يک مسجد و اين همه بی نماز ؟!
امسال هم نمايشگاه ِ كتاب ِ تهران در مصلا برگزار شده است . امسال هم آدم است كه از سر و كول ِ هم بالا می رود . واقعاً ما اين همه كتاب خوان داريم ؟! پس چرا سرانه ی ِ كتابخوانی در كشورمان اينهمه پايين است ؟ آمار می گويد نزديک به پنج ميليون از نمايشگاه بازديد كرده اند . اگر هركدام فقط يک جلد كتاب بخرند بايد تيراژ كتاب ، به خصوص كتاب های ِ مطرح خيلی بالاتر از اين باشد . پس چرا حداكثر سه هزار تاست ؟! مردم با هم مهربان شده اند ؟ كتاب به هم قرض می دهند ؟ مرام ِ اشتراكی فراگير شده ؟ ... پس چی شده كه من بی خبرم ؟!
حمام ِ سونا
وقتی در مصلا نمايشگاه ِ كتاب برگزار شود لابد در كتابفروشی هم بايد قيمه پلوی ِ نذری بپزند . نمايشگاه، تهويه و خنک كننده ی ِ مناسب ندارد . هوا ، گرم و سنگين است ؛ آدم چک چک عرق می ريزد . انگار دعوت شده ای به سونای ِ خشک همراه با استنشاق ِ اسانس ِ عطر ِ زير بغل . در سالن ِ درندشت، آبخوری نگذاشته اند . اگر تشنه شوی بايد خودت را با خاطره ی ِ شهدای ِ كربلا تسلا دهی . اگر خسته شوی نيمكتی برای ِ نشستن نداری مگر پلكانی عجيب و غريب كه آدمی را به ياد ِ رزمناو ِ پوتمكين می اندازد . پُر رويی است كه توقع داشته باشيم چرخی برای ِ بردن ِ كيسه های ِ سنگين ِ كتاب از غرفه ای به غرفه ی ِ ديگر پيدا شود . چرخ ، ابزار ِ مردم آزاری است . می خورد به پر و پای ِ بقيه و قلم می كند . شاعر ِ قلم به دست ِ مزدور هم گفته : "می بخور ، منبر ِ بسوزان مردم آزاری نكن !" در ثانی اگر هركس يک چرخ دستی بگيرد اخبار ِ ترافيک ِ سالن سرخط ِ خبرهای ِ راديو پيام خواهد شد . كف ِ بعضی سالن ها موكت است و زمينش چاله ـ قلنبه ! خيلی جاها موكت ها جمع شده و جان می دهد برای ِ زمين خوردن و جانباز شدن در راه ِ فرهنگ .
كتاب های ِ سياسی ی ی ....... : پــَــر
غلط نكنم اين مملكت پيشترها چند تا آدم ِ سياسی نويس داشت . بعضی شان ژورناليست بودند ، بعضی تحليلگر بودند ، بعضی خاطراتشان را می نوشتند بعضی نقد ِ ساختاری می كردند و ... اما امسال انگار كه در بازی ِ كلاغ پر سوخته باشند ، خبری از هيچ كدام نبود . احتمالاً گرفتار ِ تاپ تاپ ِ خمير شده اند . از كتاب هايشان هم نشانی ديده نمی شد . فكر كنم سراغشان را بايد از شيشه ی ِ پنير گرفت .
اخلاق ِ ميوه فروش ها
اخلاق ِ بعضی ناشرها مثل ِ ميوه فروش ها است . جنس های ِ خوبشان را زير ِ پيشخان قايم می كنند . اولش كه از آنها می پرسی فلان كتاب را داريد ، می گويند نداريم . بعد كه ده ـ بيست هزار تومان خريد می كنيد ، پرده را بالا می زنند و از زير ِ ميز، كتابی را كه اول ِ كار سراغ گرفته بوديد به دستتان می دهند .
بچه ها مواظب باشيد !
عده ای از ناشران غرفه گرفته اند و پر كرده اند از كتاب های ِ ديگران ! خيلی كه هنر كرده باشند دو عنوان از كتاب های ِ چاپ ِ خودشان را هم برای ِ خالی نبودن ِ عريضه جا زده اند ؛ چون به جز اين دو عنوان اصلاً چيزی چاپ نكرده اند . معلوم نيست آنجا نمايشگاه ِ كتاب است يا نمايشگاه ِ كتابفروشی ؟ همچنين معلوم نيست انتشاراتی بايد كتاب چاپ كند يا اين كه كاغذ ِ دولتی بگيرد و به نرخ ِ آزاد بفروشد ؟
بعضی هم كه در پيدا كردن ِ سوراخ ِ دعا تخصص دارند ، تا سقف ِ غرفه را مفاتيح چيده اند و خودشان نشسته اند وسط ِ رساله ها . فقط چون محتوای ِ اين كتاب ها اكثراً در بيان ِ احكام ِ لواط و وطی و مجامعت با اسب ِ آبی و مورچه ی ِ بالدار است ، نگرانم يكوقت كتاب های ِ لبريز از تحريک ، دست به يكی كنند و بلای ِ خانمان سوزی بر سر ِ فروشنده بياورند .
امسال هم نمايشگاه ِ كتاب ِ تهران در مصلا برگزار شده است . امسال هم آدم است كه از سر و كول ِ هم بالا می رود . واقعاً ما اين همه كتاب خوان داريم ؟! پس چرا سرانه ی ِ كتابخوانی در كشورمان اينهمه پايين است ؟ آمار می گويد نزديک به پنج ميليون از نمايشگاه بازديد كرده اند . اگر هركدام فقط يک جلد كتاب بخرند بايد تيراژ كتاب ، به خصوص كتاب های ِ مطرح خيلی بالاتر از اين باشد . پس چرا حداكثر سه هزار تاست ؟! مردم با هم مهربان شده اند ؟ كتاب به هم قرض می دهند ؟ مرام ِ اشتراكی فراگير شده ؟ ... پس چی شده كه من بی خبرم ؟!
حمام ِ سونا
وقتی در مصلا نمايشگاه ِ كتاب برگزار شود لابد در كتابفروشی هم بايد قيمه پلوی ِ نذری بپزند . نمايشگاه، تهويه و خنک كننده ی ِ مناسب ندارد . هوا ، گرم و سنگين است ؛ آدم چک چک عرق می ريزد . انگار دعوت شده ای به سونای ِ خشک همراه با استنشاق ِ اسانس ِ عطر ِ زير بغل . در سالن ِ درندشت، آبخوری نگذاشته اند . اگر تشنه شوی بايد خودت را با خاطره ی ِ شهدای ِ كربلا تسلا دهی . اگر خسته شوی نيمكتی برای ِ نشستن نداری مگر پلكانی عجيب و غريب كه آدمی را به ياد ِ رزمناو ِ پوتمكين می اندازد . پُر رويی است كه توقع داشته باشيم چرخی برای ِ بردن ِ كيسه های ِ سنگين ِ كتاب از غرفه ای به غرفه ی ِ ديگر پيدا شود . چرخ ، ابزار ِ مردم آزاری است . می خورد به پر و پای ِ بقيه و قلم می كند . شاعر ِ قلم به دست ِ مزدور هم گفته : "می بخور ، منبر ِ بسوزان مردم آزاری نكن !" در ثانی اگر هركس يک چرخ دستی بگيرد اخبار ِ ترافيک ِ سالن سرخط ِ خبرهای ِ راديو پيام خواهد شد . كف ِ بعضی سالن ها موكت است و زمينش چاله ـ قلنبه ! خيلی جاها موكت ها جمع شده و جان می دهد برای ِ زمين خوردن و جانباز شدن در راه ِ فرهنگ .
كتاب های ِ سياسی ی ی ....... : پــَــر
غلط نكنم اين مملكت پيشترها چند تا آدم ِ سياسی نويس داشت . بعضی شان ژورناليست بودند ، بعضی تحليلگر بودند ، بعضی خاطراتشان را می نوشتند بعضی نقد ِ ساختاری می كردند و ... اما امسال انگار كه در بازی ِ كلاغ پر سوخته باشند ، خبری از هيچ كدام نبود . احتمالاً گرفتار ِ تاپ تاپ ِ خمير شده اند . از كتاب هايشان هم نشانی ديده نمی شد . فكر كنم سراغشان را بايد از شيشه ی ِ پنير گرفت .
اخلاق ِ ميوه فروش ها
اخلاق ِ بعضی ناشرها مثل ِ ميوه فروش ها است . جنس های ِ خوبشان را زير ِ پيشخان قايم می كنند . اولش كه از آنها می پرسی فلان كتاب را داريد ، می گويند نداريم . بعد كه ده ـ بيست هزار تومان خريد می كنيد ، پرده را بالا می زنند و از زير ِ ميز، كتابی را كه اول ِ كار سراغ گرفته بوديد به دستتان می دهند .
بچه ها مواظب باشيد !
عده ای از ناشران غرفه گرفته اند و پر كرده اند از كتاب های ِ ديگران ! خيلی كه هنر كرده باشند دو عنوان از كتاب های ِ چاپ ِ خودشان را هم برای ِ خالی نبودن ِ عريضه جا زده اند ؛ چون به جز اين دو عنوان اصلاً چيزی چاپ نكرده اند . معلوم نيست آنجا نمايشگاه ِ كتاب است يا نمايشگاه ِ كتابفروشی ؟ همچنين معلوم نيست انتشاراتی بايد كتاب چاپ كند يا اين كه كاغذ ِ دولتی بگيرد و به نرخ ِ آزاد بفروشد ؟
بعضی هم كه در پيدا كردن ِ سوراخ ِ دعا تخصص دارند ، تا سقف ِ غرفه را مفاتيح چيده اند و خودشان نشسته اند وسط ِ رساله ها . فقط چون محتوای ِ اين كتاب ها اكثراً در بيان ِ احكام ِ لواط و وطی و مجامعت با اسب ِ آبی و مورچه ی ِ بالدار است ، نگرانم يكوقت كتاب های ِ لبريز از تحريک ، دست به يكی كنند و بلای ِ خانمان سوزی بر سر ِ فروشنده بياورند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر