آیا می توان عشقی بزرگتر از عشق ِ افلاتون به سقراط پیدا کرد ؟
* * * * *
کاشفان ِ شوکران ، کاشفان ِ استعدادهای ِ ما هستند !
* * * * *
کشمکش های ِ درونی ِ ترومن کاپوتی ، کشمکش های ِ بیش از حد ِ او اجازه نداد که نقطه ی ِ پایانی بر داستان هایش بگذارد . پس اصالت را نه به آرامش می دهم ، نه به کشمکش و آشوب ( کائوس ) . برای ِ انسان هیچ چیز به خودی ِ خود ، اصالت ندارد ؛ بلکه " چیز " در " کس " اصالت می یابد .
* * * * *
خردمند کسی است که در جوانی و با وجود ِ کم تجربگی درست را از نادرست بازشناسد ، وگرنه در پیرسالی عاقل شدن دشوار نیست .
* * * * *
جالب است که اگر بیش از یک میزان ِ معیّن ، دروغ بگوییم ، وجود ِ خودمان هم از یک وجود ِ واقعی تبدیل به یک وجود ِ دروغین می شود ! مردم ، آشنایان و حتا نزدیکان به رفتار و گفتار ِ ما استناد نمی کنند . از قول ِ ما چیزی نمی گویند و در خاطره هایشان یادمان نمی کنند . چرا که حضور ِ ما را بی اعتبار کننده ی ِ خاطراتشان می شمرند و وجود ِ ما را باطل کننده ی ِ استقراهایشان ! گویی مرجعیت ِ مان را از دست می دهیم . از تجربه ی ِ زیسته ی ِ دیگران بیرون می افتیم و وجود ِ واقعی مان به ساحت ِ مجاز رانده می شود . واقعیت ِ وجودمان گم می شود . موجودی می شویم غیر ِ قابل ِ استناد ، بیرون از خاطره های ِ فردی و جمعی و درنتیجه : فراموش شده !
* * * * *
برای ِ آن پیرزن ؛
هیچ حسی به من نگفت که این دیدار ِ واپسین است . می گویند ملاقات ِ پایانی را حال و هوای ِ دیگری است و درباره ی ِ تو اینطور نبود . دیدارمان بی روح بود و نیم بند و مختصر ؛ خداحافظی ِ مان نیمه کاره و دیگر تمام ... هیچ حسی به من نگفت که این دیدار ِ واپسین است وگرنه مثل ِ فیلم ها، مثل ِ مهر ورزان ِ سینما، می ایستادم و دور شدنت را تماشا می کردم . تا آنجا که ممکن بود . تا آنجا که چشمانم می دید . با نگاهی که هردم به پایت می پیچید تا دورتر نشوی . می گویند سینما بی رحم است . اما دستِ کم درمورد ِ مرگ و جدایی، غمخوار تر از " واقعیت " است .
* از حافظ
* * * * *
کاشفان ِ شوکران ، کاشفان ِ استعدادهای ِ ما هستند !
* * * * *
کشمکش های ِ درونی ِ ترومن کاپوتی ، کشمکش های ِ بیش از حد ِ او اجازه نداد که نقطه ی ِ پایانی بر داستان هایش بگذارد . پس اصالت را نه به آرامش می دهم ، نه به کشمکش و آشوب ( کائوس ) . برای ِ انسان هیچ چیز به خودی ِ خود ، اصالت ندارد ؛ بلکه " چیز " در " کس " اصالت می یابد .
* * * * *
خردمند کسی است که در جوانی و با وجود ِ کم تجربگی درست را از نادرست بازشناسد ، وگرنه در پیرسالی عاقل شدن دشوار نیست .
* * * * *
جالب است که اگر بیش از یک میزان ِ معیّن ، دروغ بگوییم ، وجود ِ خودمان هم از یک وجود ِ واقعی تبدیل به یک وجود ِ دروغین می شود ! مردم ، آشنایان و حتا نزدیکان به رفتار و گفتار ِ ما استناد نمی کنند . از قول ِ ما چیزی نمی گویند و در خاطره هایشان یادمان نمی کنند . چرا که حضور ِ ما را بی اعتبار کننده ی ِ خاطراتشان می شمرند و وجود ِ ما را باطل کننده ی ِ استقراهایشان ! گویی مرجعیت ِ مان را از دست می دهیم . از تجربه ی ِ زیسته ی ِ دیگران بیرون می افتیم و وجود ِ واقعی مان به ساحت ِ مجاز رانده می شود . واقعیت ِ وجودمان گم می شود . موجودی می شویم غیر ِ قابل ِ استناد ، بیرون از خاطره های ِ فردی و جمعی و درنتیجه : فراموش شده !
* * * * *
برای ِ آن پیرزن ؛
هیچ حسی به من نگفت که این دیدار ِ واپسین است . می گویند ملاقات ِ پایانی را حال و هوای ِ دیگری است و درباره ی ِ تو اینطور نبود . دیدارمان بی روح بود و نیم بند و مختصر ؛ خداحافظی ِ مان نیمه کاره و دیگر تمام ... هیچ حسی به من نگفت که این دیدار ِ واپسین است وگرنه مثل ِ فیلم ها، مثل ِ مهر ورزان ِ سینما، می ایستادم و دور شدنت را تماشا می کردم . تا آنجا که ممکن بود . تا آنجا که چشمانم می دید . با نگاهی که هردم به پایت می پیچید تا دورتر نشوی . می گویند سینما بی رحم است . اما دستِ کم درمورد ِ مرگ و جدایی، غمخوار تر از " واقعیت " است .
* از حافظ
سرانگشت
که اینطور !!!!!!
پاسخحذفاز روز نخست گفته ام باز هم تکرار میکنم بردار همه چیز
را برایم در ایمیلی یا سایتی که برایم نشانی بگذاری بنویس
هنوز هم میگویم
برای من زن باره بودن و عیاشی کردن حقی است که هر مردی
دارد ولی اما آلت دست قرار دادن مردم و فریب مردم چیزیست
ورای کالبدهای متعفن لاشه گندیده انسان ها
یادت نرود پاورتی خان
تو باید بالاخره این شهامت را بکار ببری که من اساسا بتوانم به
تو اعتمادی داشته باشم
از نظر من تمامی کارهای تو با دروغ و کس کلک بازی و خود را
به خریت زدن همراه بوده و هست
و همانطور که میدانی من حتی به مادر خودم هم رحم هرگز
نکرده ام و اگر لازم بوده از به گه کشیدنش خود داری نکرده ام
این نقش رامسس بازی کردن تو را در برابر خودم هرگز نفهمیدم
یا تو سخنانت از دهانت در میاید که خوب بگوی
یا از کونت که با آن مرا کاری نیست
قصدم هم کمک فکری بهت است ورنه وجود همگی شما برایم
چون خودت میدانی چی بی تفاوت است پریود .........کیل بیل فرمانده
اگرچه مرده شور ریختت را ببرند ولی چون کمی کله گنجشکی امشب
پاسخحذفخورده ام اومدم برات بازم بنویسم
ببین انسان در زندگی باید گاتس داشته باشد حتما میدانی که گاتس
یعنی چی ؟
گاتس یعنی این که من به محض خواندن کلمه پیر زن از طرف تو در
این پست ترا کمی شناسائی میکنم و میایم بدون ترس از این که
تو زیر پیامم بنویسی - نانا تو از چی حرف میزنی ؟؟؟؟؟
و باز مرا سنگ روی یخی که بارها کرده ای بکنی میایم و مینویسم
با نام و روشن و شفاف خطاب به خودت
زیرا تو با کارت خودت را در واقع گهی کردی و سنگ روی گه نه مرا !!!!
این را میگویند گاتس یعنی نترسیدن از هر کانس کوئنسی
فقط کسانی میتوانند گاتس کار آمد داشته باشند که صادق باشند
و از خود مطمئن
اگر من کلکی زیر نیم کاسه ام بود هرگز نمیامدم و اینجا با گاتس
برایت بنویسم مگر نه ؟
من همینی هستم که همیشه گفته ام و از احدی هم نمیترسم
زیرا دلیلی برای ترس ندارم همه حساب کتابهایم صاف و سر راست
است
به دلیل این صاف و سر راستی و نداشتن ماسک من با تمامی شماها
که سعی کردید مرا سخره کنید در زوزه در افتادم و مغلوبتان و سخره تان
کردم
زیرا همه شما بسیار چیزها برای مخفی کردن داشتید از جمله شوخیهای
ابلهانه با من و باقی
ولی من نداشتم چیزی...... همه چیز روشن بود
چیزی که من میخواهم در کله پوک تک تک تو و دوستانت فرو کنم این
است چرا درکش نمیکنید الله جاکش اعلم ................کیل بیل فرمانده
برای ِ نانا ؛
پاسخحذفجالب است نتیجه ای که از این پست گرفتی ! منظورم هرگز تو نبودی . اگر نوشته را به دقت بخوانی می بینی که صحبت از دیدار واپسین است . آیا ما یکدیگر را دیده ایم ؟ من اگر بخواهم در وبلاگم چیزی خطاب به تو بنویسم، عنوان می کنم " برای ِ نانا " . کنایه ای در کار نیست . سوء تفاهم شده ؛ همین و بس .
راست میگی سو تفاهم شده است ولی بهتر است
پاسخحذفدلیل این سو تفاهم را برایت بنویسم
خلبان کور در مکالمات معروفش با مخلوق که همه سخنانشان
واقعی بود و ربطی به دنیای مجاز نداشت و خبر از چاپ ایمیل
امید میلانی نداشتند !!!!! بخشی چنین گفت :
- انگشت هم مانند آریا - کس می پرستد -
این دقیقا جمله مکالمه دوستانه خلبان کور با مخلوق بود
شاید این به من توهم این که تو همان کس پرست عظیم بین
زنان اصلاح طلب هستی را داد
مگه نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا وقتی میگم ناف همه تون را نانا زولا با دندان بریده بهتره
باور کنید .....................................کیل بیل فرمانده
و اما حرضت انگشت
پاسخحذفپاسخی ندادی و مجبورم کمی بیشتر برایت توضیح بدهم
تو هرگز در این وبلاگ پستی مانند پست پیر زن نگذاشته ای
تو به دنبال مطلبی از من که خود را در آن پیر زن نامیده ام
این پست را گذاشتی
برای من که از هوشی متوسط !!!!!برخوردارم
معنائی میداد
و با علم به این که احتمالا باز هم خواهی گفت که مرا نمیخوانی
و نمیدانی از چی سخن میگویم که سنگ روی یخم کنی!!!
و با سخنانی که تنها آدم حسابی بین شما یعنی خلبان کور
راجع به تو گفته بود و شباهتت به آریا در مکالمه خصوصی
خیلی ساده من دو دو تا کنار هم گذارم و گفتم تو پاگنده کونده
هستی
و برایت پیام گذاردم
کوندگی تو باری دیگر به من ثابت شد تو میتوانی اسمش
را هر زرنگی که میخواهی بگذاری
ولی از نظر من تو جاکشی بیش نیستی
تنها حیف خلبان که اساسا همگی شما را میشناسد حیف واقعا ....کیل بیل فرمانده