۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه

از زبان ِ سهراب


بپرسید از سر ِ کویم بپرسید
ز ِ یار و چشم ِ آهویم بپرسید

منم سهراب ِ بر خاک اوفتاده
گهی از زخم ِ پهلویم بپرسید! *

* * *
فراموشی رفیق ِ ظلم و جور است
فراموشی فنای ِ فکر و غور است

ز ِ ما تا خاوران یک کوچه راه است
بپرس احوال ِ خاموشان چطور است

* * *
من از دیدار ِ روی ِ «ژاله» خرسند
«کیانوش» و «امیر» آزاد و خوش خند

«ترانه» از «ندا» می‌گوید و آه
همه از دشت ِ پُر آلاله پرسند!


سرانگشت

* : این دوبیتی را در خواب سرودم

۱ نظر: