۱۳۸۶ بهمن ۱۴, یکشنبه

دفاع از ملانصرالدین 11 ـ نوشته ی ِ ابوالقاسم پاینده


و داروین از همه خطرناک تر است. چنگیز و تیمور دنیا را به خون کشیدند اما نسل ِ بشر را تحقیر نکردند. و این انگلیسی ِ بدنهاد ما را با سگ و گربه و میمون و سوسمار و عنکبوت همنژاد کرده است. نمی دانم جسارت ِ او بیشتر است یا تحمل ما که در قبال ِ این اهانت ِ عظیم انقلاب نکرده ایم . ما برای ِ خودمان حرمت و وقاری داشتیم. اشرف ِ مخلوقات بودیم. خون ِ آدم ِ پیمبر در رگهای ِ مان موج می زد. همان آدم ِ معروف که در بهشت ِ عدن، قدغن ِ خدا را شکست و به تحریک ِ مار و اغوای ِ طاووس ، میوه ی ِ ممنوعه را که به گفته ی ِ تورات ،گندم و شاید چیزی به شکل ِ گندم بود از حوا ربود و مادرمان حوای ِ لوند بود که از دنده ی ِ کج ِ آدم درآمد و به نیروی ِ چشم و ابرو ، پدر ِ سیه روزگارمان را به ورطه ی ِ بدکاری کشید ؛ و چون از هول ِ گناه یا برای ِ گناه، جامه از تنش فرو ریخت به حکم ِ عفت ِ فطری از شرم ِ بهشتیان ِ بدچشم ِ هیز، از برگ ِ رزان ِ بهشت یک بیککینی ِ آخرین مد برای ِ خودش ساخت. همین مادر ِ گناهکار هر چه بود اعتباری داشت و در صف ِ مخلوقات ِ خدا از میمون ِ پشمالوی ِ زشت ِ منحوس ، محترم تر بود و داروین با این تطور ِ مضحکش پدر و مادری چنین موقر و سنگین را از ما گرفت و یک جفت میمون ِ جنگلی از همان میمون های ِ دلقک ِ سیرک به جای ِ آنها نهاد. البته حوای ِ مادر و آدم ِ پدر خوب نکردند که از فرمان ِ خدای ِ بزرگ سر زدند و دور از چشم ِ مامورین مبارزه با فساد از میوه ی ِ ممنوع بهره گرفتند و بهشت ِ جاوید را به گندمی دادند و به گفته ی ِ مولفان ِ تورات با یک خطا طوق ِ لعنت ِ ازلی را به گردن ِ اعقاب ِ سیه روز ِ خویش انداختند ولی هر چه بود آدم بودند و روی ِ دو پا راه می رفتند و بارقه ای از نفخه ی ِ ازلی به کانون ِ جان داشتند و در کله ی ِ مبارک ِ شان به جای ِ مغز ِ میمون عقل ِ انسان بود . هیچکس نفهمید این انگلیسی ِ بدزبان، از کدام جهنمی سر در آورد که آدم ِ گنهکار را از عرش ِ اعلای ِ اُبـُـوّت فرو کشید و اجداد ِ معتبر ِ ما را که روح ِ پاک ِ جاوید ِ شان همه ی ِ فضا را پر کرده است به صف ِ خران و اسبان و بوزینگان تنزل داد . و من ِ بدبخت از وقتی این مهملات را شنیده ام احساس می کنم که بوزینه شده ام ؛ می خواهم چنگ بزنم و این طاق ِ تیمارستان را بگیرم و پنجره را بشکنم . گاهی خون ِ میمون ‌های ِ قدیم در تنم می جوشد و می خواهم چهار دست و پا بدوم و رقاصی کنم . این مدیر ِ تیمارستان پوزه ی ِ خرس دارد و این مامور ِ غذا یک گرگ ِ حسابی است و آن مستخدم ِ سبیل خنجری که مامور ِ دیوانگان ِ خطرناک است مثل یک بول داگ، جلو ِ دهان ِ خود دندان های ِ درشت ِ تیز دارد.
ای کاش آقای ِ دکتر از این آقای ِ داروین اجازه می گرفتند که لااقل ما تیمارستانیان از نسل ِ آدم باشیم ! راستی که نسل ِ آدم را با سگ و گربه و میمون به هم ریختن جنایت ِ خطرناکی است . امروز می گویند از نژاد ِ میمون بوده ایم و اگر در به همین پاشنه بگردد فردا خواهند گفت ما فرزندان ِ سیه روز ِ آدم و زادگان ِ حوای ِ خوشگل، عقل ِ میمون نیز داشته ایم و تا بجنبید، دو سه جین میمون را به عنوان ِ عقل ِ کل به کرسی ِ صدارت و وزارت نشانیده اند و چه قصیده ها به وصف ِ شان می توان ساخت ! و ناگهان مردم ِ باریک بین ِ دقیقه یاب این نکته ی ِ بدیع را کشف می کنند که پشم ِ میمون به نرمی و ظرافت از پرند سبق می برد و شما نیز اگر بخواهید از سیر ِ زمانه وانمانید باید میمون نامه ای بسازید و از بهشت ِ گمشده ی ِ میمون ‌های ِ اصیل، در آن روزگاران ِ قدیم که اجداد ِ ما به جنگل ‌های ِ بکر، چست و چالاک از شاخی به شاخی خیز می گرفتند و فندق می شکستند، قصه ها بیارید تا در دل ِ بزرگان ِ قوم رخنه کنید و یک طبق مدال و نشان و امتیاز و عنوان بگیرید و خوش باشید و باستان جویان ِ موقع شناس، تابوت و دستخط ِ میمون ‌های ِ قدیم را که از دخمه ‌های ِ اهرام و ویرانه ‌های ِ نینوا بدست آورده اند، زیب ِ موزه ها خواهند کرد.
دریغا که من اینجا اسیرم و آقای ِ مدیر اجازه ی ِ خروج از سلول نمی دهد اما شما آقای ِ دکتر و صد میلیون ها مردم ِ عاقل و آزاد چرا خاموش نشسته اید که وقار و حرمت ِ پدرتان را ببرند و همسنگ ِ میمون ِ تان کنند ؟! حمیت و غیرت ِ تان کو ؟! به حکم ِ شرف ِ انسانیت، برای دفاع از احترام ِ آدم ِ ابوالبشر، به خاطر ِ چشمان ِ زیبای ِ حوا که پدر ِ چلمن ِ زن ندیده ی ِ ما را فریفت و برای ِ لذت ِ آنی، بهشت ِ جاودانی ِ او را گم کرد، بیایید این انگلیسی ِ جسور، این داروین ِ مفسد ِ لعنتی را هر جا هست بگیرید، گریبانش را بچسبید، به محاکمه بکشید محکومش کنید. گزارش دهید که خطرناک است و آشوب کرده است. پرونده بسازید . تبعیدش کنید. بفرستیدش آفریقا ده سال و بیست سال و مادام العمر در معادن ِ الماس بیگاری کند. اگر دست ِ تان به او نمی رسد لااقل مثل ِ ملا از تاریخ بیرونش کنید . بگویید اصلاً نبود. آدم ِ ابوالبشر از این فرزند ِ ناخلف و عاق، بیزار است. مرگ بر فرزندان ِ حق ناشناس که با سگ و میمون برضدّ ِ پدر بزرگ ِ خود همداستانی می کنند ! مرگ بر میمون ! نیست باد داروین ! اصلاً داروینی نبود که نیست شود . آدم چنین پسر ِ چشم سفید ِ بی شرمی نداشته و قطعاً این میمون زاده ی ِ لعین، جاسوس ِ میمون ها بوده است .

۱ نظر:

  1. بعله ....درودی گرم بر الباشوی العزیز

    عرضم به خدمت محترم و مکرمتون که بنده عنصر
    خیلی خوبی نیستم برای سلام علیک باهام
    زیرا سرم بوی قورمه سبزی میدهد

    ولی اگرچه باید از همه دوری کنم که یه وخ براشون
    دردسر ساز نباشم میدانم که اگر نیایم و این چند خط
    را ننویسم بعضی از دوستانم خیلی کلافه میشوند
    و فکر میکنند که من خودم رابه مهمیت اختراع و نصب
    کرده ام !!!!!!!!!!
    و افاده میکنم !!!!!!!!!!

    و از جائي که من اهل افاده ابدا نیستم و خیلی خاکی
    هستم مجبورم به تعهداتم عمل کنم

    عرضم به خدمت محترم شما برساند که حتما میدانی
    که از خودت تا همه بچه های دیگر
    احتمالا از خودتان پرسیده اید که - بابا این باشو مگه کیه
    که نانا این همه بهش علاقه داره و قبولش داره ؟
    و علت علاقه من به تو برای همه احتمالا مورد سئوال بوده

    امشب میخواهم از روی این راز !!!!! پرده بردارم


    تو با روح بسیار حساس خود با ناامیدی مطلق در میان همه
    بودی و اگرچه وضع خودت بد نبود ولی غم باقی را داشتی
    و هیچ نور امیدی هم نمیدیدی
    تا روزی که من وارد شدم
    تو مرا زیر نظر گرفتی و کاملا دوستانه و بدون هیچ منظوری
    به من به شکل رمز گفتی که - منتظر کسی مثل من بوده ای


    اون زمان احدی نمیدانست که من کی هستم و چه قابلیت هائي
    دارم زیرا گاهی پیام میگذاشتم والسلام نه چیزی برای کسی
    نوشته بودم و نه وبلاگی داشتم

    خوب نوکرت برم ...من که خودم را میشناختم اگرچه باقی مرا
    نمیشناختند

    و به دلیل این که خودم خودم را میشناختم و پشتکار خود را
    میدانستم با خودم گفتم :

    - باید بسیار با هوش باشد این فرد که از چند جمله جسته
    گسیخته من این ور و اون ور حدس زد که این فقط یک زن نی نی
    ناناش ناش نیست

    از اون نانا...... نو نان سنس هاست که آنی به اونی میتونه
    هریکین راه بندازه و خشتک ها روی سرها !!!!!!!!

    البته بعد تر خیلی ها به من کلی علاقه و احترام نشان دادند ولی
    اون که وقتی زبون باز کردی بگه آهان

    خود خرت بودی مگه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    واسه همین دوست نداشتم خراب بشی فهمستی ؟‌

    اون جوهر لازم را داری باید پرورشش بدی با کار و مطالعه سخت ... کیل بیل فرمانده

    پاسخحذف