با اين كه سال ها از فتح ِ افغانستان به دست ِ ارتش ِ آمريكا و نظارت ِ اين ابرقدرت بر امور ِ پاكستان می گذرد، هنوز اين دو كشور ِ آسيايی كانون ِ توليد ِ خشونت ِ مذهبی و فرقه ای اند . آمريكا می كوشد از راه های ِ گوناگون مدرنيسم و تجدد را به افغانستان و پاكستان وارد كند ، اما تا كنون به كاميابی زيادی نرسيده . اين دو جامعه در زمينه ی ِ پذيرش ِ ارزش های ِ غربی از خود مقاومت نشان داده اند و در نگاه ِ اول به نظر می رسد كه آمريكا اين مشكل را از انگلستان به ارث برده است .
اهل ِ سياست ، گزاره ی ِ " تفرقه بينداز و حكومت كن " را به استعمار ِ انگليس نسبت می دهند . شايد نادرست نباشد جمله ی ِ پايه ای بدين شكل برای ِ گزاره ی ِ بالا بيان كنيم : " تجزيه كن و تفرقه بينداز " .
هم افغانستان و هم پاكستان كشورهايی هستند كه از اقليم هايی بزرگتر (ايران و هندوستان ) جدا شده اند . اقليم هايی كه در طول ِ قرن ها به ويژه از نظرگاه ِ فرهنگی به تكامل ِ انداموار رسيده بودند . بريتانيا در زمان ِ محمد شاه ِ قاجار با توطئه و تهديد ِ نظامی افغانستان را از ايران جدا كرد و نزديک به صد سال بعد با استفاده از خيانت ِ محمدعلی جناح به گاندی ، كشور ِ پاكستان را جعل و از پيكر ِ هندوستان سوا كرد (همچنان كه با دسيسه ای ديگر بنگلادش را ) . تجربه نشان داده است كه اين كشورهای ِ نو پديد به لحاظ ِ فرهنگی نه تنها هيچگاه به پايه ی ِ اقليم های ِ مادر (ايران و هندوستان ) نرسيدند بلكه پس از مدتی فرسنگ ها از آنها عقب افتادند ؛ برای ِ نمونه سنجش ِ چندی و چونی ِ آفرينش ِ انديشه ، ادبيات ، فرهنگ و هنر در كشورهای ِ ايران و افغانستان و نيز هندوستان و پاكستان گويای ِ اين واقعيت است . ايران با وجود ِ اسلام زدگی و گرفتاری در چنبره ی ِ استبداد همچنان در ميدان ِ فرهنگ پيشگام است و پيشروترين كتاب های ِ پارسی زبان را توليد و ترجمه می كند (نسبت به افغانستان و تاجيكستان و ديگر پارسی گويان ِ منطقه) . زبان ِ پارسی صد سال است كه در ايران ِ پس از مشروطه جهش كرده و فراباليده ؛ نيرومند و غنی شده و در زمينه ی ِ شعر ِ نو ، رمان ، داستان ِ كوتاه ، نمايشنامه ، فيلمنامه ، ترانه ، ترجمه و پژوهش آثار ِ گرانسنگی پديد آورده است . هندوستان هم كه از هر نظر از جمله فرهنگ بر پاكستان برتری دارد ؛ كافی ست فلسفه ، ادبيات و سينمای ِ اين دو كشور را با هم مقايسه كنيم .
تجزيه ، مقدمه ی ِ تفرقه ميان ِ ايرانيان و افغان هايی شد كه روزگاری خود ايرانی بودند . هنگامی كه افغانستان از ايران جدا شد به جهت ِ بی تدبيری ِ پادشاهان ِ قاجار از محروم ترين بخش های ِ ايران بود . استعمار ِ پير از ناخشنودی ِ مردمان ِ آن خطه سوء استفاده كرد و آنان را به ظاهر مستقل كرد . افغان ها از وضع ِ تازه شادمان شدند ، در حالی كه نمی دانستند تجزيه و ايزوله شدن ِ سرزمينی محروم نه تنها واپس ماندگی و محروميت ِ آن را رفع نمی كند كه دوچندانش می سازد . افغانستان (و نيز پاكستان) از آنجا كه پاره های ِ جدا شده ی ِ دو ارگانيسم هستند تا امروز به تعادل و بالندگی ِ فرهنگی نرسيده اند و در هردوی ِ آنها گرايش های ِ نامتوازن و ناهنجار ديده می شود . هردوی ِ اين كشورها تا كنون در بازخوانی و تغيير ِ سنت های ِ ناپسند و واپس نگهدارنده و رهايی از دايره ی ِبسته ی ِ جزم انديشی ناكام بوده اند . اگر افغانستان و پاكستان از اقليم ِ مادری جدا نشده بودند در پرتو ِ فرهنگ ِ برتر ِ ايران و هند روزگار ِ بهتری داشتند . هميشه در يک اقليم ، فرهنگ ِ برتر از فرهنگ ِ فروتر دستگيری می كند و آن را بالا می كشد . به بيان ِ ديگر در يک واحد ِ جغرافيايی تراوش ِ مداوم ِ آگاهی از جايگاه ِ بلندتر به جايگاه ِ پايين تر ، به همگن شدن ِ فرهنگ آن سرزمين ياری می رساند .
با اين همه غربی ها گويا اين واقعيت را خوش نمی دارند و از آن پشتيبانی نمی كنند . آن ها هنوز نسبت به سياست ِ ديرين ِ انگلستان نظر ِ مثبت دارند چرا كه می دانند پهناوری ِ خاک و ميزان ِ جمعيت ِ يک كشور با قدرت يافتن و امكان ِ به عظمت رسيدن ِ آن سرزمين ، نسبت ِ مستقيم دارد . درست است كه كشورهای ِ پهناور همگی قدرتمند نيستند اما اكثر ِ كشورهای ِ قوی قلمرویی بزرگ دارند و از آن مهمتر سرزمين های ِ نيرومند اما كم وسعت همواره در خطر و ضربه پذيرند . رقيبان و دشمنان ِ كشورهای ِ كوچک ولی نيرومند و آباد در تبليغاتشان كوچكی ِ خاک را دليل ِ حقارت آن كشورها می گيرند و از اين نقطه ضعف در مناسبات ِ سياسی استفاده می كنند (نمونه اش موضع ِ رقيبان و دشمنان ِ اسراييل نسبت به اين كشور ِ كم وسعت ) . بنابراين از آنجا كه قدرت های ِ جهانی خواهان ِ تضعيف ِ رقيبان ِ بالفعل و بالقوه هستند از تجزيه ی ِ چنين سرزمين هايی استقبال می كنند . فروپاشی ِ شوروی و نيز تجزيه ی ِ يوگسلاوی دو نمونه از اين رويكرد در دوران ِ اخير هستند . اما از سوی ِ ديگر رويداد ِ تجزيه به جنگ های ِ قومی و پاگرفتن ِ جنبش های ِ افراطی ، ضد مدرن و ايدئولوژيک میانجامد و مردم ِ اين سرزمين ها را در حالت ِ خشم و تهاجم قرار می دهد .
اگر روزگاری قدرتمندان با تجزيه ی ِ سرزمين های ِ ديگر، فرهنگ های ِ بزرگ و نيرومند را پاره پاره كردند ، امروز بايد نگران ِ سر برآوردن ِ خرده فرهنگ های ِ حقير و خونخوار باشند !
سرانگشت
اهل ِ سياست ، گزاره ی ِ " تفرقه بينداز و حكومت كن " را به استعمار ِ انگليس نسبت می دهند . شايد نادرست نباشد جمله ی ِ پايه ای بدين شكل برای ِ گزاره ی ِ بالا بيان كنيم : " تجزيه كن و تفرقه بينداز " .
هم افغانستان و هم پاكستان كشورهايی هستند كه از اقليم هايی بزرگتر (ايران و هندوستان ) جدا شده اند . اقليم هايی كه در طول ِ قرن ها به ويژه از نظرگاه ِ فرهنگی به تكامل ِ انداموار رسيده بودند . بريتانيا در زمان ِ محمد شاه ِ قاجار با توطئه و تهديد ِ نظامی افغانستان را از ايران جدا كرد و نزديک به صد سال بعد با استفاده از خيانت ِ محمدعلی جناح به گاندی ، كشور ِ پاكستان را جعل و از پيكر ِ هندوستان سوا كرد (همچنان كه با دسيسه ای ديگر بنگلادش را ) . تجربه نشان داده است كه اين كشورهای ِ نو پديد به لحاظ ِ فرهنگی نه تنها هيچگاه به پايه ی ِ اقليم های ِ مادر (ايران و هندوستان ) نرسيدند بلكه پس از مدتی فرسنگ ها از آنها عقب افتادند ؛ برای ِ نمونه سنجش ِ چندی و چونی ِ آفرينش ِ انديشه ، ادبيات ، فرهنگ و هنر در كشورهای ِ ايران و افغانستان و نيز هندوستان و پاكستان گويای ِ اين واقعيت است . ايران با وجود ِ اسلام زدگی و گرفتاری در چنبره ی ِ استبداد همچنان در ميدان ِ فرهنگ پيشگام است و پيشروترين كتاب های ِ پارسی زبان را توليد و ترجمه می كند (نسبت به افغانستان و تاجيكستان و ديگر پارسی گويان ِ منطقه) . زبان ِ پارسی صد سال است كه در ايران ِ پس از مشروطه جهش كرده و فراباليده ؛ نيرومند و غنی شده و در زمينه ی ِ شعر ِ نو ، رمان ، داستان ِ كوتاه ، نمايشنامه ، فيلمنامه ، ترانه ، ترجمه و پژوهش آثار ِ گرانسنگی پديد آورده است . هندوستان هم كه از هر نظر از جمله فرهنگ بر پاكستان برتری دارد ؛ كافی ست فلسفه ، ادبيات و سينمای ِ اين دو كشور را با هم مقايسه كنيم .
تجزيه ، مقدمه ی ِ تفرقه ميان ِ ايرانيان و افغان هايی شد كه روزگاری خود ايرانی بودند . هنگامی كه افغانستان از ايران جدا شد به جهت ِ بی تدبيری ِ پادشاهان ِ قاجار از محروم ترين بخش های ِ ايران بود . استعمار ِ پير از ناخشنودی ِ مردمان ِ آن خطه سوء استفاده كرد و آنان را به ظاهر مستقل كرد . افغان ها از وضع ِ تازه شادمان شدند ، در حالی كه نمی دانستند تجزيه و ايزوله شدن ِ سرزمينی محروم نه تنها واپس ماندگی و محروميت ِ آن را رفع نمی كند كه دوچندانش می سازد . افغانستان (و نيز پاكستان) از آنجا كه پاره های ِ جدا شده ی ِ دو ارگانيسم هستند تا امروز به تعادل و بالندگی ِ فرهنگی نرسيده اند و در هردوی ِ آنها گرايش های ِ نامتوازن و ناهنجار ديده می شود . هردوی ِ اين كشورها تا كنون در بازخوانی و تغيير ِ سنت های ِ ناپسند و واپس نگهدارنده و رهايی از دايره ی ِبسته ی ِ جزم انديشی ناكام بوده اند . اگر افغانستان و پاكستان از اقليم ِ مادری جدا نشده بودند در پرتو ِ فرهنگ ِ برتر ِ ايران و هند روزگار ِ بهتری داشتند . هميشه در يک اقليم ، فرهنگ ِ برتر از فرهنگ ِ فروتر دستگيری می كند و آن را بالا می كشد . به بيان ِ ديگر در يک واحد ِ جغرافيايی تراوش ِ مداوم ِ آگاهی از جايگاه ِ بلندتر به جايگاه ِ پايين تر ، به همگن شدن ِ فرهنگ آن سرزمين ياری می رساند .
با اين همه غربی ها گويا اين واقعيت را خوش نمی دارند و از آن پشتيبانی نمی كنند . آن ها هنوز نسبت به سياست ِ ديرين ِ انگلستان نظر ِ مثبت دارند چرا كه می دانند پهناوری ِ خاک و ميزان ِ جمعيت ِ يک كشور با قدرت يافتن و امكان ِ به عظمت رسيدن ِ آن سرزمين ، نسبت ِ مستقيم دارد . درست است كه كشورهای ِ پهناور همگی قدرتمند نيستند اما اكثر ِ كشورهای ِ قوی قلمرویی بزرگ دارند و از آن مهمتر سرزمين های ِ نيرومند اما كم وسعت همواره در خطر و ضربه پذيرند . رقيبان و دشمنان ِ كشورهای ِ كوچک ولی نيرومند و آباد در تبليغاتشان كوچكی ِ خاک را دليل ِ حقارت آن كشورها می گيرند و از اين نقطه ضعف در مناسبات ِ سياسی استفاده می كنند (نمونه اش موضع ِ رقيبان و دشمنان ِ اسراييل نسبت به اين كشور ِ كم وسعت ) . بنابراين از آنجا كه قدرت های ِ جهانی خواهان ِ تضعيف ِ رقيبان ِ بالفعل و بالقوه هستند از تجزيه ی ِ چنين سرزمين هايی استقبال می كنند . فروپاشی ِ شوروی و نيز تجزيه ی ِ يوگسلاوی دو نمونه از اين رويكرد در دوران ِ اخير هستند . اما از سوی ِ ديگر رويداد ِ تجزيه به جنگ های ِ قومی و پاگرفتن ِ جنبش های ِ افراطی ، ضد مدرن و ايدئولوژيک میانجامد و مردم ِ اين سرزمين ها را در حالت ِ خشم و تهاجم قرار می دهد .
اگر روزگاری قدرتمندان با تجزيه ی ِ سرزمين های ِ ديگر، فرهنگ های ِ بزرگ و نيرومند را پاره پاره كردند ، امروز بايد نگران ِ سر برآوردن ِ خرده فرهنگ های ِ حقير و خونخوار باشند !
سرانگشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر