۱۳۸۴ دی ۱۸, یکشنبه

خیر نبینی حمومی

خیر نبینی حمومی ؛


در روزگار قدیم خانه ها حمام نداشت و مردم به گرمابه های عمومی می رفتند . گرمابه ها بیشتر در بازار یا نقاط پر رفت و آمد شهر ساخته می شد و حمامی هم آدم پر مشغله ای بود . نیمه های شب باید از رختخواب بلند می شد و برای تون ِ حمام سوخت آماده می کرد تا وقتی مردم صبح زود به حمام می آیند ، آب ، گرم باشد . از آن جا که زحمات شبانه روزی ِ حمامی ها درآمد ِ کمی برایشان داشت ، بعضی از آن ها به فکر افزایش بهره وری و بهینه سازی ِ شغلی افتادند . به این ترتیب که با دزدان و راهزنان قرارداد کاری امضا کردند و پنهانی در غارت اموال مشتریان با آنان همدست شدند . روش کار هم به این صورت بود : هنگامی که مشتریان در بی دفاع ترین وضعیت ممکن یعنی در حالت عریانی بودند و بی خبر از همه جا منزل مادی را رُفت و روب می کردند ، طایفه ی دزدان با گرا و اشاره های حمامی وارد می شدند و همه ی اشیاء قیمتی و بقچه های لباس مشتریان را سرقت می کردند . بعد هم برای این که اخلاق حرفه ای را به جا آورده باشند حمامی را طناب پیچ می کردند و با دلی شاد و ضمیری آرام و قلبی مطمئن محوطه ی حمام را ترک می کردند . از این جا به بعد دیگر نوبت ِ حمامی بود که با کولی بازی و اشک و آه وانمود کند که مظلوم واقع شده و دامن کسب و کارش لکه دار شده است . بیشتر وقت ها همه چیز به خوبی انجام می شد و هیچ کدام از مشتریانِ کشف عورت شده ، شک شان به حمامی نمی رفت . اما گاهی نیز پیش می آمد که حمامی دوره ی بازیگری اش را به خوبی نگذرانده بود و در هنگام ایفای نقش، بند گاف را به آب می داد . در این موقع بود که مشتریان، حمامی را دوره می کردند، رادارهایشان را به سمت او تنظیم می کردند و در حالی که دسته جمعی دنبه هایشان را می لرزاندند ، دم می گرفتند که : خیر نبینی حمومی لنگ و قطیفه ام رو بردن !
این تقارن سعد باعث شده بود که همیشه حمامی ، راهزن را تداعی کند و راهزن ، حمامی را . به طوری که مردم ناخودآگاه اگر می خواستند راهزن را دشنام دهند به حمامی فحش می دادند و اگر دلشان از دست حمامی پر بود باز هم به حمامی بد و بیراه می گفتند . به همین دلیل حمامی هایی که به دنبال نام نیک بودند و می خواستند نام شان در خزینه ی تاریخ با داروی نظافت شسته نشود، قطعه شعری را با خط خرچنگ قورباغه می نوشتند و بالای سرشان آویزان می کردند . آن قطعه شعر از این قرار بود :

هرکه دارد امانتی موجود
بسپارد به بنده وقت ورود
نسپارد ، اگر شود مفقود
بنده مسوول آن نخواهد بود

علیرغم این شعر و غزل ها ، مشارکت ِ میان دزد و حمامی بعدها نیز ادامه یافت . حتا موقعی که خانه ها آب لوله کشی و در پی ِ آن حمام اختصاصی پیدا کردند باز این ائتلاف مقدس شکسته نشد . فقط تنها فرقی که پیدا کرد از صحنه ی اجتماعی به صحنه ی سیاسی منتقل شد .
وقتی در این روزها می شنویم که شاهرودی رییس قوه ی قضاییه بر لزوم امنیت سرمایه گذاران و پرهیز از اعلام بی پروای نام به اصطلاح مفسدان اقتصادی تاکید می کند و در مقابل مجلس و دولت با اصلاحات ساختاری در اقتصاد مخالفت می کنند و راه حل مشکلات کشور را تنبیه متخلفان اقتصادی عنوان می کنند ، از خودمان می پرسیم مگر این قوه ی قضاییه نبود که در دوران مثلاً توسعه ی سیاسی کارآمد ترین حربه علیه آزادی های قانونی افراد بود ؟ مگر قوه ی قضاییه و قاضی مرتضوی اش صداهای مخالف را خفه نمی کردند و معتقد نبودند که باید فضا را برای فعالیت ضد انقلاب ناامن کرد ؟ مگر قوه ی قضاییه سرمایه های فاضل خداداد و امثال او را بالا نکشید و خودشان را به اعدام محکوم نکرد ؟ مگر در سرکوب کرباسچی و کارگزارانش همین قوه ی قضاییه فعال ما یشاء نبود ؟ در آن روز دولت های خاتمی و هاشمی نقش حمامی ِ امین را بازی می کردند و قوه ی قضاییه رل ِ راهزن ِ بی رحم را ایفاگر بود و امروز قوه ی قضاییه برای سرمایه داران داخلی و خارجی مشت مشت دانه می پاشد و دولت و مجلس علوی شعار در کمین نشسته تا پول های بی زبان را ضبط کند . نگران نباشید ، سهم قوه ی قضاییه را هم می فرستد . هرچه باشد دزد و حمامی با هم شریکند .


سرانگشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر