مير حسين ِ موسوی در مناظره با احمدی نژاد از كارنامه ی ِ نخست وزيری اش دفاع كرد و گفت مردم ِ ايران از آن دوره خاطرات ِ خوبی دارند ( نقل به مضمون ) . او همچنين در بيشتر ِ سخنرانی هايش احمدی نژاد را دروغگو و بی اخلاق ناميد .
اين كه احمدی نژاد چه جرثومه ی ِ پليدی است و چه كارنامه ی ِ پلشتی دارد ، موضوع ِ اين يادداشت نيست . بی گمان احمدی نژاد برای ِ غلبه بر نامزدهای ِ ديگر ، دوباره كودتای ِ انتخاباتی كرد، اما من می خواهم بگويم اتفاقاً در مورد ِ اشاره به "خاطرات ِ خوب" ،موسوی دروغگو و بی اخلاق است . كسی دروغگو و بی اخلاق است كه دهانش را باز می كند و دوران ِ سياه ِ خمينی را دوران ِ خاطرات ِ خوب ِ ملت می نامد . چه توهينی از اين بزرگ تر ؟
آقای ِ موسوی ! اولاً آن دوره ، دوره ی ِ شما نبود . برخلاف ِ گفته ی ِ شما دوران ِ مردم ِ ايران هم نبود . دوره ی ِ خمينی بود . اصولاً در آن ده سال شخصيت و عملكرد ِ هيچ كس در مقابل ِ خمينی رنگ و جلوه ای نداشت و شما هم عمله ی ِ دستگاه ِ خمينی بوديد ، نه بيشتر . در سايه ی ِ مخوف ِ امام ِ اعظم كسی نمی توانست به تفرد و تشخص برسد . من نمی فهمم چگونه می توان از " خاطرات ِ خوب " سخن گفت بدون ِ پذيرفتن ِ اين پيش فرض كه لابد هرچيز مدتش به سر می آيد و چند دهه از رويش می گذرد ، خود به خود به خاطره ای دلچسب و شيرين تبديل می شود ! با اين منطق حتماً يكی از شيرين ترين خاطرات ِ ملت ِ ايران ، حمله ی ِ چنگيز خان ِ مغول و به خاک و خون كشيدن ِ اين مملكت است !
اتفاقاً تا جايی كه من به خاطر دارم ، مردم در آن دوره بسيار ناراحت و دمغ بودند . چرا ناراحت بودند ؟ چون به طور ِ طبيعی وضعيت ِ آن هنگام را با اوضاع ِ ده سال پيش ِ خود مقايسه می كردند ؛ يعنی مثلاً سال ِ 64 را با سال ِ 54 می سنجيدند و باورشان نمی شد كه به اين سرعت اينهمه چيز از دست داده باشند . می ديدند كه دلار ِ هفت تومن ِ آنها شده است شصت و چند تومان ، يعنی ظرف ِ چهار ـ پنج سال ، ارزش ِ پول ِ ملی يک نهم شده . می ديدند در مملكتی كه فراوانی ِ نعمت بود و بچه های ِ مدرسه ای شير و موز ِ رايگان را به سطل ِ آشغال می انداختند ،حالا زن و مرد بايد ساعت ها يک لنگه پا و كوپن به دست بايستند تا دويست گرم گوشت يا صد گرم پنير بگيرند و به خانه ببرند . می ديدند كه آزادی ها و حقوق ِ اوليه ای كه در نظرشان خيلی بديهی و سهل و ساده می نمود از آنان سلب شده ؛ نه تنها زنان آزادی ِ انتخاب ِ پوشش ندارند و مجبورند در گونی ِ اسلامی بروند بلكه حتا مردها نيز اجازه ندارند پيراهن ِ آستين كوتاه بپوشند . می ديدند كه ميخانه ها و كاباره ها تعطيل شده و حتا خوردن ِ اوزون برون و بازی ِ تخته نرد حرام اعلام شده است ! می ديدند كه حاكم ِ شرع از اين شهر به آن شهرستان سفر می كند و بدون ِ محاكمه و دادگاه ، حكم ِ اعدام صادر می كند . می ديدند حكومتی بر آنها فرمانروايی می كند كه با غرايز ِ انسانی سر ِ ستيز دارد . می ديدند كه در و ديوار ها ، لباس ها ، رفتارها و گفتارها روز به روز زشت تر و پست تر می شود . میديدند كه از ساعت ِ هشت ِ شب به بعد شهرها در خاموشی فرو می رود و ظلمات همه جا را فرا می گيرد . می ديدند كه به دليل ِ بلهوسی ها و ماجراجويی های ِ خمينی ، همه ی ِ دنيا در مقابل ِ ايران ايستاده است و بايد نفت ِ سی و شش دلار را به التماس بشكه ای دو ـ سه دلار بفروشند . می ديدند از هر چند خانواده ی ِ ايرانی، يكی داغدار ِ جوان ِ اعدامی ، زندانی يا شهيد ِ خود است . می ديدند كه بسياری از خانواده ها علی رغم ِ خواسته ی ِ قلبی، ناگزير به ترک ِ ميهن شده اند و در اطراف و اكناف ِ جهان پراكنده گشته اند . می ديدند كه شبح ِ ترس و مرگ ، سايه ی ِ شوم ِ خود را بر ايران انداخته . می ديدند كه هر چند وقت يكبار كسی را به جرم ِ شرابخواری يا عمل ِ منكر ِ ديگر مثل ِ حيوان در خيابان شلاق می زنند . می ديدند راديو ـ تلويزيون ِ دولتی به جای ِ آن كه مردم ِ ايران را شاد و آگاه كند ، مدام هذيان می گويد و صدور ِ انقلاب را عربده می كشد . می ديدند خلوت ِ شان مورد ِ هجوم واقع می شود . می ديدند انقلابی كه با داعيه ی ِ آزادی های ِ سياسی و فرهنگی به روی ِ كار آمده ، خود بزرگترين سركوبگر ِ سياسی شده است . اينها و هزاران مصيبت ِ ديگر را می ديدند و دم بر نمی آوردند .
آقای ِ موسوی ! دوران ِ خمينی ، دوره ی ِ تسلط ِ توحش و خشونت بود . دوره ی ِ كابوس ِ ملت ِ ايران بود ؛ چرا آن كابوس را زنده می كنيد؟!
آن موقع هنوز ايدئولوژی ِ انقلابی ِ شما تَر َک برنداشته بود و از چشمان ِ پاسداران ِ انقلاب خون می چكيد . مگر كسی جرات داشت صدای ِ كاست ِ موسيقی را بلند كند ؟ گشت های ِ ثارالله و جُندالله را حتماً به خاطر داريد . آن سالها خودروی ِ پاترول هنوز همگانی نشده بود و مخصوص ِ كميته ها بود ؛ پيچيدن ِ يک پاترول در يک محله يعنی پريدن ِ رنگ از رخساره ها و حبس شدن ِ نفس ها در سينه . آن موقع هنوز آرمانشهر (يا بهتر بگويم ) مدينة النبی ِ خمينی اينگونه بی آبرو نشده بود و مثل ِ امروز نبود كه از آن آرمانشهر به جز چند باب مستراح ِ عمومی چيز ِ به درد خوری باقی نمانده باشد !
آقای ِ موسوی ! چرا اينطور ناراست می گوييد و اينگونه قلب ِ واقعيت می كنيد ؟ احمدی نژاد ، متقلب ، رذل و بی شرم است . شما كه ادعا می كنيد اينگونه نيستيد ، چرا پرت و پلا می گوييد ؟ صداقتتان كجا رفته ؟ چرا هيچگاه حاضر نشديد درباره ی ِ كشتار ِ پنج تا دوازده هزار جوان ِ دگرانديش ِ ايرانی در سال ِ 1367 توضيح بدهيد ؟درست است كه اكثر ِ ملت ِ ايران خوش باور و فراموشكارند ، اما كسانی هم هستند كه اندكی درک و حافظه دارند .
آقای ِ موسوی ! در نهايت من شما را بيشتر از تقصيرتان گناهكار نمی دانم ؛ شما ـ البته نه هميشه ـ آلت ِ بلا اراده ای بوديد كه مجذوب ِ پيرمردی جاه طلب و انديشه های ِ ويرانگر ِ او شديد . پس خاموش باشيد و ديگر از آن دوران ِ طلايی (!) و خاطرات ِ خوبش ياد نكنيد .
سرانگشت
اين كه احمدی نژاد چه جرثومه ی ِ پليدی است و چه كارنامه ی ِ پلشتی دارد ، موضوع ِ اين يادداشت نيست . بی گمان احمدی نژاد برای ِ غلبه بر نامزدهای ِ ديگر ، دوباره كودتای ِ انتخاباتی كرد، اما من می خواهم بگويم اتفاقاً در مورد ِ اشاره به "خاطرات ِ خوب" ،موسوی دروغگو و بی اخلاق است . كسی دروغگو و بی اخلاق است كه دهانش را باز می كند و دوران ِ سياه ِ خمينی را دوران ِ خاطرات ِ خوب ِ ملت می نامد . چه توهينی از اين بزرگ تر ؟
آقای ِ موسوی ! اولاً آن دوره ، دوره ی ِ شما نبود . برخلاف ِ گفته ی ِ شما دوران ِ مردم ِ ايران هم نبود . دوره ی ِ خمينی بود . اصولاً در آن ده سال شخصيت و عملكرد ِ هيچ كس در مقابل ِ خمينی رنگ و جلوه ای نداشت و شما هم عمله ی ِ دستگاه ِ خمينی بوديد ، نه بيشتر . در سايه ی ِ مخوف ِ امام ِ اعظم كسی نمی توانست به تفرد و تشخص برسد . من نمی فهمم چگونه می توان از " خاطرات ِ خوب " سخن گفت بدون ِ پذيرفتن ِ اين پيش فرض كه لابد هرچيز مدتش به سر می آيد و چند دهه از رويش می گذرد ، خود به خود به خاطره ای دلچسب و شيرين تبديل می شود ! با اين منطق حتماً يكی از شيرين ترين خاطرات ِ ملت ِ ايران ، حمله ی ِ چنگيز خان ِ مغول و به خاک و خون كشيدن ِ اين مملكت است !
اتفاقاً تا جايی كه من به خاطر دارم ، مردم در آن دوره بسيار ناراحت و دمغ بودند . چرا ناراحت بودند ؟ چون به طور ِ طبيعی وضعيت ِ آن هنگام را با اوضاع ِ ده سال پيش ِ خود مقايسه می كردند ؛ يعنی مثلاً سال ِ 64 را با سال ِ 54 می سنجيدند و باورشان نمی شد كه به اين سرعت اينهمه چيز از دست داده باشند . می ديدند كه دلار ِ هفت تومن ِ آنها شده است شصت و چند تومان ، يعنی ظرف ِ چهار ـ پنج سال ، ارزش ِ پول ِ ملی يک نهم شده . می ديدند در مملكتی كه فراوانی ِ نعمت بود و بچه های ِ مدرسه ای شير و موز ِ رايگان را به سطل ِ آشغال می انداختند ،حالا زن و مرد بايد ساعت ها يک لنگه پا و كوپن به دست بايستند تا دويست گرم گوشت يا صد گرم پنير بگيرند و به خانه ببرند . می ديدند كه آزادی ها و حقوق ِ اوليه ای كه در نظرشان خيلی بديهی و سهل و ساده می نمود از آنان سلب شده ؛ نه تنها زنان آزادی ِ انتخاب ِ پوشش ندارند و مجبورند در گونی ِ اسلامی بروند بلكه حتا مردها نيز اجازه ندارند پيراهن ِ آستين كوتاه بپوشند . می ديدند كه ميخانه ها و كاباره ها تعطيل شده و حتا خوردن ِ اوزون برون و بازی ِ تخته نرد حرام اعلام شده است ! می ديدند كه حاكم ِ شرع از اين شهر به آن شهرستان سفر می كند و بدون ِ محاكمه و دادگاه ، حكم ِ اعدام صادر می كند . می ديدند حكومتی بر آنها فرمانروايی می كند كه با غرايز ِ انسانی سر ِ ستيز دارد . می ديدند كه در و ديوار ها ، لباس ها ، رفتارها و گفتارها روز به روز زشت تر و پست تر می شود . میديدند كه از ساعت ِ هشت ِ شب به بعد شهرها در خاموشی فرو می رود و ظلمات همه جا را فرا می گيرد . می ديدند كه به دليل ِ بلهوسی ها و ماجراجويی های ِ خمينی ، همه ی ِ دنيا در مقابل ِ ايران ايستاده است و بايد نفت ِ سی و شش دلار را به التماس بشكه ای دو ـ سه دلار بفروشند . می ديدند از هر چند خانواده ی ِ ايرانی، يكی داغدار ِ جوان ِ اعدامی ، زندانی يا شهيد ِ خود است . می ديدند كه بسياری از خانواده ها علی رغم ِ خواسته ی ِ قلبی، ناگزير به ترک ِ ميهن شده اند و در اطراف و اكناف ِ جهان پراكنده گشته اند . می ديدند كه شبح ِ ترس و مرگ ، سايه ی ِ شوم ِ خود را بر ايران انداخته . می ديدند كه هر چند وقت يكبار كسی را به جرم ِ شرابخواری يا عمل ِ منكر ِ ديگر مثل ِ حيوان در خيابان شلاق می زنند . می ديدند راديو ـ تلويزيون ِ دولتی به جای ِ آن كه مردم ِ ايران را شاد و آگاه كند ، مدام هذيان می گويد و صدور ِ انقلاب را عربده می كشد . می ديدند خلوت ِ شان مورد ِ هجوم واقع می شود . می ديدند انقلابی كه با داعيه ی ِ آزادی های ِ سياسی و فرهنگی به روی ِ كار آمده ، خود بزرگترين سركوبگر ِ سياسی شده است . اينها و هزاران مصيبت ِ ديگر را می ديدند و دم بر نمی آوردند .
آقای ِ موسوی ! دوران ِ خمينی ، دوره ی ِ تسلط ِ توحش و خشونت بود . دوره ی ِ كابوس ِ ملت ِ ايران بود ؛ چرا آن كابوس را زنده می كنيد؟!
آن موقع هنوز ايدئولوژی ِ انقلابی ِ شما تَر َک برنداشته بود و از چشمان ِ پاسداران ِ انقلاب خون می چكيد . مگر كسی جرات داشت صدای ِ كاست ِ موسيقی را بلند كند ؟ گشت های ِ ثارالله و جُندالله را حتماً به خاطر داريد . آن سالها خودروی ِ پاترول هنوز همگانی نشده بود و مخصوص ِ كميته ها بود ؛ پيچيدن ِ يک پاترول در يک محله يعنی پريدن ِ رنگ از رخساره ها و حبس شدن ِ نفس ها در سينه . آن موقع هنوز آرمانشهر (يا بهتر بگويم ) مدينة النبی ِ خمينی اينگونه بی آبرو نشده بود و مثل ِ امروز نبود كه از آن آرمانشهر به جز چند باب مستراح ِ عمومی چيز ِ به درد خوری باقی نمانده باشد !
آقای ِ موسوی ! چرا اينطور ناراست می گوييد و اينگونه قلب ِ واقعيت می كنيد ؟ احمدی نژاد ، متقلب ، رذل و بی شرم است . شما كه ادعا می كنيد اينگونه نيستيد ، چرا پرت و پلا می گوييد ؟ صداقتتان كجا رفته ؟ چرا هيچگاه حاضر نشديد درباره ی ِ كشتار ِ پنج تا دوازده هزار جوان ِ دگرانديش ِ ايرانی در سال ِ 1367 توضيح بدهيد ؟درست است كه اكثر ِ ملت ِ ايران خوش باور و فراموشكارند ، اما كسانی هم هستند كه اندكی درک و حافظه دارند .
آقای ِ موسوی ! در نهايت من شما را بيشتر از تقصيرتان گناهكار نمی دانم ؛ شما ـ البته نه هميشه ـ آلت ِ بلا اراده ای بوديد كه مجذوب ِ پيرمردی جاه طلب و انديشه های ِ ويرانگر ِ او شديد . پس خاموش باشيد و ديگر از آن دوران ِ طلايی (!) و خاطرات ِ خوبش ياد نكنيد .
سرانگشت
پی نگاشت : سخنی با هم ميهنانی كه به موسوی رای دادند :
هم ميهنان ِ عزيزم !
ديديد چگونه شما را بازی گرفتند ؟ ديديد چطور به شخصيت ِ شما توهين كردند ؟ ديديد چگونه ملعبه ی ِ مشتی متقلب شديد ؟ شما را مثل ِ عروسک به صحنه آوردند ، عكس و فيلم گرفتند و دو ساعت بعد به رايتان خيانت كردند . هنوز هم می خواهيد در زمين ِ حكومت بازی كنيد ؟ هنوز هم تصميم داريد دل و جانتان را در گرو ِ شعبده های ِ جمهوری ِ اسلامی بگذاريد ؟ هنوز هم فكر می كنيد قاتی شدن با حكومت بهترين راه ِ مبارزه با آن و رسيدن به خواسته های ِ متمدنانه است ؟ يادتان رفته كه صدام هم انتخابات برگزار می كرد و با نود و نه درصد ِ آرا پيروز می شد ؟! هنوز هم فكر می كنيد آرای ِ شما تاثير دارد و خوانده می شود ؟ باز هم فكر می كنيد تحريم ِ انتخابات بود كه شما را دچار ِ احمدی نژاد كرد؟ هنوز هم نمی خواهيد افق ِ ذهنی ِ خود را عوض كنيد ؟ هنوز هم تحريم را انفعال می دانيد ؟ آيا فكر نمی كنيد بايد از اين حكومت و بازيگرانش دل بريد و وارد ِ فضايی تازه شد ؟
هم ميهنان ِ عزيزم !
ديديد چگونه شما را بازی گرفتند ؟ ديديد چطور به شخصيت ِ شما توهين كردند ؟ ديديد چگونه ملعبه ی ِ مشتی متقلب شديد ؟ شما را مثل ِ عروسک به صحنه آوردند ، عكس و فيلم گرفتند و دو ساعت بعد به رايتان خيانت كردند . هنوز هم می خواهيد در زمين ِ حكومت بازی كنيد ؟ هنوز هم تصميم داريد دل و جانتان را در گرو ِ شعبده های ِ جمهوری ِ اسلامی بگذاريد ؟ هنوز هم فكر می كنيد قاتی شدن با حكومت بهترين راه ِ مبارزه با آن و رسيدن به خواسته های ِ متمدنانه است ؟ يادتان رفته كه صدام هم انتخابات برگزار می كرد و با نود و نه درصد ِ آرا پيروز می شد ؟! هنوز هم فكر می كنيد آرای ِ شما تاثير دارد و خوانده می شود ؟ باز هم فكر می كنيد تحريم ِ انتخابات بود كه شما را دچار ِ احمدی نژاد كرد؟ هنوز هم نمی خواهيد افق ِ ذهنی ِ خود را عوض كنيد ؟ هنوز هم تحريم را انفعال می دانيد ؟ آيا فكر نمی كنيد بايد از اين حكومت و بازيگرانش دل بريد و وارد ِ فضايی تازه شد ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر