۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

پیش به سوی ِ دیکتاتوری ِ بزرگ!

به نظرم امروز جایگاه ِ خامنه ای با همیشه فرق دارد. امروز در عرصه ی ِ سیاست ِ ایران همه می‌دانند که نمی‌توانند خامنه ای را نادیده بگیرند و در محاسباتشان به عنوان ِ اولین فاکتور، منظورش نکنند.
خامنه ای در سال‌های ِ اول ِ رهبری، زیر ِ سایه ی ِ رفسنجانی بود. کسی رویش حساب نمی کرد. کسی جدی اش نمی گرفت. مردم او را مثل ِ موم توی ِ دستان ِ رفسنجانی فرض می کردند، آنچنان درمانده که حتا در مقابل ِ رفسنجانی نمی‌تواند از جانش محافظت کند. به یاد دارم یکی دو سال قبل از خرداد ِ 76 و اتمام ِ ریاست ِ جمهوری ِ رفسنجانی که آن زمان به اکبرشاه معروف بود، وقتی حرف از انتخابات به میان می آمد، اکثر ِ مردم شعری را می‌خواندند که واقعاً به آن باور داشتند:”ناطق، اکبر میشه... اکبر، رهبر میشه... رهبر، پَرپر میشه!” یعنی اگر رفسنجانی اراده کند می‌تواند سر ِ خامنه ای را به زیر ِ آب فرو کند(که البته مطابق با واقع نبود).
خلاصه آنکه خامنه ای علی‌رغم ِ آنهمه پول و امکانات و قدرت ِ قانونی و فراقانونی، سال ها وزنه ای سنگین و تعیین کننده به حساب نمی آمد. بعضی جاها نادیده گرفته می‌شد و از این نادیده گرفته شدن خیلی عصبانی و ناراحت بود. رقیبان ِ سیاسی (آنطور که دیکتاتور می خواست) سهمش را نمی پرداختند و حرمتش را نگه نمی داشتند. در آن سال‌ها خامنه ای دیکتاتور ِ ایران بود، اما دیکتاتور ِ کوچک و مضحکی که خودش را به در و دیوار می کوبد تا دیده شود!

با انتخاب ِ خاتمی و پیش آمدن ِ گفتمان ِ اصلاحات وضع برای ِ خامنه ای دشوارتر شد. هرچه بود گفتمان ِ اصلاحات در ذات ِ خود «تقدس زدایی از قدرت» را مد ِ نظر داشت و نیز «تمرکز زدایی از قدرت» و پخش ِ آن در میان ِ آحاد ِ جامعه. خامنه ای البته بیکار ننشست ـ همانطور که در دوره ی ِ رفسنجانی هم بیکار نبود. در راستای ِ «به در و دیوار زدن برای ِ دیده شدن» هربار خاتمی که در یکی دو سال ِ نخست در اوج ِ محبوبیت بود، به جایی می‌رفت و سخنرانی می‌کرد، فردایش خامنه ای هم جلسه‌ای تشکیل می‌داد و نظیر ِ آن حرف‌ها را تکرار می کرد! همچنین با موذی گری، توطئه چینی، کارشکنی، مراقبت های ِ مداوم ِ امنیتی،، ترور ِ شخصیتی و فیزیکی، زندان، مجلس، قوه ی ِ قضاییه، سهمش از پول ِ نفت و ماشین، و خلاصه همه ی ِ امکانات ِ کشور تاجایی که توانست در کار ِ رقیب اخلال کرد، دست ِ کم هر 9 روز یک بار!
اصلاحات را که شکست داد به سراغ ِ باندی بی شناسنامه و منفعت طلب رفت که می‌دانست در بین ِ اقشار ِ جامعه ریشه‌های ِ  عمیق ندارد. یک موجود ِ متوهم و نابهنجار به نام ِ محمود ِ احمدی نژاد را به ریاست ِ جمهوری گماشت تا کشور را به لبه ی ِ تمام ِ پرتگاه های ِ ممکن ببرَد. در هشت سال ِ احمدی نژاد علاوه بر فاجعه ی ِ 88 که خامنه ای تمام قد در آن مقصر بود، میلیاردها دلار به کشور لطمه خورد تا رقیبان ِ خامنه ای بفهمند در مقابل ِ اراده ی ِ او ناتوانند و در نهایت آن چیزی که باید برآورده شود «هوس های ِ دیکتاتور» است. دزدی ها و ندانم کاری هایِ باند ِ احمدی نژاد در سال ِ آخر نزدیک بود کشور را با «بلوایِ نان» مواجه کند. از آنجا که «بلوایِ نان» مهم‌ترین نشانه ی ِ فروپاشی ِ هر حکومت است، فقط و فقط برای ِ سر ِ پا ماندن ِ نظام لازم بود که به مساله ی ِ اقتصادی ِ کشور توجه شود.
بر خلاف ِ دوستان ِ عزیزی که از انتخاب ِ روحانی ذوق‌زده اند و آن را بازگشت ِ اعتبار به صندوق های ِ رأی، زنده شدن ِ گفتمان ِ اصلاحات و … می‌دانند من نسبت به این واقعه احساس ِ دوگانه ای دارم ـ اگر نگویم احساس ِ ناخوشایندی. از یک‌سو می‌دانم اوضاع ِ اقتصادی ِ کشور از این بدتر نخواهد شد و همین هم برای ِ محرومان ِ جامعه و چه بسا برای ِ طبقه ی ِ متوسط، خبر ِ خوشی است، اما از سوی ِ دیگر تجربه نشان داده که هربار جمهوری ِ اسلامی در عرصه ی ِ جهانی شکست خورده، تلافی اش را بر سر ِ مردم ِ ایران درآورده، نمونه‌اش پذیرش ِ قطعنامه ی ِ 598 و قبول ِ آتش بس در جنگ با عراق بود که به کشتار ِ 67 انجامید. جمهوری ِ اسلامی انتقام ِ شکست از اروپایی‌ها و آمریکایی ها را از زندانیان ِ بی پناه ِ ایرانی گرفت!
حالا هم جمهوری ِ اسلامی مجبور است خواسته‌های ِ غرب را بپذیرد تا از بحران ِ اقتصادی رهایی پیدا کند، اما آنچه پس از این مرحله قربانی خواهد شد حقوق ِ بشر و آزادیِ بیان و اندیشه است.(امیدوارم این پیش بینی درست از آب درنیاید و رخدادهای ِ آینده ضربدر ِ بطلانی بر این یادداشت بزند)
به نظر ِ من انتخابات ِ 92 ماهیتاً با انتخابات ِ 76 تفاوت دارد. خامنه ای که حالا با تضعیفِ رقبا و سرکوب ِ جریان های ِ سیاسی ِ  با ریشه و بی ریشه، در حال ِ تبدیل شدن به « دیکتاتور ِِ بزرگ » است تصمیم دارد به وسیله ی ِ روحانی به اوضاع ِ اقتصادی ِ کشور سر و سامان بدهد.
  تبدیل ِدیکتاتور ِ کوچک به دیکتاتور ِ بزرگ برای ِ مردم ِ ایران خیلی خرج برداشت!

سرانگشت

۱ نظر:

  1. ترمز ماشین قدرت در دو حالت از هم می بُره: 1- در حالت سرازیری ی استبداد و بیداد. 2- در حالت سربالایی اختناق زا و خفقان آور. در یکی از همین حالتهاست که رهبر معظّم اسلام، یعنی خامنه ای و شرکا از شوفری و هارت و پورت، ور خواهند افتاد.

    پاسخحذف