۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

نایی جان


یکی از ویژگی های ِ ملت های ِ کهن این است که نماد پرداز هستند . می کوشند به حقیقت ِ چیزها راه پیدا کنند و آن حقیقت را به شکل ِ نماد ، تن آورده ( مجسم ) سازند .
در فیلم ِ باشو غریبه ی ِ کوچک ساخته ی ِ بهرام ِ بیضایی، نایی جان ( سوسن تسلیمی ) با همه ی ِ جانداران خواه پرنده، خواه چرنده و گیاه نسبتی معنا دار برقرار می کند . همراه با کلاغ ، غار غار می کند و همراه با گراز خرناسه می کشد . به هر کدام پیامی می دهد و از هرکدام پیغامی دریافت می کند . بر پایه ی ِ فرهنگ ِ ایرانی ، نایی جزیی از " خوشه ی ِ جان " است . پاره ای از طبیعت است . نه جدا از طبیعت است ، نه در ستیزه با آن . در طبیعت زیست می کند و با طبیعت رابطه ای زنده دارد . برای ِ او همه ی ِ آواها و جنبش های ِ طبیعی ، دریافتنی است . زیرا معنایشان را می فهمد . همچنین نایی جان با نمادها نیز آشناست . آنها را رمزگشایی می کند و بدین ترتیب هستی را در چند لایه ی ِ معنایی در برابر ِ خود ژرفا رونده و گسترده می یابد ... انسان ِ ایرانی در زندگی ِ روزمره اش چه با طبیعت سر و کار داشت و چه نداشت ، آن را پاس می داشت ؛ مراعات و مراقبت می کرد . زیرا طبیعت را گوشه ای از خوشه ی ِ جان می دانست و برای ِ "جان" ، احترام قائل می بود و در نیازردنش می کوشید .

فیلم ِ باشو غریبه ی ِ کوچک را چون بسیاری از کارهای ِ بیضایی باید بر زمینه ی ِ فرهنگ ِ ایرانی ببینیم و بررسی کنیم وگرنه در فهم و داوری اش یا در می مانیم یا دچار ِ خطا می شویم . برای ِ نمونه اگر فیلم را از دریچه ی ِ فرهنگ ِ سامی تماشا کنیم که کمترین نسبت ِ احترام آمیز را با طبیعت دارد، آن را در بسیاری از لحظات اثری بی معنا می یابیم . یا اگر باشو غریبه ی ِ کوچک را از منظر ِ فلسفه ی ِ دکارت ببینیم که جهان ِ طبیعت را بی روح و مکانیکی ارزیابی می کند ، رفتار ِ نایی جان را همچون دکتر هوشنگ ِ کاووسی در نقدی "جیغ های ِ هیستریک ِ یک زن ِ بیمار " خواهیم دانست !

صحنه ای از فیلم را به یاد می آورم که باشو پس از قهر با نایی گریه کنان در جنگل پیش می رود . ناگهان آوای ِ بلند پرنده ای را می شنود . بی درنگ بر می گردد و پشت ِ سرش را نگاه می کند . گویی منتظر ِ نایی است که به دلجویی دنبالش بیاید . باشو می داند که نایی او را بی کس و تنها رها نخواهد کرد و از او پیوند نخواهد برید . می داند نایی جان باورمند است : " همه ی ِ بچه ها فرزندان ِ زمین و آفتاب هستند " .


سرانگشت

۱ نظر:

  1. پاورتی جان

    عرضم به عرضتان برساند که مصمم شدم شما را زین پس
    باشوی نره خر

    و خودم را نائی جان بنامم

    البته بارهای این عکس را نظر به نره خری خودتان حمل
    خواهید کرد عینهون دسته گل

    ولی اما باز هم نظر به نائی جانی بودن گفتم که بگویم که
    این جانب بد خواه برای این باشوی ریقمردنی خاک برسر
    زبان نفهم که از آبادان رفته شهسوار مثلنی و انگاری
    در یک کشور دیگر گه گیجه میره نمیدوم چرا ؟؟؟؟؟باقی
    نخواهم گذارد

    در مرام شهسواریها میگویند میهمان حبیب خداست حتی
    اگر باشوی کون برهنه پابرهنه سیاه سوخته آبادانی بوگندو
    باشه ....................................کیل بیل فرمانده

    پاسخحذف