توضیح: دوست ِ عزیزم خلبان ِ کور که چندی است به مرخصی رفته، بر فیلم ِ "جدایی ِ نادر از سیمین" یادداشتی نوشته و خواسته در این وبلاگ به چاپ برسد. با سپاس از او که کرم کرده و در این خانه فرود آمده .
جدایی نادر از سیمین حکایت انتخاب های دلهره آور و ناگزیر است؛ انتخاب هایی که جهت زندگی را تغییر میدهد و هر کس، آزادانه با تن دادن به اینگونه انتخاب ها، موجودیت خود را تعریف میکند. انتخاب هایی تلخ و سخت که چون فاجعهای رخ میدهند با این حال در تضادی آشکار موهبت نیز هستند؛ اگر این موهبت، یعنی آزادی و انتخاب های بنیادین در کار نبود، دیگر هویت انسانی معنا نمی داشت. گریزی از این انتخاب ها نیست، راهی بینابینی و منطقی نیز برای حل این اساسیترین مساله ی بشری وجود ندارد. این همان چیزی است که کیرکه گور «این یا آن» میخواند. نظر او در رد ارستو و اپیکور است و هرگونه اعتدالی را در انتخاب «این یا آن» مردود و ناکارا میشمرد. هر انسانی در بزنگاه انتخاب، ناگزیر از دو راهیِ «این یا آن» است. «هم این و هم آن» (اعتدال طلایی ارستو) و صورت مسخ شده ی آن، «نه این و نه آن» (اگزیستانسیالیسم خام کامو)[1] عملاً در زندگی انسانی به کار نمی آیند. از تیزهوشی اصغر فرهادی بود که در جدایی نادر از سیمین هیچ شخصیتِ دارای وجه اخلاقی کاملاً منفی را به کار نگرفت؛ قرار نبود جدایی به اخلاق بپردازد. در این فیلم اخلاق مساله ی اصلی نیست. اخلاق از زمان کانت به این سو چنان فربه شده که وجه اساسی بشر یعنی انتخاب را مغفول گذاشته است. انتخاب لزوماً انتخاب خوب و بد نیست و اصولاً انتخاب هایی وجود دارند که فرا اخلاقی اند. این انتخاب ها از انتخاب های صرفاً اخلاقی بنیادی تر اند.
سیمین در دوراهی انتخاب سرنوشت ساز میان نادر و زندگی ای سعادتمند قرار دارد. او زندگی سعادتمند را، ظاهراً به خاطر دخترش برگزیده است و از شوهرش دست کشیده است. نادر باید میان سیمین و پدر یکی را برگزیند. او هم انتخاب خود را کرده و از همسرش چشم پوشیده است. راضیه باید میان نجات از منجلاب فقر و امر مقدس دینی یکی را برگزیند. او مردد نشان میدهد گرچه نهایتاً و تصادفاً ادامه ی زندگی فقیرانه را انتخاب میکند تا مرتکب گناه نشود. ترمه در سخت ترین شرایط می باید میان پدر و مادرش یکی را برگزیند. انتخاب هر یک به معنای دل کندن از دیگری و ضربهای هولناک به خود اوست. در پایان فیلم او انتخاب خود را به انجام میرساند، گرچه بیننده نه میداند و نه باید بداند انتخاب او چیست؛ چرا که در جدایی نادر از سیمین، نمایشِ خودِ انتخاب از آنچه انتخاب میشود مهمتر است. جدایی حکایت اخلاق نیست. نادر، سیمین، راضیه، ترمه، حجت، معلم ترمه و حتا بازپرس دادگستری هیچ کدام شخصیتهایی منفی نیستند. همه برای رفتار خود دلیل و توجیه عقلانی و منطقی دارند و قلباً مایل به آزاررساندن به دیگری نیستند. گرفتاری ایشان هم به دلیل خطای ایشان نیست. هیچ کدام نمی توانستند مانع از بروز رویداد ناگوار شوند. نادر گناهی ندارد که پدرش به سختی بیمار است. سیمین در انتخاب راهی که برای آینده ی فرزندش درست میداند مقصر نیست. راضیه به قصد حمایت از شوهرش کاری را انتخاب کرد که ناخواسته برای او مشکل ساز شد. حجت اگر بدهکار شد و کارش به زندان کشید از بخت بد و نه تصمیم اشتباه بود. ترمه، که آخرین لحظات فیلم را با او میگذرانیم نمیتوانست مانع از فروپاشی خانواده شود.
ترمه گرفتار یک آزمون اخلاقی نشده است. او در انتخابی ناگزیر میان این یا آن قرار گرفته است.[2] این انتخاب پر از اضطراب و هراس، برای ترمه انتخابی اخلاقی نیست، انتخابی وجودی (اگزیستانسیل) است. جدایی نادر از سیمین فیلمی جذاب و روان است اما صرفاً این نیست. جدایی به اساسیترین مساله ی فلسفی بشر پرداخته است. هنر فرهادی این بود که توانست این دو وجه را به خوبی با هم بیامیزد.
[1] آرنت در کتاب توتالیتاریسم مثالی میزند از شکنجه هایی که نیروهای اس اس در اردوگاه های کشتار یهودیان برای درهم شکستن هویت انسانی قربانیان به کار میبردند. مثلاً مادری را مجبور میکردند که از بین دو فرزند یکی را انتخاب کند تا زنده بماند، اگر مادر انتخاب نمیکرد هر دو فرزند به قتل میرسیدند. اگر هم انتخاب میکرد، روح خود را نابود کرده بود. آلبر کامو فیلسوفی بود که به اینگونه انتخاب ها اندیشید. طرح مساله و اندیشههای کامو عمیق است اما پاسخ او، به نظر من، از سر استیصال است. کامو نتوانست جوابی به این مساله ی اساسی بدهد، چون این مساله به اندازهای سهمگین بود که رقیق القلبی چون او نمیتوانست آن را هضم کند. نتیجتاً کوشید خود مساله را پاک کند. نظر کامو این بود که باید از انتخاب نادرست که چیزی جز جنایت نیست سرپیچی کرد. جواب او به کار هیچکس نمیآید و درواقع خود انتخابی نادرست است که فاجعه به بار میآورد. جستجوی راهی برای نجات از مساله که کامو پیشنهاد میکند پذیرفتنی است اما نفی واقعیت پذیرفتنی نیست. به همین سبب، در این متن موضع او اگزیستانسیالیسم خام نامیده شده است.
[2] منظور از انتخاب، به قول کیرکه گور «انتخاب مطلق» است و نه «انتخاب لحظه ای». مثلاً نادر میتوانست به جای راضیه کارگری دیگر استخدام کند یا با تأخیر سر کار خود حاضر شود یا لباسی با رنگی متفاوت بپوشد. اینگونه انتخاب ها انتخاب های لحظهای هستند و نه اضطراب آور اند و نه تأثیر چندانی در زندگی می گذارند. اما انتخاب نادر میان پدر و همسر، انتخاب مطلق، یعنی انتخابی اساسی است که اضطراب آور و هراس آفرین است و نه تنها بر زندگی انتخاب کننده تأثیر سنگینی میگذارد بلکه اساساً زندگی او را تعریف میکند. منظور از «این یا آن»، اساساً چنین انتخابی است.
سیمین در دوراهی انتخاب سرنوشت ساز میان نادر و زندگی ای سعادتمند قرار دارد. او زندگی سعادتمند را، ظاهراً به خاطر دخترش برگزیده است و از شوهرش دست کشیده است. نادر باید میان سیمین و پدر یکی را برگزیند. او هم انتخاب خود را کرده و از همسرش چشم پوشیده است. راضیه باید میان نجات از منجلاب فقر و امر مقدس دینی یکی را برگزیند. او مردد نشان میدهد گرچه نهایتاً و تصادفاً ادامه ی زندگی فقیرانه را انتخاب میکند تا مرتکب گناه نشود. ترمه در سخت ترین شرایط می باید میان پدر و مادرش یکی را برگزیند. انتخاب هر یک به معنای دل کندن از دیگری و ضربهای هولناک به خود اوست. در پایان فیلم او انتخاب خود را به انجام میرساند، گرچه بیننده نه میداند و نه باید بداند انتخاب او چیست؛ چرا که در جدایی نادر از سیمین، نمایشِ خودِ انتخاب از آنچه انتخاب میشود مهمتر است. جدایی حکایت اخلاق نیست. نادر، سیمین، راضیه، ترمه، حجت، معلم ترمه و حتا بازپرس دادگستری هیچ کدام شخصیتهایی منفی نیستند. همه برای رفتار خود دلیل و توجیه عقلانی و منطقی دارند و قلباً مایل به آزاررساندن به دیگری نیستند. گرفتاری ایشان هم به دلیل خطای ایشان نیست. هیچ کدام نمی توانستند مانع از بروز رویداد ناگوار شوند. نادر گناهی ندارد که پدرش به سختی بیمار است. سیمین در انتخاب راهی که برای آینده ی فرزندش درست میداند مقصر نیست. راضیه به قصد حمایت از شوهرش کاری را انتخاب کرد که ناخواسته برای او مشکل ساز شد. حجت اگر بدهکار شد و کارش به زندان کشید از بخت بد و نه تصمیم اشتباه بود. ترمه، که آخرین لحظات فیلم را با او میگذرانیم نمیتوانست مانع از فروپاشی خانواده شود.
ترمه گرفتار یک آزمون اخلاقی نشده است. او در انتخابی ناگزیر میان این یا آن قرار گرفته است.[2] این انتخاب پر از اضطراب و هراس، برای ترمه انتخابی اخلاقی نیست، انتخابی وجودی (اگزیستانسیل) است. جدایی نادر از سیمین فیلمی جذاب و روان است اما صرفاً این نیست. جدایی به اساسیترین مساله ی فلسفی بشر پرداخته است. هنر فرهادی این بود که توانست این دو وجه را به خوبی با هم بیامیزد.
[1] آرنت در کتاب توتالیتاریسم مثالی میزند از شکنجه هایی که نیروهای اس اس در اردوگاه های کشتار یهودیان برای درهم شکستن هویت انسانی قربانیان به کار میبردند. مثلاً مادری را مجبور میکردند که از بین دو فرزند یکی را انتخاب کند تا زنده بماند، اگر مادر انتخاب نمیکرد هر دو فرزند به قتل میرسیدند. اگر هم انتخاب میکرد، روح خود را نابود کرده بود. آلبر کامو فیلسوفی بود که به اینگونه انتخاب ها اندیشید. طرح مساله و اندیشههای کامو عمیق است اما پاسخ او، به نظر من، از سر استیصال است. کامو نتوانست جوابی به این مساله ی اساسی بدهد، چون این مساله به اندازهای سهمگین بود که رقیق القلبی چون او نمیتوانست آن را هضم کند. نتیجتاً کوشید خود مساله را پاک کند. نظر کامو این بود که باید از انتخاب نادرست که چیزی جز جنایت نیست سرپیچی کرد. جواب او به کار هیچکس نمیآید و درواقع خود انتخابی نادرست است که فاجعه به بار میآورد. جستجوی راهی برای نجات از مساله که کامو پیشنهاد میکند پذیرفتنی است اما نفی واقعیت پذیرفتنی نیست. به همین سبب، در این متن موضع او اگزیستانسیالیسم خام نامیده شده است.
[2] منظور از انتخاب، به قول کیرکه گور «انتخاب مطلق» است و نه «انتخاب لحظه ای». مثلاً نادر میتوانست به جای راضیه کارگری دیگر استخدام کند یا با تأخیر سر کار خود حاضر شود یا لباسی با رنگی متفاوت بپوشد. اینگونه انتخاب ها انتخاب های لحظهای هستند و نه اضطراب آور اند و نه تأثیر چندانی در زندگی می گذارند. اما انتخاب نادر میان پدر و همسر، انتخاب مطلق، یعنی انتخابی اساسی است که اضطراب آور و هراس آفرین است و نه تنها بر زندگی انتخاب کننده تأثیر سنگینی میگذارد بلکه اساساً زندگی او را تعریف میکند. منظور از «این یا آن»، اساساً چنین انتخابی است.
باز این خلبان کور با اون چشای کور مکوری و بینش فلّ سفه مآبش! اومد و کلیشه ای حرف زند درباره این فیلم. من هیج کجا تا کنون ندیم که کسی مغزه و پیام این فیلم را فهمیده باشه. اولا بحث یا این / یا آن کیرکگارد نیست. یا این یا آن کیرکگارد یه مسئله ی عمیق درونفردی در باره ی معضل هستی انسان در روی کره زمین می باشه و ربطی به این فیلم و مشابهتهای احتمالی اش نداره . بسیاری از مسائلی که در فیلم اتفاق می افتند، مختص به جامعه ایرانی نیستن؛ بلکه در سراسر دنیا میشه نمونه هاش را دید از جوامع بسیار پیشرفته صنعتی گرفته تا چالغوزیهای نوع آسیایی و افریقایی و لاتین آمریکایی. پیام فیلم برای اندیشیدن در باره اجتماع نکبت زده ایرانی اینه که « ما ایرانیها، اصلا فلسفه ی چگونه باهمزیستی » نداریم. همین. حالا برو توی نخ اینکه چرا ما ایرانیها با اون همه هوش بی همتای خودمون، « سوشیال فیلوسوفی » نداریم. برا همینه که لجنیّاتی به نام شرعیات اسلامی داره این نقش کلیدی را در جامعه ایرانی ایفا می کنه و اجتماع نیز روز به روز در باتلاق قهفرایی خودش دست و پا می زنه. از بذر یا این / یا اون کیرکگارد، هیچوقت فلسفه ی باهمزیستی شکوفا نمیشه؛ بلکه فقط انسانی مصمم میشه که گزینشی شخصی را در اجتماع برای نوع زندگی خودش اتّخاذ کنه. همین.
پاسخحذفعالی و بسیار نوآورانه نگاشته شده است
پاسخحذف