و نیوتن از کوپرنیک بدتر است. قرن های ِ دراز مردم ِ دنیا سیب کاشتند و سیب چیدند و سیب های ِ رسیده ی ِ افتاده از شاخ را خوردند و دعاگو بودند و این انگلیسی ـ یهودی ِ کج خیال، معلوم نشد از کجا تحریک شده بود که سقوط ِ یک سیب را سر ِ نخ کرد و کشید و کشید و کشید تا این قشغره ی ِ عجیب به پا شد و زمین ِ تیره بخت ِ ما را به چنگال ِ جاذبه ی ِ کور انداخت . مگر به دوران ِ مصر و سومر و آکد که جاذبه نبود دنیا چه بدی داشت ؟ اگر این جاذبه ی ِ زبان نفهم یک صبحگاه یا نیم شب ناگهان اعتصاب کرد و جاذبگی نکرد و زمین ِ سرگردان ِ ما را به امید ِ قضا به هاویه ی ِ فضا ول داد، چه خاکی به سر خواهیم کرد ؟ اگر این طناب ِ ندیده و مرموز که صدهزار ملیون سال و بیشتر این جهان های ِ دور و سرگردان را به هم بسته ناگهان پاره شد و من و این سلول ِ نمناک و کاسه و قاشق و مداد و کاغذم با همه ی ِ تیمارستان چون سطل ِ زباله که از بام به کوچه وارون می شود، به ظلمات ِ فضا ولو شدیم ، نشان ِ ما را از کجا خواهید جست ؟ دنیای ِ بی تیمارستان ، قیافه ی ِ بد و زننده ای دارد و تا بروید تیمارستان ِ تازه بسازید، دیوانه ها دمار از روزگارتان برآورده اند .
شما را به خدا آقای ِ دکتر این قصه ی ِ جاذبه را کوتاه کنید . به این انگلیسی ِ ناباب بگویید اجازه دهد از این همه دنیاهای ِ دور که به ملیون و ملیارد، در شرق و غرب و شمال و جنوب و بالا و پایین ِ کیهان پراکنده اند، این یکی زمین ِ ما در چنگال ِ جاذبه گرفتار نباشد . بگذارید زمین ِ ما استثنای ِ قانون ِ جاذبه باشد. نمی دانید از این جاذبه ی ِ عبوس که چون مرگ و رنج و فنا به همه جا پنجه فرو می کند چه بلیه ها می زاید . به دنبال ِ جاذبه، جبر است و به دنبال ِ جبر چه گرفتاری های ِ نگفتنی که از دشمن ِ شما دور باد ! اگر این آقای ِ نیوتن که من از زیارت ِ ایشان محروم مانده ام شق کمانی کرد، خودتان با آقای ِ جاذبه گفت و گو کنید . بگویید مرحمت کند و پنجه ی ِ نافذ و نیرومندش را از زمین ِ ما بردارد. اگر راضی نشد، التماس کنید. اگر نپدیرفت، حق و حساب بدهید و اگر رشوه نگرفت یک نیم دوجین از آن زن های ِ خوشگل که مشگل گشای ِ قرونند به خانه اش بفرستید و اگر تسلیم نشد، توقیفش کنید؛ بگویید مخالف ِ قانون ِ اساسی است . اخلال گر است . بدهید شلاقش بزنند. نمی دانید دنیای ِ فارغ از محنت ِ جاذبه چه کیفیتی دارد . بهشت است . اگر این جاذبه ی ِ لعنتی نبود، مشت ِ مستخدم ِ تیمارستان چنین سنگین نبود و طاق ِ سلول با این عنکبوت های ِ منفورش روی ِ سر ِ من سنگینی نمی کرد و من مثل ِ پرکاه از این پنجره ی ِ بالای ِ در برون می جستم و از بالای ِ دیوارهای ِ بلند، در دل ِ آن آسمان ِ آبی رنگ پرواز می کردم و شبانگاه دست در دست ِ ستارگان، پایکوبان به اعماق ِ فضا می گریختم تا این مامور ِ بی رحم ِ تیمارستان، رد ِ پای مرا گم کند و این طبیب ِ سنگدل، هر چند هفته یکبار دستگاه ِ الکتروشوک ِ چندش انگیزش را به پیشانی ِ تب دار ِ من نبندد.
شما را به خدا آقای ِ دکتر این قصه ی ِ جاذبه را کوتاه کنید . به این انگلیسی ِ ناباب بگویید اجازه دهد از این همه دنیاهای ِ دور که به ملیون و ملیارد، در شرق و غرب و شمال و جنوب و بالا و پایین ِ کیهان پراکنده اند، این یکی زمین ِ ما در چنگال ِ جاذبه گرفتار نباشد . بگذارید زمین ِ ما استثنای ِ قانون ِ جاذبه باشد. نمی دانید از این جاذبه ی ِ عبوس که چون مرگ و رنج و فنا به همه جا پنجه فرو می کند چه بلیه ها می زاید . به دنبال ِ جاذبه، جبر است و به دنبال ِ جبر چه گرفتاری های ِ نگفتنی که از دشمن ِ شما دور باد ! اگر این آقای ِ نیوتن که من از زیارت ِ ایشان محروم مانده ام شق کمانی کرد، خودتان با آقای ِ جاذبه گفت و گو کنید . بگویید مرحمت کند و پنجه ی ِ نافذ و نیرومندش را از زمین ِ ما بردارد. اگر راضی نشد، التماس کنید. اگر نپدیرفت، حق و حساب بدهید و اگر رشوه نگرفت یک نیم دوجین از آن زن های ِ خوشگل که مشگل گشای ِ قرونند به خانه اش بفرستید و اگر تسلیم نشد، توقیفش کنید؛ بگویید مخالف ِ قانون ِ اساسی است . اخلال گر است . بدهید شلاقش بزنند. نمی دانید دنیای ِ فارغ از محنت ِ جاذبه چه کیفیتی دارد . بهشت است . اگر این جاذبه ی ِ لعنتی نبود، مشت ِ مستخدم ِ تیمارستان چنین سنگین نبود و طاق ِ سلول با این عنکبوت های ِ منفورش روی ِ سر ِ من سنگینی نمی کرد و من مثل ِ پرکاه از این پنجره ی ِ بالای ِ در برون می جستم و از بالای ِ دیوارهای ِ بلند، در دل ِ آن آسمان ِ آبی رنگ پرواز می کردم و شبانگاه دست در دست ِ ستارگان، پایکوبان به اعماق ِ فضا می گریختم تا این مامور ِ بی رحم ِ تیمارستان، رد ِ پای مرا گم کند و این طبیب ِ سنگدل، هر چند هفته یکبار دستگاه ِ الکتروشوک ِ چندش انگیزش را به پیشانی ِ تب دار ِ من نبندد.
ذلیل مرده خیاطی کردی که ؟
پاسخحذفولی عیبی نداره گرفتم نکته را
میخواستم بگم یادته آنکه گفت آری آنکه گفت چشم !!!!!!
هنوز میخندم خاک بر سر مرده شور برده ...........کیل بیل فرمانده
میگما :
پاسخحذفمرا تو بی سببی نیستی باشو جان
براستی صلت کدام کابوس ترسناکی تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اندماغت را پاک کن خرس گنده اشک نریز بیخودی
جاست کیدینگ بود !!!!!!!!!کیل بیل فرمانده
السلامون علیکو و رحمت النانای هو به الباشوی العزیز
پاسخحذفبالاخره فرصتی دست داد که بیام یه کمی برات از دردسرهای
تو برای من و من برای تو زمزمه های عبید زاکانائی ترو تازه
بنمایم و بعد افی درزن بگویم
تو حال و هوای ترسیم و تجسیم هستم بنابراین بگیر که اومد
من که خودم از اول گفتم من پلنگ صورتی هستم پریود
یعنی میریزم و میپاشم و میروم دی دیم دی دیم دی دیم
دی دیم .............و انگار نه انگار که اساسا بوده ام در
آن محل شلم شوربا !!!!!!!
ولی اما از تو که واویلا درست مثل این بابا نوئل های دم در
دپارتمان استورها توی کریسمس هستی که هی به خودشون
زنگ وصل کردن و با اون کون های گنده هی دلینگ دلینگ دلینگ
خواهر آدم را میگایند !!!!!!
تو به خودت یه مشت آدم آویزون کرده بودی و مثل یک بابا نوئل
کون گنده هر ور میرفتی این ها مثل مگس های گهی دور
سر تو چون هاله نوری هی پرواز میکردند قبل از تو با صداهای
مخوف زنگ هایشان ظاهر میشدند
و قبل از این که تو خطاب به من یک کلمه بگوئي همگی دسته
جمعی وز وز وز های مگسی میکردند که نکنه خدایشان نکرده
تو و من یک کلمه با هم حرف در حضور (( همه )) بزنیم و قران
خدا گهی از آب در بیاد !!!!!!!
نمیدونی چقدر از یاد آوری گذشته ها می خندم بخصوص حالا
که پرده ها همه فرو افتاده و معلوم شده که هرکی چند مرده
حلاج یا مگس گهی بود !!!!!!!!
در امریکا یک مثل است که میگوید - به من بگوی دوستانت کی ها
هستند تا بگویم چگونه انسانی هستی !
حقیقتا که معاشران انسان میتوانند از انسان فردی ابله سطحی
تن لش و لومپن بسازند
و یا میتوانند انسان را از آن چه هست بالاتر بکشند
باید در انتخاب دوست و معاشر نهایت دقت را کرد
به نظر من جماعت انسانی خیلی زیاد است و در اختیار
ولی دوست چیزی است کمیاب
و به هر آشنائي دوست نمیتوان نام نهاد ........مگه نه ؟؟؟؟کیل بیل فرمانده
الدرود بر الباشوی العزیز
پاسخحذفعرضم به حضور ناقابلت برساند که اولا عجب بچه مامانی
بود این عکس بچه
دوما با خودم داشتم فکر میکردم که حقیقتا تو خیلی شجاع
هستی به جان نانا
صداقت و گفتنش اونم در جامعه کلیشه پرور کلیشه باز کلیشه
پرست ایران واویلا که میشوی جذامی
بیخود نبود که اتهام بی سیرت کردن دختران را بهت زده بودند
میگما کاش به این یارو میگفتم - مگه این بابا نصفه شب از دیوار
اومده بالا رفته سراغ دخترت یا مادرت یا زنت یا خواهرت و افتاده
روشون و گفته - یالا سیرتت را بده میخواهم بی اش را بردارم
که گه مفت میخوری عمقلی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به هر حال در مردان ایرانی این موضوع ناموس و غیرت و اینا تاجائي
براشون مهمه که پای اون چهار فقره ماده که در بالا نام بردم در
میان باشه
ورنه خودهایشان تمامی فقره های ماده فقره های مذکر دیگر را
با چشم و لب و ابرو و هر چی بتوانند انگلک میکنند مگر نه ؟
بنابراین نتیجه میگیرم که مردان ناموس و غیرت پرست ابلهانی
هستند که از واقعیت ساده ای که جلوی چشمان تراخمی شان
قرار دارد گریزانند
خوب بابا اگه تو خواهر اصغر را فرصت گیر بیاری میبری پشت خر
پشته
خوب اصغر هم اگه خواهر نداشته باشی دخترت را میبره پشت خر پشته
میگویند از هر خشتکی بدهی از همون خشتک پس میگیری
مگه نه تکیه تیکه تیکه تیکه شده دختر بی سیرت کن ؟؟؟؟؟؟
گود ...نایت ............... .....کیل بیل فرمانده
گفتم که قبل از خواب بیام یه علیک سلام
پاسخحذفخشک و خالی هم به شما بکنم و برم بخوابم
ولی اما عرض کنم به حضورتون که یک عدد جوش
نفرت انگیز صل الا محمد جوشی در مجرای بینی
مرده شور برده ام در اومده که واویلا از دردش
اگرچه نفسم را بریده ولی باید تحمل کنم تا خوب
شود هیچ چاره ای نیست
مدتی در خوردن این آب نبات های بادامی کمی
زیاده روی اسمارت بینزی کردم اکنون تقاصش
را با یک جوش درد ناک باید پس بدهم
از قدیم گفته اند
هرکی آب نبات بادامی زیاد بخورد اجرش با جوش
درون دماغ است
شنیده بودی این مثال قدیمی را تا حال ؟؟؟؟ کیل بیل فرمانده