصر سران
جنبش سبز و به ویژه یوم الشیطان نامیدن 9
دی
که از نگاه خامنه ای و دوستدارانش روزی
مقدس و لااقل در حد 22
بهمن
است، نشان دهنده ی چند چیز است:
یکی
اینکه بین شماری از سران حکومت با خامنه
ای، اعوان و انصارش و سپاه پاسداران اختلاف
شدید وجود دارد.
آنان
ادامه ی این وضعیت را به ضرر تداوم جمهوری
اسلامی می دانند.
می
توان حدس زد روحانی، رفسنجانی، شمخانی،
ناطق نوری و خاتمی موافق آزادی سران جنبش
سبزند.
دوم
اینکه این مساله چنان اندام حکومت را فلج
کرده که برخی از مسوولان چارهای به جز
حل و فصل فوری اش نمی بینند، سوم اینکه
ایراد نطق مطهری از قبل برنامه ریزی شده
بود؛ اینکه علی لاریجانی، رئیس مجلس، در
جلسه حضور نداشت از پیش هماهنگ شده بود
چون اگر حضور داشت یا باید برای اثبات
مجدد نوکری به خامنه ای مثل ابوترابی فرد،
پابرهنه توی نطق مطهری میدوید و امر به
معروف و نهی از منکر میکرد یا باید مثل
نماینده های زوزه کش خامنه ای در مجلس
زوزه میکشید و گاز می گرفت.
پس
علی لاریجانی اگر موافق شکست حصر نباشد
حداقل مخالف آن نیست.
نکته
ی دیگر اینکه شاید بعد از این ماجرا روحانی
و دولتش بیش از این نتوانند دورویی پیشه
کنند و برای شکستن حصر صرفاً به گفت و
گوهای پشت پرده دلخوش باشند.
من
خودم را متعلق به جنبش سبز نمی دانم و دست
کم به شاخه ی اسلامی و دولتی آن هیچ علاقهای
ندارم ولی اینکه چند نفر به ناروا در زندان
باشند مرا به طرفداری از آنان وا می دارد.
با
این همه خوشا به حال موسوی، کروبی و رهنورد
که بیرون از زندان چند آدم مؤثر و پی گیر
و بانفوذ دارند!
دلم
برای کسانی کباب است که در بند بودند/هستند
و هیچکس را نداشتند/
ندارند
که از آنها پشتیبانی کند؛ یا اگر داشتند
و دارند، حامیانشان صدای رسایی ندارند و
قدرتی که آنان را از شر ستم و ستمگر برهاند.
سرانگشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر