یک حرف و دو حرف ؛
مدیریت اسلامی
"پس از چهار ماه هنوز وزیر نفت تعیین نشده است."(روزنامه ها)
اگر من یک قهوه خانه ( یا یک قحبه خانه ) در دارقوزآباد ِ سُفلا ( و تازه نه دارقوز آباد علیا ) داشتم ، محال بود چهار ماه که سهل است ، حتا چهار روز به حال ِ خود رهایش کنم . چون در طول ِ آن چهار روز، هم کرکره ی ِ قهوه خانه به پایین کشیده می شد ، هم پرده ـ چوب پرده ی ِ نجیبه خاتون ها به باد فنا می رفت . آن وقت این رییس جمهور ما ، آقای آلن دلون ، چهار ماه است وزارت خانه ی نفت را بی کس و کار ول کرده و انگار نه انگار . نه وزیری ، نه مدیری ، نه دسته هونگی ... هیچ . البته از آن جا که هیچ کدام از اقدامات ِ این اسوه یِ حسنه، بی حکمت نیست وقتی خوب فکرش را می کنم می بینم که وزارت خانه ی ِ نفت نه ارزش ِ قهوه خانه را دارد ، نه اعتبار ِ قحبه خانه را ... حالا چرا ؟ چون کسی که متصدی ِ قهوه خانه است می داند که صد در صد ِ عایدی ِ زندگی اش از راه ِ گرداندن ِ قهوه خانه به دست می آید بنا براین باید سفت و سخت به کارش بچسبد و به فکر رونق ِ کاسبی اش باشد . در صورتی که بر طبق ِ آمار های راست و دروغ ، تنها نود درصد از درآمد های ِ مملکت از طریق ِ فروش ِ نفت و مشتقات ِ آن حاصل می شود و هر بقال ِ چرتکه شکسته ای می داند که صد بیشتر از نود است . از طرفی موسس ِ قحبه خانه مطمئن است با انجام این کار به اشتغال زایی ِ مورد ِ نظر ِ مقام ولایت و ازدیاد ِ نفوس ِ مسلمانان کمک کرده است . در حالی که احمدی نژاد، شک دارد با سر و سامان دادن به وزارت ِ نفت بتواند خواسته های ِ مرشدش را برآورده کند . برای ِ این که افراد ِ این وزارت خانه از بالا تا پایین ، یا از تولیدات ِ قحبه خانه هستند یا از کارمندان ِ پاره وقت و تمام وقت ِ آن جا . بنابراین وزارت خانه ی نفت ، هم مثل ِ بسیاری از نهاد ها و ارگان های ِ انقلابی ، زیر مجموعه ی قحبه خانه محسوب می شود و با توجه به عزم ِ دولت مبنی بر کوچک سازی ِ خود و حذف ِ زیر مجموعه های ِ زائد بهتر است که اصلاً به وجود نیاید یا به قول ِ امام خمینی ، از صفحه ی ِ روزگار محو بشود .
همچنین مجلس هم که بالا خانه ی ِ ملت است ( و دیر زمانی ست به اجاره ی ِ دائم رفته ) سعی می کند با تصویب ِ شیوه های ِ بومی به حل ِ مشکلات و معضلات ِ کشور بپردازد . یکی از این شیوه های ِ ملی شده و کارآمد شگردی ست به نام ِ " کی بود ؟ کی بود ؟ من نبودم" که اختراع آن را به وینستون چرچیل ، برادر زاده ی ِ امام جعفر صادق نسبت می دهند . و خلاصه اش این طوری ست که هر کاری خواستی بکن فقط از خودت سند و مدرک به جا نگذار . بنابراین فکرش را بکنید که مسوولان ِ قبلی وزارت ِ نفت ( که حالا یا توی مجلسند یا در جایی دیگر خدمت رسانی می کنند ) از این بی سر و صاحبی چه حُسن ِ استفاده ها که می توانند بکنند و چه سوء ظن های ِ بی جا را می توانند با پاکسازی ِ پرونده های ِ مزاحم از میان بردارند . علاوه بر آن مسوولان ِ آتی هم که فعلاً برسر کارند با ثبت و ضبط های ِ مصلحت اندیشانه پیشاپیش از ساخته شدن ِ پرونده های مزاحم در آینده جلوگیری می کنند .
عدل اسلامی
" دو کارمند شهرداری ِ خمینی شهر ، به اتهام خرید ِ یک و نیم تن باروت دستگیر شدند . " ( روزی نامه ی کیهان، چهاردهم آذر هشتاد و چهار )
قاضی : چرا باروت دزدیدید ؟
متهم : می خواستیم راه ِ کربلا رو باز کنیم .
قاضی : راه ِ کربلا که بازه .
متهم : خب می خواستیم بازترش کنیم .
قاضی : راه کربلا رو که با باروت باز نمی کنن .
متهم : با چی باز می کنن ؟
قاضی : با خون و باروت .
متهم : والاّ ما نسخه مونو بردیم دواخونه ولی گفتن باروت نداریم . مشابه شو داریم .
قاضی : مشابه ِ باروت چیه ؟
متهم : کاپوت .
قاضی : بعد چی کار کردین ؟
متهم : رفتیم باروت دزدیدیم .
قاضی : بعدش ؟
متهم : بعدش رفتیم انتقال خون گفتن خون نداریم . مشابه شم نداریم .
قاضی : مشابه ِ خون چیه ؟
متهم : کون .
قاضی : اونم دزدیدید ؟
متهم : نه . یه نامه نوشتیم به بیت ِ رهبری و تقاضای ِ کمک کردیم .
قاضی : برای اثبات ِ حرفتون مدرکی هم دارین ؟
متهم : مدرک داشتیم ولی توی ِ بازداشتگاه انقدر بهمون کافور دادن که مدارکمون از بین رفت . ولی ...
قاضی : ولی چی ؟
متهم : ولی رهبری دستخط ِ مساعدت دادن .
قاضی : ...
متهم : می گید نه استعلام کنید .
قاضی : ...
متهم : دس رو قرآن می ذاریم قسم می خوریم .
قاضی : شما رو به مظلومیت ِ رهبری می بخشم و تبرئه می کنم .
سرانگشت
مدیریت اسلامی
"پس از چهار ماه هنوز وزیر نفت تعیین نشده است."(روزنامه ها)
اگر من یک قهوه خانه ( یا یک قحبه خانه ) در دارقوزآباد ِ سُفلا ( و تازه نه دارقوز آباد علیا ) داشتم ، محال بود چهار ماه که سهل است ، حتا چهار روز به حال ِ خود رهایش کنم . چون در طول ِ آن چهار روز، هم کرکره ی ِ قهوه خانه به پایین کشیده می شد ، هم پرده ـ چوب پرده ی ِ نجیبه خاتون ها به باد فنا می رفت . آن وقت این رییس جمهور ما ، آقای آلن دلون ، چهار ماه است وزارت خانه ی نفت را بی کس و کار ول کرده و انگار نه انگار . نه وزیری ، نه مدیری ، نه دسته هونگی ... هیچ . البته از آن جا که هیچ کدام از اقدامات ِ این اسوه یِ حسنه، بی حکمت نیست وقتی خوب فکرش را می کنم می بینم که وزارت خانه ی ِ نفت نه ارزش ِ قهوه خانه را دارد ، نه اعتبار ِ قحبه خانه را ... حالا چرا ؟ چون کسی که متصدی ِ قهوه خانه است می داند که صد در صد ِ عایدی ِ زندگی اش از راه ِ گرداندن ِ قهوه خانه به دست می آید بنا براین باید سفت و سخت به کارش بچسبد و به فکر رونق ِ کاسبی اش باشد . در صورتی که بر طبق ِ آمار های راست و دروغ ، تنها نود درصد از درآمد های ِ مملکت از طریق ِ فروش ِ نفت و مشتقات ِ آن حاصل می شود و هر بقال ِ چرتکه شکسته ای می داند که صد بیشتر از نود است . از طرفی موسس ِ قحبه خانه مطمئن است با انجام این کار به اشتغال زایی ِ مورد ِ نظر ِ مقام ولایت و ازدیاد ِ نفوس ِ مسلمانان کمک کرده است . در حالی که احمدی نژاد، شک دارد با سر و سامان دادن به وزارت ِ نفت بتواند خواسته های ِ مرشدش را برآورده کند . برای ِ این که افراد ِ این وزارت خانه از بالا تا پایین ، یا از تولیدات ِ قحبه خانه هستند یا از کارمندان ِ پاره وقت و تمام وقت ِ آن جا . بنابراین وزارت خانه ی نفت ، هم مثل ِ بسیاری از نهاد ها و ارگان های ِ انقلابی ، زیر مجموعه ی قحبه خانه محسوب می شود و با توجه به عزم ِ دولت مبنی بر کوچک سازی ِ خود و حذف ِ زیر مجموعه های ِ زائد بهتر است که اصلاً به وجود نیاید یا به قول ِ امام خمینی ، از صفحه ی ِ روزگار محو بشود .
همچنین مجلس هم که بالا خانه ی ِ ملت است ( و دیر زمانی ست به اجاره ی ِ دائم رفته ) سعی می کند با تصویب ِ شیوه های ِ بومی به حل ِ مشکلات و معضلات ِ کشور بپردازد . یکی از این شیوه های ِ ملی شده و کارآمد شگردی ست به نام ِ " کی بود ؟ کی بود ؟ من نبودم" که اختراع آن را به وینستون چرچیل ، برادر زاده ی ِ امام جعفر صادق نسبت می دهند . و خلاصه اش این طوری ست که هر کاری خواستی بکن فقط از خودت سند و مدرک به جا نگذار . بنابراین فکرش را بکنید که مسوولان ِ قبلی وزارت ِ نفت ( که حالا یا توی مجلسند یا در جایی دیگر خدمت رسانی می کنند ) از این بی سر و صاحبی چه حُسن ِ استفاده ها که می توانند بکنند و چه سوء ظن های ِ بی جا را می توانند با پاکسازی ِ پرونده های ِ مزاحم از میان بردارند . علاوه بر آن مسوولان ِ آتی هم که فعلاً برسر کارند با ثبت و ضبط های ِ مصلحت اندیشانه پیشاپیش از ساخته شدن ِ پرونده های مزاحم در آینده جلوگیری می کنند .
عدل اسلامی
" دو کارمند شهرداری ِ خمینی شهر ، به اتهام خرید ِ یک و نیم تن باروت دستگیر شدند . " ( روزی نامه ی کیهان، چهاردهم آذر هشتاد و چهار )
قاضی : چرا باروت دزدیدید ؟
متهم : می خواستیم راه ِ کربلا رو باز کنیم .
قاضی : راه ِ کربلا که بازه .
متهم : خب می خواستیم بازترش کنیم .
قاضی : راه کربلا رو که با باروت باز نمی کنن .
متهم : با چی باز می کنن ؟
قاضی : با خون و باروت .
متهم : والاّ ما نسخه مونو بردیم دواخونه ولی گفتن باروت نداریم . مشابه شو داریم .
قاضی : مشابه ِ باروت چیه ؟
متهم : کاپوت .
قاضی : بعد چی کار کردین ؟
متهم : رفتیم باروت دزدیدیم .
قاضی : بعدش ؟
متهم : بعدش رفتیم انتقال خون گفتن خون نداریم . مشابه شم نداریم .
قاضی : مشابه ِ خون چیه ؟
متهم : کون .
قاضی : اونم دزدیدید ؟
متهم : نه . یه نامه نوشتیم به بیت ِ رهبری و تقاضای ِ کمک کردیم .
قاضی : برای اثبات ِ حرفتون مدرکی هم دارین ؟
متهم : مدرک داشتیم ولی توی ِ بازداشتگاه انقدر بهمون کافور دادن که مدارکمون از بین رفت . ولی ...
قاضی : ولی چی ؟
متهم : ولی رهبری دستخط ِ مساعدت دادن .
قاضی : ...
متهم : می گید نه استعلام کنید .
قاضی : ...
متهم : دس رو قرآن می ذاریم قسم می خوریم .
قاضی : شما رو به مظلومیت ِ رهبری می بخشم و تبرئه می کنم .
سرانگشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر