۱۳۸۶ دی ۱۵, شنبه

افرا ، یا : روز می گذرد


افرا : ... شما به نفع ِ واقعیت منو هو کردین و این واقعیت ِ شماست . هر دست بسته ای حق داره در ته ِ ته ِ ناامیدی به کمک ِ رویاهاش خودشو از دست ِ واقعیت نجات بده . شما این حق ِ مردم ِ دست بسته رو هو کردین . با واقعیتی مثل ِ پول و فریاد ؛ از دهن ِ شاگردهای ِ خودم ، و همسایه هام که رویاهای ِ من بودن !

( نمایشنامه ی ِ افرا ، یا : روز می گذرد / نوشته ی ِ بهرام بیضایی ـ رویه ی ِ 80 ـ انتشارات ِ روشنگران و مطالعات ِ زنان ـ چاپ ِ دوم : 1385 )

۱ نظر:

  1. میدونی باشو جونم اولا که علیک سلام

    دوما که این بیضائی از اون آدم حسابی های ایرانی
    است ولی من به یک دلیل ساده ازش اصلا و ابلا خوشم
    نمیاد

    به کونش میگه دنبالم نیا بو میدی !!!!!!!!!!!!

    وای من اینقده از این شکل آدما بدم میاد بدم میاد بدم میاد
    که نگوی و نپرس

    یه سفری اومد هوستون و در یک سینمای دانشجوئی دانشکده
    مدیای دانشگاه رایس یه شب نمایش فیلم و سخن چرانی گذاشت

    اولا بهت بگم از این بچه جوون ایرانی ها که یک تعبیرهای عجبیب و
    غریب و تخماتیک و نامربوط راجع به فیلم هایش میکردند و کلی الاغ
    بودند

    ولی اما از برخورد این بهرام خان گوزو... یه جوری با تکبر و از بالا به
    این بچه ها نگاه میکرد انگاری نمی فهمید که همین که این بچه ها
    این قدر علاقمند به سینمای ایران هستند و مسائل ایران باید کلی
    باهاشون نایس باشه

    حالم از این تکبر بهم خورد همون اول سخن چرانی در رفتم از اونجا


    میدونم هنرمند است میدونم کمی فلسفه سرش میشود ولی بابا
    میگویند درخت هرچه بارش بیش سرش فرو تر

    کی اینو می فهمیم ؟ وقت گل نی مگه نه داغت به دلم مانده

    فعلنی شاد و شنگول باش تا بهت بگم .................کیل بیل فرمانده

    پاسخحذف