ای آن که غمگنی و سزاواری
وندر نهان سرشک همی باری
از بهر ِ آن کجا ببرم نامش
ترسم ز سخت انـدُه و دشواری
رفت آن که رفت و آمد آنک آمد
بود آن که بود ، خیره چه غم داری ؟
هموار کرد خواهی گیتی را ؟
گیتی ست ! کی پذیرد همواری ؟
مُستی مکن که ننگرد او مُستی *
زاری مکن که نشنود او زاری
شو ، تا قیامت آید زاری کن !
کی رفته را به زاری باز آری ؟
آزار، بیش زین گردون بینی
گر تو به هر بهانه بیازاری
گویی گماشته ست بلایی او
بر هر که تو دل بر او بگماری
ابری پدید نی و کسوفی نی
بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و یا نکنی ، ترسم
بر خویشتن ظفر ندهی ، باری
تا بشکنی سپاه ِ غمان بر دل
آن به که می بیاری و بگساری
اندر بلای ِ سخت پدید آرند
فضل و بزرگمردی و سالاری
رودکی ِ سمرقندی (قرن ِ چهارم)
دیوان ِ رودکی ِ سمرقندی، رویه ی ِ 111 / بر اساس ِ نسخه یِ سعید ِ نفیسی ، ی براگینسکی / انتشارات ِ نگاه
* مُستی : آرزومندی و نیازمندی و گله و شکوه ؛ واژه ی ِ مستمند از همین ریشه است . (همان ، ص213)
وندر نهان سرشک همی باری
از بهر ِ آن کجا ببرم نامش
ترسم ز سخت انـدُه و دشواری
رفت آن که رفت و آمد آنک آمد
بود آن که بود ، خیره چه غم داری ؟
هموار کرد خواهی گیتی را ؟
گیتی ست ! کی پذیرد همواری ؟
مُستی مکن که ننگرد او مُستی *
زاری مکن که نشنود او زاری
شو ، تا قیامت آید زاری کن !
کی رفته را به زاری باز آری ؟
آزار، بیش زین گردون بینی
گر تو به هر بهانه بیازاری
گویی گماشته ست بلایی او
بر هر که تو دل بر او بگماری
ابری پدید نی و کسوفی نی
بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و یا نکنی ، ترسم
بر خویشتن ظفر ندهی ، باری
تا بشکنی سپاه ِ غمان بر دل
آن به که می بیاری و بگساری
اندر بلای ِ سخت پدید آرند
فضل و بزرگمردی و سالاری
رودکی ِ سمرقندی (قرن ِ چهارم)
دیوان ِ رودکی ِ سمرقندی، رویه ی ِ 111 / بر اساس ِ نسخه یِ سعید ِ نفیسی ، ی براگینسکی / انتشارات ِ نگاه
* مُستی : آرزومندی و نیازمندی و گله و شکوه ؛ واژه ی ِ مستمند از همین ریشه است . (همان ، ص213)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر