میرغضبان ِ قدیم فقط با تن، سر و کار داشته اند و جان ِ محکوم از تطاول ِ شان در امان بوده است . اما شما چون آدمخواران ِ شاه عباس ِ کبیر ، بی رحمانه به جان ِ لطیفه ساز ِ ملا چنگ انداخته و این مرد ِ خوب و ظریف و خندان و محبوب را چنان از این دنیا رانده اید که در آن دنیای ِ ناپیدا نیز چون اوباش ِ دنیای ِ ما سرگردان و بی سر و سامانش کرده اید .
عجیب است اگر شما آقای ِ دکتر که همه عمر در قبرستان ِ ایام ، استخوان ِ اموات ِ بنام را زیر و رو می کرده اید ، ندانید که این حکم ِ حماقت آمیز ، در اداره ی ِ نگهبانی ِ اموات ِ آن دنیا چه مشکل های ِ حیرت انگیز می زاید و ماموران ِ دقیق و وظیفه شناس ِ این اداره ی ِ جاوید ، یعنی فرشتگان ِ خوب و دقیق و امین ، نخواهند دانست در بایگانی ِ اموات ِ منتظر ِ حشر ، جان ِ ملا را در کدام طبقه نگه دارند . بحمدالله خودتان اهل کمالید و می دانید که اداره ی ِ ثبت ِ اموات و ضبط ِ ارواح ِ آن دنیا نیز چون اداره های ِ دنیای ِ ما مقررات و آیین ِ خاص دارد و عمله ی ِ ثبت و ضبط ، از ارواح ِ مردگان فقط آن ها را به ابواب جمعی ِ خود می گیرند که به نظم و ترتیب ِ دقیق ، در این دنیا بوده و مرده و از راه ِ گور ، با گذرنامه ی ِ صحیح و ویزای ِ مرتب ، به آن دنیا سفر کرده اند .
اما شما ملا را از نعمت ِ بوده بودن محروم کرده اید و چون نبوده به حکم ِ جبر ِ قضا از برکت ِ مردن بی نصیب است و جان ِ جاوید ِ او در اداره ی ِ کل ِ ثبت ِ ارواح و اموات، چون مردم ِ بی شناسنامه و گذرنامه ی ِ دنیای ِ ما قرن ها از پی ِ قرن ها ، همچنان سرگردان و بی تکلیف خواهد ماند و من نمی دانم کارشناسان ِ قضا و قانون ِ آن دنیا این مشکل ِ بزرگ را چگونه حل خواهند کرد ؟ ببینید از ندانم کاری ِ شما چه بلیّه ها زاده و این جان ِ نورافشان ِ ملا را که مردم ِ جهان در همه ی ِ قرون، مایه ی ِ خنده و خوشدلی از او داشته اند ، در قبر و ماورای ِ قبر به زحمت ِ ثحقیق و بازپرسی و نمی دانم چه گرفتاری های ِ نگفتنی دچار کرده اید !
راست بگویم آقای ِ دکتر شما مُشت به سندان می زنید . کار ِ دنیا چنین آشفته نیست که ملای ِ بذله گوی ِ شیرین سخن ، به هوس ِ شما از عرصه ی ِ تاریخ گم شود . ملا کسی بوده ، وقار و حرمت و ریش ِ بلند و پوستین ِ گرم و عمامه ی ِ قطور و تسبیح ِ پُردانه و خانه ی ِ دو طبقه و مکتب و الاغ ِ رهوار و زن ِ لوند و دختر ِ زیبا و لحاف و مرغ و طناب و خیلی چیزهای ِ دیگر داشته . زنش فاسقان و دخترش خواستگاران ِ فراوان داشته اند . الاغش طویله داشته . دخترش به شوهر رفته . الاغش را به کمک ِ دلال در بازار فروخته . لحافش را به یغما برده اند و طنابش را به عاریه خواسته اند . مرغش را شغال برده . دزد به خانه اش رفته و پکر برگشته . دیگ ِ همسایه را عاریه گرفته که در خانه ی ِ او زاییده و بار ِ دیگر گرفته که همان جا مرده است و در همه اقطار ِ جهان ، این نسل های ِ پیاپی که به جبر ِ قضا زیر ِ ضربات ِ حیات افتاده اند به لطایف ِ پر مغز و دلپذیر ِ او خندیده اند . ملا با لطیفه هایش ، با زنش و دخترش و الاغش و فاسقان ِ زنش و خواستگاران ِ دخترش و یغماگران ِ لحافش و دزد ِ خانه اش و طویله ی ِ الاغش ، نقش و نگار ِ تاریخ اند و همه آن ها که از اقبال ِ نیک ، در گذرگاه ِ حیاط با ملای ِ بلند آوازه سر و کاری داشته اند . شغالی که مرغش را برده ، فاسقی که عشق ِ عام المنفعه ی ِ زنش را خریده و دلالی که الاغش را فروخته و دلاله ای که به خواستگاری ِ دخترش رفته ، شاگرد ِ منگ و گیجی که به مکتبش بوده و گدایی که بیهوده از خانه ی ِ او لقمه نانی خواسته و پوستین ِ وصله دارش که نیمشب با هیاهو از بام افتاده و ملا را به جوف ِ خود داشته و پیراهن ِ نیمدار ِ وهم انگیزش که به جای ِ دزد، هدف ِ تیر شده و آن غربال ِ سمج ِ سکون ناپذیر که تعرض ِ ملا را پس داده و زانو و سینه و گردن و سر ِ او را به ضربات ِ پیاپی کوفته و آن گاو ِ تنومند ِ شاخدار که جلوس میان ِ دو شاخش آرزوی ِ عمر ِ ملا بوده ، همه این ها از برکت ِ ملا در ظلمات ِ دهر آب ِ بقا نوشیده و خضر ِ جاوید شده اند .
عجیب است اگر شما آقای ِ دکتر که همه عمر در قبرستان ِ ایام ، استخوان ِ اموات ِ بنام را زیر و رو می کرده اید ، ندانید که این حکم ِ حماقت آمیز ، در اداره ی ِ نگهبانی ِ اموات ِ آن دنیا چه مشکل های ِ حیرت انگیز می زاید و ماموران ِ دقیق و وظیفه شناس ِ این اداره ی ِ جاوید ، یعنی فرشتگان ِ خوب و دقیق و امین ، نخواهند دانست در بایگانی ِ اموات ِ منتظر ِ حشر ، جان ِ ملا را در کدام طبقه نگه دارند . بحمدالله خودتان اهل کمالید و می دانید که اداره ی ِ ثبت ِ اموات و ضبط ِ ارواح ِ آن دنیا نیز چون اداره های ِ دنیای ِ ما مقررات و آیین ِ خاص دارد و عمله ی ِ ثبت و ضبط ، از ارواح ِ مردگان فقط آن ها را به ابواب جمعی ِ خود می گیرند که به نظم و ترتیب ِ دقیق ، در این دنیا بوده و مرده و از راه ِ گور ، با گذرنامه ی ِ صحیح و ویزای ِ مرتب ، به آن دنیا سفر کرده اند .
اما شما ملا را از نعمت ِ بوده بودن محروم کرده اید و چون نبوده به حکم ِ جبر ِ قضا از برکت ِ مردن بی نصیب است و جان ِ جاوید ِ او در اداره ی ِ کل ِ ثبت ِ ارواح و اموات، چون مردم ِ بی شناسنامه و گذرنامه ی ِ دنیای ِ ما قرن ها از پی ِ قرن ها ، همچنان سرگردان و بی تکلیف خواهد ماند و من نمی دانم کارشناسان ِ قضا و قانون ِ آن دنیا این مشکل ِ بزرگ را چگونه حل خواهند کرد ؟ ببینید از ندانم کاری ِ شما چه بلیّه ها زاده و این جان ِ نورافشان ِ ملا را که مردم ِ جهان در همه ی ِ قرون، مایه ی ِ خنده و خوشدلی از او داشته اند ، در قبر و ماورای ِ قبر به زحمت ِ ثحقیق و بازپرسی و نمی دانم چه گرفتاری های ِ نگفتنی دچار کرده اید !
راست بگویم آقای ِ دکتر شما مُشت به سندان می زنید . کار ِ دنیا چنین آشفته نیست که ملای ِ بذله گوی ِ شیرین سخن ، به هوس ِ شما از عرصه ی ِ تاریخ گم شود . ملا کسی بوده ، وقار و حرمت و ریش ِ بلند و پوستین ِ گرم و عمامه ی ِ قطور و تسبیح ِ پُردانه و خانه ی ِ دو طبقه و مکتب و الاغ ِ رهوار و زن ِ لوند و دختر ِ زیبا و لحاف و مرغ و طناب و خیلی چیزهای ِ دیگر داشته . زنش فاسقان و دخترش خواستگاران ِ فراوان داشته اند . الاغش طویله داشته . دخترش به شوهر رفته . الاغش را به کمک ِ دلال در بازار فروخته . لحافش را به یغما برده اند و طنابش را به عاریه خواسته اند . مرغش را شغال برده . دزد به خانه اش رفته و پکر برگشته . دیگ ِ همسایه را عاریه گرفته که در خانه ی ِ او زاییده و بار ِ دیگر گرفته که همان جا مرده است و در همه اقطار ِ جهان ، این نسل های ِ پیاپی که به جبر ِ قضا زیر ِ ضربات ِ حیات افتاده اند به لطایف ِ پر مغز و دلپذیر ِ او خندیده اند . ملا با لطیفه هایش ، با زنش و دخترش و الاغش و فاسقان ِ زنش و خواستگاران ِ دخترش و یغماگران ِ لحافش و دزد ِ خانه اش و طویله ی ِ الاغش ، نقش و نگار ِ تاریخ اند و همه آن ها که از اقبال ِ نیک ، در گذرگاه ِ حیاط با ملای ِ بلند آوازه سر و کاری داشته اند . شغالی که مرغش را برده ، فاسقی که عشق ِ عام المنفعه ی ِ زنش را خریده و دلالی که الاغش را فروخته و دلاله ای که به خواستگاری ِ دخترش رفته ، شاگرد ِ منگ و گیجی که به مکتبش بوده و گدایی که بیهوده از خانه ی ِ او لقمه نانی خواسته و پوستین ِ وصله دارش که نیمشب با هیاهو از بام افتاده و ملا را به جوف ِ خود داشته و پیراهن ِ نیمدار ِ وهم انگیزش که به جای ِ دزد، هدف ِ تیر شده و آن غربال ِ سمج ِ سکون ناپذیر که تعرض ِ ملا را پس داده و زانو و سینه و گردن و سر ِ او را به ضربات ِ پیاپی کوفته و آن گاو ِ تنومند ِ شاخدار که جلوس میان ِ دو شاخش آرزوی ِ عمر ِ ملا بوده ، همه این ها از برکت ِ ملا در ظلمات ِ دهر آب ِ بقا نوشیده و خضر ِ جاوید شده اند .
با حال شما چطوریه ؟ امیدوارم خوب باشه
پاسخحذفمیروم سر این نوشته های چون در و گوهری که اکنون
در بخش چهارمش هستی
حقیقتا ما در فرهنگ خودمان همیشه گوهر و جواهر
واقعی خود را به خودکشی و دیوانگی کشانیده و
با برچسب کمی مجنون رویشان خط کشیده ایم و با
شک به آنان نگاه کرده ایم
به جای این که آنان را آینه ای از جامعه نابسامان خود
دیده و تلاش برای تغییر خود کنیم
به افراد رک و راست و صادق همیشه بر چسب کمی
خل است زده ایم
نمونه صادق هدایت
ایرج میرزا با اشعارش و صادق هدایت با کتابهای سبک
علویه خانمش کسانی بودند که درد ما را که (( اسلام ))
بود به خوبی درک کرده و تیرهای خود را به سمت آن
افکندند
به روایتی تنها رمان نویس واقعی ایرانی یعنی محمد علی
افغانی با رمان شوهر آهو خانم
تصویری گلامورایز شده از این اسلام کیری میدهد که در
آن نجابت و توسری خوری آهو خانم بالاخره موفق است
در برابر حق عیاشی و زن دیگری گرفتن و هوس حاچ آقا
نانوا !!!!!!!!!!!!!!!!!
گلامورایز شده مثل مافیای فیلم های پدر خوانده !!!!!!!
که سمپاتی به مادرجندگان مافیا میدهد .
نویسندگان مادرجنده ایده ئولوژی زده مان همگی دست به
دست هم داده
به جای پرداختن به مدرنیزم شاه و تفاوت جامعه شهروندی
ایران و روستا و هزاران معضل دیگر ما شهروندان
هی از دهات عقب مانده سلوچی ملوچی و کلیدری کیری
برایمان قرقره های گهی کرده اند
به ما چه مربوط کون نشینان زمان رضا شاه چه گهی خورده اند
به هنگامی که تمامی المنت های مدرنیزم را مشتی زالوی
عقب مانده به نام اسلام سعی در ریدن میکردند
و همگی ریشه روستا داشتند
کمونیست های ایران دهاتیان را خلق نامیده و بی توجه به
ایستگاه خودشان که شهر بود کمکشان کردند
بازار کتاب ما از ادبیات ملتی شجاع که به اشغال گرانشان
در کونی زده و از امریکا بیرون ریخته و حرمت انسان را به شکل
فردی جشن گرفتند همواره خالی خالی خالی بوده
تنها نویسندگان چپ امریکائی و منقد به امریکا اجازه نشر از
دست گنگ نشریات چی های کمونیست در ایران داشتند
به غرب در ایران به شدت ظلم شده
منظورم فرهنگ کلی غرب است .......یکی از بزرگترین اشتباهات
ما افراد بشری ایرانی این است که همواره چیزهائی را با آن موافق
هستیم میخوانیم
انگاری مخالفان وجود ندارند
به عنوان مثال دموکرات های ایرانی ابدا شبکه فاکس را گوش نمیکنند
و با نفرت از آن میگذرند
من کاملا برعکس هستم نوشته ای موافق با خودم را ابدا وقتی صرفش
نمیکنم
میروم با کنجکاوی و موچین سراغ فاکس های دنیای خودم پریود
میدونی باشو جونم
به نظر من در گذشته روشنفکران و نخبه گان ایرانی به جای هدایت مردم
هی آنان را سر به گریبان تر و گیج تر و بدبخت میکرده اند
به دلیلی بسیار ساده
زیرا هیچ یک نه نخبه بوده اند و نه روشنفکر
میدانم که یادت میاید نخستین روزی که به خود جرات دادم و به پیام گیر
فعال و اکتیو شبح رفتم ابتدا برای همه نوشتم :
کی گفته است که شماها رسالت هدایت توده های مردم را دارید ؟
بروید بین مردم با آنان قاطی شوید از آنان چیز یاد بگیرید و در مقابل هم
کمکشان کنید و اگر چیزی میدانید یادشان دهید
هنوز هم بر همین عقیده ام ..................شاد باشی نائی جان
بعله .....شما تازه نشدی ولی این دلیل اهمال
پاسخحذفمن از گذاردن یک عدد پیام ناقابل برای شما نیست
زیرا من با رفتار دیگران پیش نمیروم با رفتار خودم
با دیگران پیش میروم
بگذریم چی میگفتم ؟ آهان داشتم تو سر خودامون
میزدم خیلی مادرانه
میدونی این تکبر و ادعا حقیقتا ما ایرانی ها را کور کور کور
کرده است
این خصلت غرور الکی و تکبر و از بالا نگاه کردن یکی از
کثیف ترین خصلت های ما ایرانیان است
به قدری زبده است در ما که هر یک از ما تصور میکنند که
حتی بر دیگری هم که ایرانی است ارحجیت داریم و تافته
جدا بافته ای از هموطن خود هستیم
داستانها و نکته ها برایت دارم از ایرانیان خارج از ایران و این
ادعا و تکبر الکی
داخل ایران را که دیگه نگوی که دختر به مادر خود پز مثلنی
میدهد و افاده میفروشد !!!!!!!!!
و جالب است که بدانی که هرچه احمق تر هستند ادعا و تکبر
بیشتری دارند
عجیب هم نیست زیرا تو هرچه بیشتر بدانی به روشنی در میابی
که هیچ نمیدانی
مثال کانت جونم است که ده ها بار قبلا گفته ام
تو همین بین خودمان را نگاه کن منظورم وبلاگ نویسان نیستند
بلکه کل جو سایت های خبری و تحلیلی و بگیر و برو
در تمامی نوشته های روشنفکران و تحلیل گران ما ....من به روشنی
ادعای دانستن بیش از چیزی که تولید کرده اند را می بینیم بی کم و
کاست
احدی حاضر نیست که بگوید - البته من از فیزیک چیزی نمیدانم ولی در
مورد اقتصاد میتوانیم این گه را بخورم یا آن یکی را
ابدا ....همه همه چیز را میدانند و متخصص هستند
یاد نمیگیریم که بنیشینیم سر جای خود و انگشت خود را در سوراخی
که از آن چیزی نمیدانم فرو نکنیم
به قول جاهل های ایران همه ایرانیان بیش از کوپن شون حرف میزنند
یه کمی در وضع وبلاگ ها دقت کنی تقریبا نود و نه درصد براشون مهم
نیست که قبل از ریختن شر و ورهاشون روی اکران یه کمی به حرفهای
خودشون فکر کنند !!!!!!!!!
کار سختی است برایمان فکر کردن زر مفت را زده و رفته و چو فردا شود
فکر فردا کنیم
از قافله به جان شریفت حسابی یک صد و پنجاه سالی عقب عقب عقب
هستیم که باید هرچه زودتر هفتاد میلیونی شروع به دویدن ماراتون
کنیم تا به ته خط برسیم به ولای فیلم دونده !!!!!!!!!!! کیل بیل نائی